نینا بربرووا
ترجمه سروژ استپانیان
نشر کارنامه
چاپ اول، زمستان ۱۳۸۵
۲۰۶ صفحه (جیبی)، ۳۹۵۰ تومان
۳.۵ از ۵

«نوازنده همراه و بیماری سیاه» مجموعه دو داستان حدودا صد صفحه‌ای است از نینا بربرووا، نویسنده روس. «نوازنده همراه» در قالب دست‌نوشته‌های زنی است که پس از مرگ او پیدا شده‌اند و پس از ویرایش به چاپ سپرده شده‌اند. زن، که نامش سونیا بوده، داستان زندگیش را از کودکی تا میان‌سالی نوشته است. او نوازنده پیانو و ساکن پترزبورگ بوده و پس از انقلاب روسیه، به دلیل وضع بد مالی از ۱۸ سالگی مجبور به کار کردن می‌شود. کاری که پیدا می‌کند نوازندگی همراه یک زن خواننده مشهور به نام ماریا نیکلایونا است. از آن پس زندگی سونیا با زندگی ماریا گره می‌خورد. آن‌ها ابتدا به تورهای دور روسیه می‌روند و بعد هم به همراه همسر ماریا قاچاقی کشور را ترک می‌کنند و به پاریس می‌روند. ماریا درگیر یک ماجرای عشقی می‌شود و سونیا شاهد ماجراست، تا آن که عاقبت ماریا و عاشقش به آمریکا می‌روند و او را تنها می‌گذراند.

داستان دوم، به نام «بیماری سیاه»، روایت اول‌شخص مردی است به نام یوگنی پتروویچ که تصمیم می‌گیرد گوشواره‌های یادگار زنش را بفروشد و از پاریس، که در آن زندگی می‌کند، به آمریکا برود؛ به دنبال دوستی به نام دروژین که در شیکاگو زندگی می‌کند و شبیه اسب است. داستان سه بخش دارد. بخش اول در پاریس است و از تلاش یوگنی برای فروش گوشواره‌ها تا هم‌خانه شدنش با یک دختر بالرین زیبا و ترک پاریس به مقصد نیویورک را شامل می‌شود. بخش دوم در نیویورک می‌گذرد و شرح اقامت یک ساله یوگنی به عنوان پیشکار و منشی نزد نویسنده‌ای روس و روابط عاشقانه یوگنی با دختر نویسنده است. بخش سوم هم گفتار کوتاهی است از یوگنی در شیکاگو.

هر دو داستان به نوعی شرح درون به هم ریخته و روان متزلزل شخصیت‌هایشان هستند. در واقع، به نظر می‌رسد در این دو داستان ماجرا فرع بر شخصیت است. در «نوازنده همراه» ماریا به شدت بی‌اعتماد به نفس است و خود را وصله وجود سونیا می‌داند. توجه مردم به سونیا از سر میل و رغبت است و توجه به ماریا از سر ترحم. ماریا حس می‌کند نه استعداد دارد، نه هوش، و نه زیبایی. او میل دارد که در فرصتی محتمل ضربه‌ای اساسی به خوشبختی سونیا وارد کند، اما حتی در این کار هم ناکام می‌ماند. ماریا در تصور حقیر از خود فرو می‌رود، و متوجه نمی‌شود که دیگران ظاهرا چنین برداشتی از او ندارند.

یوگنی «بیماری سیاه» هم بیشتر به خوابگردها می‌ماند. او بی‌دلیل روشنی به دنبال یک خیال خود را آواره می‌کند و اما پیگیر همان خیال هم نیست. در هر جا و به هر کسی که امکانش را به او می‌دهد دل می‌بندد، و بعد از آن که رابطه‌ای شکل می‌گیرد ناگهان رها می‌کند و دور می‌شود. یوگنی می‌خواهد از خودش فرار کند، و نمی‌تواند.

نینا بربرووا در سال ۱۹۰۱ در روسیه به دنیا آمد و بعد از انقلاب از این کشور فرار کرد. مدتی در اروپا چرخید و از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۵۰ در پاریس ساکن شد. بعد از آن به آمریکا رفت و تا ۱۹۹۳، سال مرگش، در آن‌جا ادبیات روسی تدریس کرد. داستان «نوازنده همراه» را در سال ۱۹۸۵، و «بیماری سیاه» را در ۱۹۵۸، هر دو در پاریس منتشر کرد. جز داستان‌نویسی، شرح و نقدهایی بر آثار دیگران هم نوشت که به خصوص مقالاتش درباره آثار نابوکوف از معتبرترین بحث‌ها در این زمینه هستند. کتاب «نوازنده همراه و بیماری سیاه»، با ترجمه روان سروژ استپانیان و چاپ زیبای انتشارات کارنامه، مدخل خوبی برای آشنایی با دنیای داستانی این نویسنده است.

***

«آن موقع ساعت کوچک طلای او را فروختم و از مخمصه نجات پیدا کردم. جواهرفروشی که ساعت را خرید از من خواست که هفتۀ دیگر به او سر بزنم و اضافه کرد:
- اگر ساعت را به قیمت خوب بفروشم باز هم کمی به شما پول می‌دهم.
هفتۀ بعد وقتی سراغش رفتم گفت:
- ساعت را دیروز به قیمت خوبی فروختم. بنابراین ده درصدِ دیگر به شما تعلق می‌گیرد. من برای خودم هیچ وقت بیش‌تر از بیست درصد سود در نظر نمی‌‌گیرم. این قانون و قاعدۀ من است.» - از داستان «بیماری سیاه»، صفحه ۱۲۰ کتاب