در جستجوی زمان از دست رفته - ۵

کتاب پنجم: اسیر

مارسل پروست
ترجمه‌ی مهدی سحابی
نشر مرکز
۵۲۲ صفحه، قیمت دوره‌ی ۷ جلدی: ۷۰۰۰۰ تومان
چاپ پنجم [ویرایش دوم]، ۱۳۸۸
۵ از ۵

اگه «طرف گرمانت‌ها» رو کتابِ اشرافیت و «سدوم و عموره» رو کتاب بدی‌ها بگیریم، «اسیر» بی‌بروبرگرد کتابِ عشق جست‌وجوئه. آلبرتین معشوقه‌ی راوی به خونه‌ی راوی اومده و زندگی رنج‌آوری رو با هم شروع کردن. تو «اسیر» راوی به خاطر حسادت شدیدش -که لازمه‌ی عشقشه- آلبرتین رو تو خونه زندانی می‌کنه و همه‌ش دنبال اینه که آلبرتین اعتمادی رو به‌ش برگردونه که هیچ‌وقت به‌ش نداشته، دنبال اینه که تو آلبرتین ِ در دست‌رس همون جاذبه‌ای رو پیدا کنه که تو آلبرتین اثیری می‌دید.

عشق راوی به آلبرتین، مثل بقیه‌ی عشق‌های جست‌‌وجو، مایه‌ی آرامش نیست؛ هم‌زاد اضطرابه و برانگیزنده‌ی حسادت؛ دردیه که با آرامش کم‌تر نمی‌شه و با حسادت زیاد می‌شه. و این‌جا هم، عشق مثل خیلی چیزهای دیگه، جنبه‌ی فیزیکی پیدا نمی‌کنه؛ همه چی تو ذهن راوی می‌گذره و معشوقه‌ی به خواب رفته، یه نامه یا نهایتن بوسه برانگیزنده‌ی حس‌های راوی‌ان، حس‌هایی که به تدریج شاخ‌وبرگ می‌گیرن. پروست حس‌هاش رو می‌کاوه و به قنات‌هایی از احساسات ما می‌رسه که تو سطح پایین‌تری از خودآگاه ما به هم راه پیدا می‌کنن. همین باعث می‌شه که علی‌رغم این‌که راوی جست‌وجو راوی خاصیه، ولی از تجربه‌های مشترک آدم‌ها حرف برنه که برای راوی یک جور خاصه و تو ذهن هر خواننده‌ای یه جور شکل می‌گیره و خاص می‌شه.

«اسیر» اولین جلد جست‌وجوئه که بعد از مرگ پروست چاپ شده. در واقع، نسخه‌ی موجود، نسخه‌ی نهایی کتاب نیست و از رو دست‌نوشته‌ی پروست چاپ شده. از اون‌جا که پروست عادت داشته کتاب رو مدام بازنویسی می‌کرده و هی کاغذ این‌ور اون‌ور کاغذ اصلی می‌چسبونده، به نظر می‌رسه یه جاهایی برچسب‌ها از یه جا دیگه اومدن تو اون صفحه، مثلن می‌گه فلانی مُرده در حالی که چند صفحه بعد می‌بینیم یارو زنده‌س. یه جاهایی هم هست که یادش رفته جمله رو تموم کنه.

×××
«سرشتی که می‌کوشیم انکار کنیم به هر حال در درون ما هست. چنین است که گاهی ما وقت خواندن شاهکار تازه‌ای از یک نابغه، با خوشحالی همه‌ی اندیشه‌هایی را در آن می‌بینیم که خود نیز داشته امّا بی‌ارزش پنداشته بودیم، همه‌ی شادی‌ها یا غم‌هایی که در خود مهار کرده بودیم، دنیایی از احساس‌هایی که ناچیز می‌شمردیم امّا از کتابی که در آن دیده‌امشان می‌آموزیم که احساس‌هایی ارزشمندند.»

