هرگز رهایم مکن
مترجم: سهیل سمّی
انتشارات ققنوس
۳۶۷ صفحه، ۴۲۰۰ تومان
چاپ دوم، ۱۳۸۶
۹ از ۱۰
ایشیگورو داره به نویسندهی محبوب من تبدیل میشه. چیزی که واسه من دوستداشتنیه، خونسردیش تو روایت تلخترین اتفاقاته. یعنی انگار به هیچجاش نیست که داره چی تعریف میکنه. تو «هرگز رهایم مکن» هم مثل «بازماندهی روز» این خونسردی تو چشم بود. و مثل «بازماندهی روز» دلیل خوبی واسه خونسردی راوی وجود داره.
بله، کتاب راوی خیلی خاصی داره. راستش نمیتونم بگم کیه، چون آخر کتاب دقیقا میفهمیم چی کارهست و اون قسمت خیلی هیجانآوره. داستان هم، داستان آدمهاییه که تو پرورشگاهی تربیت میشن برای وقفِ دیگران شدن. پشت کتاب نوشته: «کودکانی که پرورش یافتهاند تا خود را افرادی خاص تصور کنند، عاری از دغدغهی آینده و عاری از عشقی که جاودانگی با خود دارد.» بیشتر از این نمیشه چیزی از داستان گفت جز اینکه داستان به شدت تلخ، تکاندهنده و جذابه.
شیوهی روایت «هرگز رهایم مکن» شبیه شیوهی روایت بازماندهی روزه. یعنی پخش کردن اطلاعاتی از گذشته تو کل کتاب -که ممکنه به ظاهر بیربط بیان- ولی آخرش میفهمیم که چقدر همهچی حساب شده بوده. خیلی لذتبخشه که بعد خوندن کتاب بشینی فکر کنی و ببینی همهچی چقدر حساب شدهبود. جدی میگم. امتحان کنید.
ترجمه هم بد نیست. آزاردهنده نیست. ولی به نظرم صدای مشخصی نداره. گاهی بعضی جملهها و کلمهها به راوی نمیخوره. انگار یکدست نیست. ولی کلا قابل قبوله.
«خندید و دستش را دور تنم حلقه کرد، اما همانطور آرام کنار هم نشستیم. بعد گفت: همیشه به یه رودخونه فکر میکنم که جریان آبش واقعا سریعه. و دو نفر که توی آب سعی دارن همدیگه رو بچسبن، همدیگه رو سفت بگیرن، اما عاقبت میبُرن. آب خیلی شدیده. باید تن به آب بدن و از هم جدا بشن. به نظرم وضعیت ما هم همینه...»
دربارهی این کتاب:
+ پروژکتور
ایشیگورو در Menu:
+ وقتی یتیم بودیم
+ بازماندهی روز