آب و هوای چند روز سال

آیین نوروزی
انتشارات نگاه
۱۰۴ صفحه، ۵۰۰۰ تومان
چاپ اول، ۱۳۹۲
۳ از ۵ 

«آب و هوای چند روز سال» مجموعه‌ی ۱۰ داستان از آیین نوروزی است که ۵تا از داستان‌ها پیش از این در مجله‌ی «همشهری داستان» چاپ شده بود. عنوانِ مجموعه اسم هیچ‌کدام از داستان‌های مجموعه نیست، ولی یک‌جور ارتباط حسی با همه‌ی داستان‌ها و حال‌وهوای کلی کتاب دارد، ارتباط حسی‌ای که بین داستان‌های کتاب هم حس می‌شود و در سطحی کوچک‌تر، خرده‌داستان‌های هر داستان را هم در کنار هم قرار می‌دهد.

همه‌ی داستان‌ها، داستانِ مرد جوانی است در مقابله با وضعیتی ظاهرن نه‌چندان پیچیده که حس‌هایی متناقض و غیر قابل توضیح در او برمی‌انگیزد. معمولن چند صحنه، چند تکه‌ی کوچک از ماجراهای مختلف تعریف می‌شود (یا به یاد راوی می‌آید) تا شاید مرد بتواند حس‌هایش را درک کند و با درکِ حس نگاهی تازه به جهان پیدا کند. معمولن قرار نیست خرده‌داستان‌ها از نظر مضمونی کنار هم قرار گیرند، یا ظرف زمانی و مکانی آن‌ها را به هم وصل کند، بلکه آن‌ها تعریف می‌شوند چون جوری، جور بیان‌نشدنی‌ای، حس‌هایی شبیه به هم در راوی برمی‌انگیزند. این فُرم روایی تازه در کنار لحن سردِ راوی داستان‌ها دستاورد تازه‌ی آیین نوروزی در اولین مجموعه داستانش است. علاوه بر این، آیین نوروزی خیلی خوب می‌بیند و صحنه‌ها و حس‌های نزدیک و گذرایی را پررنگ می‌کند که باوجود تأثیرگذاری معمولن در جریان تند زندگی نادیده می‌مانند.

اما این نوع بناکردن داستان بر پایه‌ی ایجاد «رابطه‌ی حسی» بین اجزای مختلف کار خطرناکی است. علاوه بر آن‌که بار زیادی از فهم داستان بر دوش خواننده گذاشته می‌شود، گاهی ممکن است همیشه حس‌ها به هم نزدیک نشوند و نتوانند کلیتِ منسجمی بسازند (که به نظر من داستان‌هایی مثل «دویدن در آب و هوای کیش» یا «مسافرت نوید» در نهایت چندان منسجم نشده‌اند و کنار هم قرار گرفتنِ به‌ظاهر تصادفی تکه‌های مختلف داستان توجیه نمی‌شود)، گاهی هم آن‌قدر خود این خرده‌داستان‌ها هدف داستان می‌شوند و حالِ داستان که بهانه‌ی روایت هم هست، در طول داستان رها می‌شود (مثل «پارک بزرگ»). به نظرم، مشکل دیگر مجموعه شبیه به هم‌بودن بیش از حد داستان‌هاست. درست است که داستان‌های یک مجموعه باید از نظر حال‌وهوا از یک جنس باشند و نگاه کلی به آن‌ها –ناگریز- یک نگاه است، اما داستان‌ها همه یک نوع شخصیت دارند، یک نوع لحن، یک ‌جور استراتژی و شخصیت‌ها یک‌جور مشکل دارند. انگار هر داستان تجربه‌ای تازه برای نویسنده نیست، تجربه‌ای است پشتِ سر گذاشته‌شده.

با همه‌ی این حرف‌ها، آن‌قدر که من خوانده‌ام، «آب و هوای چند روز سال» از بهترین مجموعه‌داستان‌های چند سال اخیر است، «هانا» و «آفتاب تهران» داستان‌های خیلی خوبی‌اند و همه‌ی داستان‌ها حداقل استانداردی را دارند. آیین نوروزی از معدود نویسندگانی است که از همان کتاب اولش پیشنهاد تازه‌ای به ادبیات ما می‌دهد. شخصن چشم‌به‌راه داستان‌های بعدی‌اش خواهم بود.