آقای پروست

سلست آلباره، ژرژ بلمون
ترجمه شهرزاد ماکویی، مینو حسینی
انتشارات آگه
۴۸۸ صفحه، ۹۵۰۰ تومان
چاپ اول، زمستان ۱۳۸۹، تهران
۲.۵ از ۵

ماجرا از این قرار است که پنجاه سال بعد از مرگ مارسل پروست، مستخدم و نزدیک‌ترین فرد به او در هشت سال آخر زندگی‌اش، تصمیم می‌گیرد زندگی «آقای پروست» را، همان طور که واقعن بوده، آشکار کند. ابن کتاب حاصل هفتاد ساعت گفت‌وگوی سلست آلباره است با ژرژ بلمون، روزنامه‌نگار فرانسوی و مترجم آثاری از هنری جیمز، گراهام گرین و ... که گفت‌وگوهای مشهوری هم با بعضی از ستاره‌های هالیوود انجام داده است.

سلست آلباره نمونه‌ی یک خدمتکار وفادار و قابل اطمینان است، تا حدی که بعد از مرگ پروست، سی‌ودو دفتر سیاه که  دست‌نوشته‌ها و طرح‌های اولیه‌ی «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» را در خود داشتند، طبق وصیت سوزاند و از این جهت در مقابل افرادی مانند ماکس برود قرار می‌گیرد که چاپ آثار را بر وفاداری به فرانتز کافکا مقدم دانست.

کتاب، با ازدواج سلست و ادیلن آلباره – راننده‌ی شخصی پروست – آغاز می‌شود و با شرح ارتقای او از نامه‌رسان به دستیار شخصی، خانه‌دار و محرم اسرار پروست ادامه می‌یابد، شرحی بیش از اندازه مطول و با جزئیاتی کسل‌کننده. واضح است که سلست، دقت بیش از حد به جزئیات را از ارباب خود آموخته، ولی جزئی‌نگری‌ِ افراطی که «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» را بدون آن نمی‌توان تصور کرد، در «آقای پروست» تبدیل شده به توصیف فرسایند‌ه‌ای از کوجک‌ترین اتفاقاتی که شاید ممکن است در سال‌های اول زندگی سلست در روستا اتفاق افتاده باشند و حتا چندان ارتباطی به "آقای پروست" ندارند، یا شرح روزمره‌گی‌ها، معاشرت‌ها و برخوردهایی که تنها ممکن است از دیدگاه خاله‌زنکی جالب باشند.

شیفتگی سلست نسبت به پروست در جای‌جای کتاب مشخص است. ظاهرن پروست به چنان مقام مقدسی نزد سلست رسیده‌ بوده که تصویر بی‌نقص و کاملِ ذهنیِ او، چشم‌اش را بر حقایقی بسته، از جمله هم‌جنس‌گرا بودن پروست که در هیچ جا به آن اشاره‌ای نشده، ولی به نظر می‌رسد در آفرینش و جزئیاتِ «جست‌وجو» بی‌تاثیر نبوده است. البته با خواندن عادت‌های آقای نویسنده و سبک زندگی خاص او، دیدن‌اش به صورت خدای بی‌عیب‌ و نقص، برای کسی که با او زندگی می‌کند و باید کاملن گوش به فرمان‌اش باشد اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد، ولی این مساله جامعیت کتابی که قرار بوده فراتر از خاطره‌گویی، تصویر پروست را در ذهن مردم، همان گونه که بوده شکل دهد، کم کرده.

