خواهران مرده و دو داستان دیگر

ولادیمیر ناباکوف
ترجمه‌ی شهریار وقفی‌پور
نشر رازگو
۱۲۰ صفحه، ۲۷۰۰ تومان
چاپ اول، ۱۳۹۰
۳.۵ از ۵

هر کتاب ناباکوف برای من تجربه‌ی کم‌نظیریه تو برخورد با مجموعه‌ای از توصیف‌های درخشان، بازی‌های روایی و دنیای سرد آدم‌های دورافتاده و البته بازی‌های زبانی‌ای که فقط سایه‌ی کج‌ومعوجی ازش به فارسی منتقل می‌شه. ظاهرن این کتاب ترجمه‌ی سه تا از داستان‌های مجموعه‌داستان Nabokov's Quartetئه، یعنی داستان‌های «لیک»، «خواهران مُرده» و «بازدید از موزه». بهترین داستان این کتاب و معروف‌ترین داستان کوتاه ناباکوف «خواهران مرده»‌س که از افراطی‌ترین بازی‌های روایی‌ ناباکوف توش انجام شده. انقدر که خودش گفته این شیوه هر هزار سال یه بار ممکنه به کار بره.

شخصیت اصلی همه‌ی داستان‌ها روس‌های مهاجر به پاریس‌اند که تو گذشته‌شون دنبال هویت سرگردانشون می‌گردن. شخصیت‌های گذشته رو، روسیه‌ی از دست‌رفته رو، جلوی خودشون زنده می‌بینن، تو گذشته فرو می‌رن و ازش فرار می‌کنن، ولی از ریشه‌ی روس‌شون کنده نمی‌شن و نجات پیدا نمی‌کنن. سیری که تو داستان باهاش همراه می‌شیم، فقط اون‌ها رو معلق‌تر می‌کنه.

ترجمه‌ی ناباکوف به خاطر بازی‌های زبانی زیاد و زبان سختش، کار خیلی سختیه. قسمت زیادی از بار داستان «خواهران مرده» روی بازی‌های زبانیه که مترجم فقط توضیحشون داده، که اون توضیح‌ها هم خیلی راه‌گشا نیستن و اگه هم راه‌گشا باشن، لذت کشف رو از آدم می‌گیرن. جدا از این‌که ترجمه خوبه یا نه، کتاب نیاز به ویرایش اساسی داره. پر از غلط‌های نگارشیه.
یه پس‌گفتار هم وقفی‌پور نوشته که واقعن بده. خیلی بی‌نظم نوشته شده، معلوم نیست چی می‌خواد بگه و جای این‌که داستان‌ها رو تحلیل کنه هی می‌گه ناباکوف سوژه‌ی خوبیه واسه تحقیق‌های دانشگاهی بی‌مصرف. با جمله‌ی غلط هم زیاد روبه‌رو می‌شیم، مثلن: «شخصیت‌ها در عین حال که اسیر گذشته‌اند، با نوعی آینده‌ی متقدم یا حضور آینده در حال.» بعد جمله همین‌جا تموم می‌شه. کور شم اگه از خودم درآورده باشم. از این نمونه‌ها زیاده.

×××
تیکه‌ای از داستان «خواهران مرده» رو پایین می‌آرم که مقایسه‌ای باشه بین زبان شفاف ناباکوف و زبان الکن وقفی‌پور. لطفن اگر خود داستان رو خوندید، دوباره بیاید و این تیکه‌ی انگلیسی رو بخونید، یا یه سری به صفحه‌ی ویکی داستان بزنید.

"I could isolate, consciously, little. Everything seemed blurred, yellow-clouded, yielding nothing tangible. Her inept acrostics, maudlin evasions, theopathies - every recollection formed ripples of mysterious meaning. Everything seemed yellowly blurred, illusive, lost."

«به هوش‌ام، اما آن چیزی از باقی جدا نمی‌شود. همه چیز مات و مبهم است، پیچیده در ابری زرد؛ برای همین است که چیزی دستم را نمی‌گیرد. تجاهل‌های احساسی توشیح‌وارش که هم حالتی از مریم مجدلیه داشت و هم در آن خام و بی‌عرضه بود، مصائبی که از تأملات معنویت‌گرایش می‌کشید. هر خاطره‌ای خراشی از معنایی مرموز به جا می‌گذارد. همه چیز به شکلی زرد، محو، گریزپا و گمشده می‌نماید.»

مرگ و پنگوئن

آندری کورکف
ترجمه‌ی شهریار وقفی‌پور
انتشارات روزنه
۲۸۴ صفحه، ۳۸۰۰ تومان
چاپ اول، ۱۳۸۶
۳.۵ از ۵

«آندری کورکف» نویسنده‌ی اوکراینیه و معروف‌ترین کتابش هم همین کتابه که وقفی‌پور از انگلیسی ترجمه کرده. کتاب همون‌قدر غریب مونده که اسمش، داستانش و شخصیتش غریبن.

ویکتور، نویسنده‌ی ناموفق، از باغ وحش پنگوئنی -به اسم میشا- گرفته و باهاش زندگی می‌کنه. میشای پنگوئن ماهی یخ‌زده می‌خوره و با بازی تو وان حموم ذوق می‌کنه. زندگی ویکتور با استخدام تو کار عجیبش کم‌کم تغییر می‌کنه: ویکتور برای نوشتن آگهی ترحیم برای آدم‌های زنده استخدام می‌شه. ویکتور زندگی خلوتی داره و چندتا دوستی هم که داره یه جوری به پنگوئن یا مرگ مربوطن. یکی از دوست‌هاش هم دختر کوچیکش رو می‌ذاره پیش ویکتور و ناپدید می‌شه. ویکتور بی‌خبرتر از اونه که اتفاق‌های زندگیش رو بفهمه و از اون‌جا که راوی محدود به ذهن ویکتوره، ما هم تو این همه اتفاق عجیب‌وغریب گیج می‌شیم، فقط می‌دونیم که چیزهایی داره اتفاق می‌افته، ولی نمی‌دونیم چی.

