آلبرتو موراویا
ترجمه‌ی هاله ناظمی
نشر هرمس
۲۱۴ صفحه، ۱۱۰۰تومان
چاپ اول، ۱۳۸۱
۸.۵ از ۱۰ 

می‌دونم موراویا خیلی قبل از این‌ها کشف شده ولی من همین چند ماه پیش کشفش کردم و هنوز هم با این کشف خودم خوشم! یک زندگی دیگر از بیست و هشت داستان کوتاه تشکیل شده که همه توی رم می‌گذرند و راوی هرکدوم از داستان ها یه زن تقریبا جوونه. هرکدوم از شخصیت‌ها با این که یه آدم خاص توی یه شرایط خاص هستند، ولی یه جورهایی آشنا به نظر می‌آن. با این وجود داستان‌ها  یک‌نواخت و تکراری نیستند.

توی چند تا از داستان‌ها آدم‌هایی داریم که دلیلشون برای انجام دادن کاری اینه که دقیقا نمی‌خوان اون کار رو انجام بدن! اوجش رو تو داستان خط سرخ، خط سیاه می‌ بینیم که اصلا کل داستان راجع به همینه و کم‌رنگ‌ترش رو توی ماه عسل و چندتا داستان دیگه.

داستان‌ها کوتاهند و تقریبا هیچ داستانی بیشتر از ده صفحه نیست و کنار این کوتاهی جذاب و ساده هم هستند. البته ساده نه به معنای بد و سطحی بودن. بیشتر می‌شه گفت ساده خونده می‌شن.
یکی از بهترین داستان‌های کتاب ستاره است که داستان یه بازیگر معروف‌ه که در راه برگشت از آفریقا توی هواپیما کنار مردی می‌شینه که ادعا داره اون رو نمی‌شناسه و...
یا مثلا بیا با هم بازی کنیم داستان زن بیوه‌ای‌ه که تنها با دختر  زندگی می‌کنه و دختر هفت ساله‌اش بهش پیشنهاد می‌ده که توی یه بازی نقش‌هاشون رو با هم عوض کنند و...
یکی از داستان‌های دوست‌داشتنی (و نه لزوما خیلی خوب) هم دو سهل‌انگاره که داستان زنی‌ه که وسط تعریف کردن از زندگی روزانه‌هاش برای شوهرش لو می‌ده که با کس دیگه ای خوابیده...

در کل موراویای این کتاب قصه گوی خوبی‌ه و همین خصوصیتش باعث می‌شه خوندنش توی هیچ شرایطی خسته کننده نباشه. توانایی کتاب رو در کوتاه کردن راه‌های طولانی و اعصاب‌خوردکُن دست کم نگیرید!

ترجمه‌ی کتاب هم در کل بد نیست ولی یه عبارت عجیب غریب داره که من هیچ جور نتونستم باهاش کنار بیام. شادابی جسمانی محصول سانسوره یا ترجمه‌ی لغت‌به‌لغت، یه اصطلاح یا هر چیز دیگه‌ای، من نتونستم درکش کنم. البته نتونستم چیز دیگه‌ای هم جای‌گزین کنم فقط حس می‌کنم درست نیست.
«خوشبخت بودم، یا بهتر بگویم این‌طور فکر می‌کردم. بعد احساس بی‌پروا و حیوانی "شادابی جسمانی" مثل همیشه از راه رسید.»

موراویا در Menu:
+ من که حرفی ندارم