ترجمه‌ی متن به طور کلی روان و  کم‌سکته است، ولی کوتاهی زیادی به خصوص در ترجمه‌ی عنوان کتاب‌های پروست به چشم می‌خورد. ظاهرن مترجمان نیازی ندیده‌اند که از نام‌های شناخته شده و جاافتاده‌ی هفت‌ جلد جست‌وجو در ترجمه‌ی خود استفاده کنند و اشکالِ بزرگ‌تر جایی نمود پیدا می‌کند که در چند جا، اسم کتابِ پنجم، «La Prisonnière»، «زن زندانی» و در جاهای دیگر، مطابق اسم شناخته شده‌ی این جلد در ایران، «اسیر» ترجمه شده که خواننده‌ی نا‌آشنا ممکن است به اشتباه تصور کند این دو، دو کتابِ متفاوت‌اند.

جزئیات کتاب در بسیاری از موارد زائد و خسته‌کننده‌اند، ولی اگر بتوانید ۴۶۸ صفحه خاطره‌گویی یک پیرزن هشتاد و دو ساله و بیست صفحه نامه‌نگاری و عکس را تا انتها تاب بیاورید، "آقای پروست" در ذهن شما از سیبیلوی اخمویی که دست در زیر چانه، به راست متمایل شده و ژستِ متفکر گرفته تبدیل می‌شود به فردی خوش‌صحبت، جذاب، لاغر و مرتب و اگر کمی تخیل داشته باشید، می‌بینید‌اش که با لبخندی بر لب، لباس سفید راحتی بر تن، آرام و شمرده و با صدایی لطیف و البته با لحن زیبای فرانسوی، از سردی قهو‌ی دومِ روز‌ش گله می‌کند.

در جستجوی زمان از دست رفته - ۴

کتاب چهارم: سدوم و عموره 

مارسل پروست
ترجمه‌ی مهدی سحابی
نشر مرکز
۶۷۵ صفحه، قیمت دوره‌ی ۷ جلدی: ۷۰۰۰۰ تومان
چاپ پنجم [ویرایش دوم]، ۱۳۸۸
۴ از ۵

شروع خوندن یه کتاب واسه من یعنی شروع یه رابطه‌ی جدید با نویسنده، یا شریک‌شدنِ تجربه‌های شخصی نویسنده. حالا اگه با کتابی مثل جست‌وجو طرف باشیم که توش پروست می‌آد حس‌های ناخودآگاهش رو می‌کاوه، رو جزئی‌ترین چیزها دقیق می‌شه و هم‌زمان یه تصویر گسترده از جامعه‌ی اطرافش هم می‌ده، این رابطه صمیمانه‌تر هم می‌شه، در نتیجه افت‌وخیزش هم بیش‌تر می‌شه.

«سدوم و عموره» بیش‌تر قسمت‌های افت این رابطه بود. قسمت زیادی از کتاب به توصیف و شرح زندگی محفلی می‌گذشت و راوی همه‌ی وقتش رو تو مهمونی‌ها و محافل می‌گذروند. چیزی که کم‌وبیش تو طرف گرمانت‌ها هم دیده می‌شد. به نظرم وسواس پروست برای نقد و دست‌انداختن محفل‌نشین‌ها و اسنوب نشون‌دادن آدم‌ها بیش‌ازحد بود. نکته‌ی برجسته‌ی دیگه تو «سدوم و عموره» مسأله‌ی همجنس‌گرایی بود. راوی به خاطر حضور شخصیت‌های همجنس‌گرا می‌آد روحیات اون‌ها رو موشکافی می‌کنه و به همجنس‌گرابودن بقیه شک می‌کنه. [سدوم و عموره دوتا از شهرهای قوم لوط‌ تو کتاب‌مقدس‌ان]
البته بگم، جاهایی هم بود که این رابطه به بهترین لحظاتش می‌رسید. مثل جاهای مربوط به رابطه‌ی راوی با آلبرتین یا شرح دقیق خواب و رؤیا و از همه به‌تر روبه‌رو شدن راوی با خلأ مرگ.