همسفر‌ها

علی محمد افغانی
انتشارات جاویدان
چاپ پنجم، آبان ۷۷
۳۶۹ صفحه، ۱۵۰۰ تومان
۲ از ۵ 

کتاب «همسفرها» همان‌طور که نویسنده در ابتدای کتاب ادعا می‌کند، مجموعه‌ای از سه داستان «نیمه بلند» است. اما به نظر می‌رسد که معیار نویسنده برای نیمه بلند نامیدن داستان‌ها فقط طول داستان‌ها بوده و نکات دیگر را لحاظ نکرده است. سه داستانی که در این کتاب آمده‌اند، همه در فضاهایی غیر از ایران می‌گذرند و ما در واقع با داستان‌هایی کاملن خارجی طرف هستیم و این چیزی است که من به شخصه در ادبیات داستانی فارسی کم‌تر دیده‌ام. داستان اول در اسپانیا می‌گذرد و درباره‌ی جوانِ گاوبازی است که به طور ناگهانی توانایی عجیب‌اش در گاوبازی کشف می‌شود. داستان دوم در یک فضای آمریکایی و داستان سوم هم در سرزمین عربستان اتفاق می‌افتند. نکته‌ی جالبی که در تمام این داستان‌ها به چشم می‌خورد این است که ریزه‌کاری‌های فرهنگی هر داستان چنان به شکل خوبی پرداخت شده که در اواسط هر داستان فراموش می‌کردم نویسنده ایرانی است.

البته این‌که می‌خواهم بگویم فقط یک احتمال است و فقط به خاطر روشن‌تر شدن موضوع این حرف را مطرح می‌کنم و طبیعتن قصد و غرضی ندارم. به نظرم نویسنده در ارائه‌ی این کتاب آن قدرها با خواننده رو راست نبوده و شاید همین باعث می‌شود خیلی‌ها در مواجه با این کتاب بگویند فلانی از روی چند داستان خارجی کپی برداری کرده و از این‌جور حرف‌ها. یا مثلن در حالت بهتر بگویند این داستان‌ها با نگاهی به داستان‌هایی خارجی نوشته شده‌اند. که به نظرم «علی محمد افغانی» عزیز می‌توانست با توضیحی در ابتدای کتاب کمی موضوع را روشن کند.

چیز دیگری که می‌شود راجع به این کتاب گفت این است که به نظرم به وقتِ خودش چاپ و عرضه نشده. البته من از چاپ اول این کتاب اطلاعاتی پیدا نکردم اما به نظرم چاپ‌های قبل گمنام بوده‌اند تا این‌که انتشارات جاویدان سال ۷۷ کتاب را چاپ کرده و اواخر دهه‌ی هفتاد برای چنین کتابی خیلی دیر بوده است. «همسفرها» سال ۸۸ توسط «انتشارات نگاه» تجدید چاپ شده است.

چشمهایش

بزرگ علوی
انتشارات نگاه
۲۷۱ صفحه، ۴۰۰۰ تومان
چاپ نهم، ۱۳۸۷
۲ از ۵

در سال ۱۳۱۷، استاد ماکان، بزرگ‌ترین نقاش صد سال اخیر ایران، در تبعید درگذشت. پس از مرگ او، رژیم رضاخانی، که تبعیدکننده استاد و اصلی‌ترین عامل مرگ او بود، برای بهبود وجهه هنردوستی خود شروع به تعریف و تمجید و تقدیر از آن عزیز از دست رفته کرد و آثار او را در نمایشگاهی دائمی، در هنرستانی که خود استاد ماکان تاسیس کرده بود، به نمایش گذاشت. در بین همه تابلوهای به جا مانده از استاد، خیره‌کننده‌ترین تابلو تصویری گنگ و ناواضح از چهره زنی ناشناس است که چشم‌های اعجاب‌آوری دارد؛ چشم‌هایی که چندین حس مختلف و متناقض را القا می‌کنند: شادی، غم، جذابیت، حسن، زیبایی، هرزگی و ... . استاد، در گوشه پایین تابلو، پای امضایش، اسم نقاشی را گذاشته «چشمهایش».

حالا سال ۱۳۲۵ است و مرد بی‌نامی که سال‌هاست، به انگیزه کشف راز زندگی استاد، ناظم هنرستان بازمانده از او شده، حالا دست به قلم برده تا در روایتی ظاهرا گزارشی نتیجه تحقیق چند ساله‌اش را مکتوب کند. تصور آقای راوی این است که کشف تابلوی «چشمهایش» و فهمیدن این که چشم‌های تصویر شده متعلق به چه کسی هستند کلید دریافت درست از زندگی و مرگ استاد ماکان است. بنابراین به دنبال زن ناشناسی به اسم مستعار فرنگیس می‌گردد که زمانی مدل استاد می‌نشسته، و وقتی او را پیدا می‌کند بالاخره به حرفش می‌آورد تا از صفحه ۷۷ تا پایان رمان به صحبت‌های این فرنگیس در مورد خودش، استاد و رابطه‌شان با هم بگذرد.

رمان «چشمهایش» از آذرماه ۱۳۳۰ تا اردیبهشت ۱۳۳۱ نوشته شده و به دلایل سیاسی سال‌های زیادی غیرمجاز و به اصطلاح «جلد سفید» بوده. دلیلش را هم موقع خواندن رمان متوجه می‌شوید. اشارات بسیار زیاد و گاه صریحی به خفقان، دیکتاتوری، ظلم و باقی این جور مفاهیم سیاسی در متن وجود دارد. این اشارات گرچه احتمالا به مذاق سیاست‌زده روزگار خوش می‌آمده، اما به لحاظ داستانی زیاده از حد رک و بی‌صنعت است و به همین دلیل رمان، از این لحاظ، تبدیل می‌شود به مقاله‌ای شعارزده و، به خاطر کمبود دلایل قابل دفاع، نامستدل.

اما مشکل رمان «چشمهایش» تنها این صراحت سیاسی نیست. از مناظر بسیار، این کتاب رمان قابل دفاعی نیست. در ساخت و پرداخت قصه و روایت بی‌دقتی‌های زیادی وجود دارد که ضربه‌هایی اساسی به کیفیت کار می‌زنند. در مواجهه با مساله راوی بسیار سهل‌انگارانه برخورد شده و نمی‌توان دلیل قابل‌اعتنایی برای این نظرگاه روایی پیدا کرد. شخصیت‌ها همه به یک زبان حرف می‌زنند. پرگویی و تکرار مفاهیم بسیار زیاد است و هیچ کارکردی هم ندارد. کشفی در رمان صورت نمی‌گیرد و در انتها نمی‌توان هیچ انگیزه‌ای برای نوشته شدن آن تصور کرد مگر احتمالا ثبت خیالی فضای اجتماعی دوره‌ای از تاریخ ایران، آن هم از منظری بسیار محدود.

نزدیک به ۶۰ سال از اولین انتشار «چشمهایش» می‌گذرد و انتشارات نگاه هم از سال ۱۳۷۲ مشغول چاپ این کتاب است. و هنوز کتاب پر است از غلط چاپی و املایی. هنوز خط تکراری در آن وجود دارد. انتشارات نگاه در یک تشکر نیم‌صفحه‌ای از یکی از خوانندگان کتاب که ظاهرا تعداد زیادی غلط را به آن‌ها یادآور شده، ابراز امیدواری کرده که این رمان، که به ادعای خود این انتشاراتی «یکی از برجسته‌ترین رمان‌های معاصر صد ساله تاریخ ادبیات ایران» است، با اصلاح غلط‌های ذکر شده توسط این دوست ندیده عزیز، بدون غلط در اختیار خوانندگان مشتاق قرار بگیرد. به نظرم، برای تصحیح غلط‌های یک کتاب، این که ناشر یک بار کتابی که چاپ کرده را بخواند بسیار مفیدتر از امیدواری خواهد بود.

***

«چرا دارم راجع به موزیک برایتان صحبت می‌کنم؟ در این سمفونی‌ها گاهی آهنگی آرام و کم از میان هیاهوی ارکستر رخنه می‌کند. این آهنگ خفیف و لطیف‌بخش است. اما به دل شما نمی‌نشیند. شما دائماً انتظارش را دارید. باز این صدای خفیف تکرار می‌شود. منتها این دفعه بیش از بار اول شما را می‌گیرد. کم‌کم تمام ارکستر یکصدا همان آهنگ دلخواه شما را با چنان قدرتی بیان می‌کند که دیگر اختیار از دستتان درمی‌رود. مصیبت‌های جگرخراش هم همینطور بروز می‌کنند.» - از صفحه ۱۰۳ کتاب

 مرتبط:
+ «چشم‌هایش بزرگ علوی؛ گزینشی میان عشق یا سیاست!»، از سایت جن و پری
+ یادداشتی بر رمان چشمهایش، روزنامه اعتماد
+ «چشمهایش» در باشگاه کتاب
+ «چشمهایش» در کتاب‌نوشت

 برچسب: بزرگ علوی، انتشارات نگاه