کورکف با جمله‌های کوتاه، طنز ملایم، توصیف‌های روشن و گاهی دور از ذهن، همون حس زنده‌ای رو زیر پوست می‌دوونه که دیدن تصویر پنگوئن به آدم می‌ده: ظاهری ساده و بی‌حس، با احساسات عمیقی که گفته نمی‌شن. این قضیه با خط کُلی داستان -پنهان‌شدن حقیقتی که ازش حرف زده نمی‌شه- هم هم‌خونی داره... انگار همه چی زیر برف دفن شده، برفی که یه روزی آب می‌شه.

با وجود این‌که به نظرم کتاب تو جمع‌کردن ماجراها خیلی موفق نیست، ولی خوندنش رو کاملن توصیه می‌کنم. به هر حال، روبه‌رو شدن با زندگی یه مرد، پنگوئن و یه دختر کوچیک تجربه‌ی منحصر به فردیه.

دیو باید بمیرد‌

نیکلاس بلیک (سیسیل دی لوئیس)
ترجمه‌ی شهریار وقفی‌پور
انتشارات نیلوفر
۲۶۱ صفحه، ۳۳۰۰ تومان
چاپ اول، ۱۳۸۶
۸ از ۱۰

ادبیات پلیسی، ژانری است که هیچ‌وقت در کشور ما جزئی از ادبیات جدی شمرده نشده‌است. انتشارات نیلوفر در جهت مقابله با این پیش‌داوری نادرست، مجموعه‌ای با نام «دایره‌ی هفتم» منتشر می‌کند که کتاب حاضر، سومین جلد از این سری است. غیر از پیش‌گفتار و مقاله‌ای که در آخر آمده‌است، خود رمان شامل چهار بخش و یک موخره است. بخش اول «دفترچه‌ی خاطرات فلیکس لین» روزنوشت‌های یک نویسنده‌ی کتاب‌های جنایی است که تنها فرزندش مارتی را از دست داده و در پی راننده‌ی اتومبیلی است که بعد از تصادف با پسرش فرار کرده‌است. تنها هدف زندگی او، کشتن قاتل فرزندش است که نحوه‌ی پیدا کردن و وارد شدن به زندگی راننده‌ی قاتل (جورج) و همچنین برنامه‌ریزی برای قتل او، مو به مو در این دفتر خاطرات نوشته‌شده‌است. بخش دوم «عملیات روی آب» و بقیه‌ی بخش‌ها از نظرگاه راوی دانای کل روایت می‌شوند. فلیکس، طبق برنامه، جورج را سوار قایق بادبانی کرده تا او را غرق کند ولی جورج همه‌چیز را می‌داند، دفتر خاطرات را به وکیل‌هایش فرستاده تا در صورت مرگش، همه‌چیز معلوم باشد. گرچه جورج به تصادف با مارتی اعتراف می‌کند ولی فلیکس نمی‌تواند کاری کند و هر دو بر می‌گردند، فلیکس به هتل و جورج به خانه‌اش. در فصل سوم «جسد این مقتول» معلوم می‌شود که همان‌شب، جورج با سم به قتل رسیده‌است. فلیکس از کاراگاه نیگل اسرنج‌ویز کمک می‌خواهد، چرا که همه‌چیز بر علیه‌اش است. این بخش حکایت بررسی‌های پلیس و کارآگاه برای کشف قاتل و فرضیه‌های آن‌هاست که در بخش چهارم «چون پرده برافتد» معما حل می‌شود.

با استناد به همان مقاله‌ی آخر کتاب، نویسنده‌ی «دیو باید بمیرد» شاعر موفقی هم بوده که این مورد در کل متن قابل لمس است، خصوصاً که شهریار وقفی‌پور مترجم کار است و الحق که خوب از پس این کار برآمده‌است.
یک مورد جالب در مورد رمان، وارد شدن به ماجرا از منظر قاتل و قرارگرفتن در جریان برنامه‌های اوست. در فصل‌های بعد و با تغییر راوی، متن از وضعیت کسالت‌باری که معمولن آفت چنین کتاب‌هایی‌ست در می‌آورد، انگار داستان واحدی از چندین منظر تعریف می‌شود. دومین مورد جالب، روش غیرکلیشه‌ای کارآگاه است که با استناد و توجه خاص ادبی به متن یادداشت‌ها و انطباق آن‌ها با شواهد بیرونی معما را حل می‌کند. در فصل سوم که خواننده همراه با پلیس و این کاراگاه ادیب در پی یافتن قاتل، فرضیه‌سازی می‌کند، ظن به همه‌ی شخصیت‌ها ممکن است؛ از پسربچه‌ی 12 ساله‌ی مقتول تا پیرزن مادر مقتول، و این نشان‌دهنده‌ی تسلط و قدرت قلم نویسنده و توانایی او در بسط مضمون است.
شاید نقدی که به کل داستان وارد است، شخصیت‌پردازی به‌شدت سیاه و سفید و یا تک‌بعدی باشد؛ یعنی کسی مثل جورج به عنوان آفت اجتماعی معرفی می‌شود، زنش ستم‌کش و لین زنی زیباست، فلیکس و نیگل انسان‌هایی بسیار باهوش و فیل کودکی بی‌اندازه معصوم است.
در آخر، از یاد نبریم کسی چون بورخس را که از بزرگان ادبیات پلیسی است و بهرام صادقی را که از مخاطبان جدی این ژانر به‌حساب می‌آمد.