تو مقدمه، سحابی این جلد رو تو جریان «جست‌وجو»ی راوی از این نظر مهم می‌دونه که راوی درگیر گناه‌ها و بدی‌ها (مثلاً تنبلی و دو رویی) می‌شه و می‌گه که راویِ جست‌وجو برای «شناخت بدی برای رسیدن به نیکی» باید این وضع رو می‌گذروند. مثل کمدی الهی که با دوزخ شروع می‌شه.

کلاً احساس متناقضی نسبت به جست‌وجو دارم، از یه طرف دوست دارم زودتر تمومش کنم، بعد هی از اول تا آخر رو مرور کنم و حال کنم، از طرف دیگه هم نگرانم که داره تموم می‌شه.
راستی یه جمله‌ی دو صفجه و نیمی هم تو این جلد پیدا کردم، یعنی تقریباً ۱۰ برابر طولانی‌تر از جمله‌ی پایین.

×××
«در آشوب مه‌های شب که هنوز ژنده‌پاره‌های صورتی و آبی‌شان بر آبهای آشفته از پسمانده‌های صدفی سپیده پراکنده بود قایق‌هایی می‌گذشتند، خنده‌زنان بر نور مورّبی که بادبانها و نوک دکلشان را چون زمان بازگشتشان در شامگاه زردگون می‌کرد: صحنه‌ی خیالی، لرزان و خالی، تنها یادی از غروبی، که چون شامگاهان بر رشته‌ی ساعتهای روز استوار نبود که به عادت آنها را پیش از فرارسیدنش در نظر می‌آوردم، از هم گسیخته، آشفته، حتی واهی‌تر از تصویر دهشتناک مونژوون که موفق نمی‌شد محوش کند، بپوشاندش، پنهانش کند - تصویر شاعرانه‌ی عبثِ خاطره و خواب.

هرگز ترکم مکن

کازوئو ایشی‌گورو
ترجمه‌ی مهدی غبرایی
نشر افق
۴۱۶ صفحه، ۷۰۰۰ تومان
۵ .۳ از ۵

می‌خواهم این کتاب را معرفی کنم اما از داستانش حتا یک کلمه هم حرف نزنم. هیچ حرفی نمی‌زنم چون فکر می‌کنم با روشن شدن هر بخش از داستان لذتی از مواجهه‌ی نخستینِ خواننده با کتاب کم می‌کنم. اما به‌هرحال باید حرفی بزنم و کتاب را معرفی کنم. پس به کلیات رو می‌آورم، اما نه کلیاتی از داستان، کلیاتی از روایت.

فکر می‌کنم «هرگز ترکم مکن» بسیار به «بازمانده‌ی روز» اثر مشهور ایشی‌گورو شبیه است. اینجا هم با راوی ِ اول‌شخصی سر-و-کار داریم که از همه‌چیز برای ما حرف می‌زند: از کار-و-بارش، دوستانش و خاطراتش. کتی هـ . هم مانند استیونز به پایان دوره‌ای مهم و طولانی در کار و زندگی‌اش نزدیک است. او هم مثل استیونز عازم است، شاید نه مثل او عازم سفری خاص، اما عازم است. البته کتی هـ . مانند استیونز زبان ویژه‌ای ندارد. زبانش زبان معمولی امروزی است. و به‌طورکلی زبان به آن شکلی که در «بازمانده‌ی روز» نقش کلیدی داشت، در اینجا نقشی ندارد، یا دست‌کم از ترجمه‌ی فارسی کتاب چنین برداشت می‌شود. اما آنچه این‌دو – و در سطحی بالاتر- دو کتاب را به هم شبیه می‌کند، جنس روایت اول‌شخص است. این دو راوی هیچ‌کدام دانای کل نیستند. خواننده در طی داستان پی می‌برد که مسایلی را باید خود کشف کند و الزامن به روایت و قضاوت راوی اطمینان نکند. راویان انگار دچار گونه‌ای طفره‌‌روی از واقعیت پیش‌ِ روی خود هستند. و شاید خودشان هم از این امر باخبر نباشند و این کار را خودآگاه انجام ندهند. همین نکته است که پیگیری روایت‌ داستان‌های ایشی‌گورو را چنین جذاب می‌کند.

از سوی دیگر روایتِ «هرگز ترکم مکن» از گونه‌ای الگوی پروستی تبعیت می‌کند. کتی هـ . مدام برای ما حرف می‌زند و از ماجراها و آدم‌ها و خاطره‌های مختلف می‌گوید. هر خاطره خاطره‌ای دیگر را تداعی می‌کند و بسیاری اوقات - همانند راویِ «جستجو» - راوی داستان در دل خاطره‌ای که تعریف می‌کند به یاد خاطره‌ای دیگر می‌افتد و این خاطره درون پرانتز در دل خاطره‌ی مادر نقل می‌شود. البته ایشی‌گورو از این تمهید پروستی بهره‌ی دیگری هم می‌برد. او تداعیِ پروستی را با الگوی به تعویق انداختن انتقال دانسته‌های راوی به خواننده در آثار پلیسی و مهیج تلفیق می‌کند و از این راه کششی به ماجراهایی می‌بخشد که شاید در حالت عادی چندان پرکشش نباشند.

حالا ما با قصه‌ای مواجه‌ایم که از یک‌سو با کشش خود خواننده را به سرعت در داستان پیش می‌راند، و از سوی دیگر با تداعیِ مدام خاطرات او را وا می‌دارد تا در این خاطره ها بیشتر تأمل کرده و سعی کند آنها را به هم پیوند بزند. حاصل کار رمانی است که به‌هیچ‌رو سطحی نیست، اما بسیار خوش‌خوان است.

خب این هم شکلی از معرفی کتاب بود، که احتمالن چندان هم معقول و به‌جا نبود. حرفی از داستان یا حتا حال-و-هوای اثر نزده‌ام، درعوض به مسایلی پرداخته‌ام که جای آنها در نقدِ اثر است نه در معرفی آن. اما فکر می‌کنم همین شکل معرفی هم بتواند کنجکاوی‌برانگیز باشد و ترغیب کند به خواندن کتاب.

این کتاب چند سال پیش با ترجمه‌ی «سهیل سُمی» و توسط «نشر ققنوس» منتشر شده بود. مهدی غبرایی هم در همان زمان کتاب را ترجمه‌ کرده بود اما ترجمه‌اش مجوز نگرفت! معین پیش‌ترها روی نسخه‌ی «نشر ققنوس» مروری کرده بود که می‌توانید اینجا بخوانیدش. برای مقایسه‌ی دو ترجمه همان برش از داستان را که معین در مرورش آورده، از ترجمه‌ی غبرایی نقل می‌کنم. شاید این معیار مناسبی برای مقایسه‌ی دو ترجمه نباشد اما دست‌کم نشان می دهد که «سُمی» زبان شکسته‌ی گفتگوها را بسیار بهتر از غبرایی درآورده:
«خندید و دست دور کمرم حلقه کرد، هرچند همچنان کنار هم نشستیم. بعد گفت: «این روزها همه‌اش فکر رودخانه‌ای هستم با آب‌های خروشان. دو نفر توی آب افتاده‌اند و می‌کوشند از هم جدا نشوند، با تمام قوا به هم چسبیده‌اند، اما در نهایت این کار از سرشان زیاد است. جریان آب خیلی تند است. آنها ناچارند وا بدهند و از هم جدا شوند. حالا حکایت ماست.»
نشر افق فونتی بزرگ‌تر از فونت معمول دیگر ناشران دارد که این منجر به پرصفحه‌تر شدن و درنیتجه گران‌تر شدن کتاب‌هایش می‌شود. نام این کار را جز شیادی فرهنگی چیز دیگری نمی‌توان گذاشت.

برچسب: کازوئو ایشی‌گورو، مارسل پروست، مهدی غبرایی، نشر افق

در جستجوی زمان از دست رفته - ۳

کتاب سوم: طرف گرمانت ۱و۲

مارسل پروست
ترجمه‌ی مهدی سحابی
نشر مرکز
۸۰۳ صفحه، قیمت دوره‌ی ۷ جلدی: ۷۰۰۰۰ تومان
چاپ دوم [ویرایش دوم]، ۱۳۸۸
۴.۵ از ۵

«طرف گرمانت» بسطِ یکی از اصلی‌ترین مضمون‌های جست‌وجوئه: دنیای اشرافیت. پروست تو «طرف گرمانت‌» تحلیل دقیق و وسواس‌گونه‌ای از رفتارهای محفلی و اشرافی زمان خودش ارائه می‌ده. راوی که حالا به نظر جوون می‌آد، به شدت مجذوب خاندان اشرافی گرمانت‌ها و به خصوص دوشس دوگرمانت شده. درباره‌ی دوشس خیال‌بافی می‌کنه و سعی می‌کنه به محفل‌های گرمانت‌ها راه پیدا کنه. بحث‌های سیاسی اون زمان، بحث درباره‌ی خانواده‌های مختلف، اشراف مختلف و گاهی هم ادبیات و هنر بحث رایج این محفل‌هاس. راوی وقتی هم که به راحتی پاش به این محافل باز می‌شه، از بحث سطحی و اسنوبی رایج محافل دل‌زده می‌شه و می‌بینه هیچ چیز خاصی پشت اون اسم‌های بزرگ نیست. هرچند این بحث‌ها و محافل قابل تعمیم به هر زمان و هر جامعه‌ای‌ هستند، ولی پرحرفی بیمارگونه‌ی پروست گاهی برام حوصله‌سَربَر می‌شد، همون‌طور که اشراف باعث دل‌زدگی راوی هم شدن.

البته «طرف گرمانت» فقط این چیزام نبود. فصل‌های باورنکردنی تلفن و توضیح صدای پشت تلفن و بعدش مرگ مادربزرگ راوی، برگشت آلبرتین [معشوق راوی] و بقیه‌ی شخصیت‌ها و اتفاق‌ها، به شکل تازه، خوندن این جلد رو به شدت لذت‌بخش می‌کرد. یه جورایی این برگشت‌ها و عوض‌شدن‌ها گذر زمان رو تو ذهنم پررنگ‌تر می‌کرد. انگار با برگشتِ شخصیت یا مکان هم تغییرش دیده می‌شه، هم گذشته‌ش احضار می‌شه. ضمن این‌که وقتی شخصیت‌هایی که تو دو جلد اول پراکنده باهاشون روبه‌رو شده بودیم، تو مهمونی‌های این کتاب جمع می‌شن و تحلیل جدیدی ازشون به دست می‌آد، یه جوری حضورشون هم تو دو جلد اول توجیه می‌شه.

الآن می‌تونم قاطع‌تر این رو بگم که «جست‌وجو» ما رو تو دنیای تازه‌ای که می‌سازه غرق می‌کنه. دنیایی که انگار یه سطح ناخودآگاه‌تر از زندگی ماست.

×××
«اغلب می‌گوییم که زمان مرگ نامعلوم است، اما هنگام گفتنش این زمان را چنان در نظر می‌آوریم که در فضایی گنگ و دوردست جای داشته باشد، تصور نمی‌کنیم که ربطی با روزی داشته باشد که آغاز شده است و معنی‌اش این باشد که مرگ –یا نخستین چنگ‌اندازی جزئی‌اش بر ما، که پس از آن دیگر رهایمان نمی‌کند- شاید در همین بعدازظهر فرا رسد، بعدازظهری نه چندان نامعلوم، که برنامه‌ی همه‌ی ساعتهایش از پیش ریخته شده است.»

درباره‌ی این کتاب:
+ کتاب‌های عامه‌پسند [طرف گرمانت ۱، طرف گرمانت ