گفتوگو با مرگ
شهادتنامه اسپانیا
آرتور کوستلر
ترجمه نصرالله دیهیمی، خشایار دیهیمی
نشر نی
۲۶۳ صفحه، ۵۰۰۰ تومان
چاپ سوم،۱۳۹۰
۴ از ۵
در ماجراهای سال ۸۸ و بعد از آن بسیاری از نزدیکان و آشنایانم بازداشت شدند. حالا که میخواهم آن روزها را به یاد بیارم، لحظات پراسترسی یادم میآید که سعی میکردم وضع دوستانم را، با تکیه بر اخبار ضدونقیضی که به گوش میرسید، تصور کنم. نمیتوانستم. تجربهی زندگی در فضای احتمالن پراسترس و در یک اتاق کوچک، تجربهی زندگی در تعلیق، تجربهی بریدهشدن از جهان بیرون همه خارج از حد تصور من بودند؛ هر چه زور میزدم نمیتوانستم بفهمم آنها صبح تا شب و شب تا صبحشان چهطور میگذرد.
آرتور کوستلر در سال ۱۹۳۷ و در جریان جنگهای داخلی اسپانیا بازداشت شد. خبرنگاری بود که از وضعیت جنگ و ویرانههایی که در شهرهای اسپانیا برجا میگذاشت گزارش تهیه میکرد و در نهایت پس از سقوطِ مالاگا به همراه بسیاری از مبارزان اغلب کمونیست، به اسارتِ رژیم فاشیستی ژنرال فرانکو درآمد. «گفتگو با مرگ» شرح دقیق کوستلر است از این ماجراها که بلافاصله پس از آزادی او نوشته شده؛ شرحی از وحشتِ روبهرو شدن با شهری مُرده و تسلیم در جریان جنگ، بازداشت و سرگردانی کوستلر در زندان و روزهایی که او در سلول انفرادیاش با خودش میجنگید تا بتواند ادامه دهد، کم نیارد، زندگی کند؛ حتا اگر نداند تا کِی زنده است.
کوستلر هر روز، در عین حال که میکوشد تا به شرایط تازهی زندگیاش عادت کند، در انتظار مرگ خود و دیگر زندانیها هم هست. شبها چند نفر از زندانیان کشته میشوند و کوستلر در سلولش صدای کسانی را میشنود که تا چند ساعت پیش با هم در محوطهی زندان قدم میزدند، اما حالا از ترس مردن دادوفریاد راه انداختهاند و همزمان منتظر است که شاید امشب نوبت او هم شود، شاید امشب او هم در لیست اعدامیها باشد. حاصل این شرایط اضطرابآور و تنهایی کوستلر در سلولش کتابی است بسیار گیرا و تکاندهنده؛ کتابی دربارهی جزئیات زندگی در زندان، چگونگی تغییر ذهنیت آدم در آن سلول کوچک و دربارهی مواجههی هر روزه با مرگ و وجوهی از جنگ که همیشه در خبرها به شکلی کلی شنیده میشوند و نادیده میمانند، و دربارهی تأثیر روانشناختی اسارت بر فرد. خوبیاش این است که کتاب آنقدر خوب و دقیق نوشته شده که حتا اگر زندانی هم نشده باشی، میتوانی تجربهی زندانیبودن را حس کنی. تجربهای که نویسندههای کمی اینقدر زنده و بیواسطه ثبتش کردهاند.
×××
«مجرم یا بی گناه، زندانی شکل و رنگ عوض میکند. و خودش را به قالبی درمیآورد که سادهتر از همه بتواند حداکثر آن امتیازات حیوانی را که در چهارچوب دستگاه زندان مقدور است برای خودش تأمین کند. در دنیای خارج، که در زندان تا حد یک رؤیا رنگ میبازد، کشمکشها و تقلاها برای مقام، اسم و رسم، قدرت و زن دنبال میشود. برای زندانی، آنها نبردهای قهرمانی المپیایی نیمهخدایان است. اینجا توی چهار دیواری زندان کشمکشها و تقلاها برای یک سیگار، برای گرفتن اجازه ورزش در حیاط و برای داشتن یک مداد دنبال میشود. این کشمکش و تقلایی است برای چیزهای جزئی و بیارزش، اما عین هر کشمکش و تقلای دیگر تنازعی است برای بقا.»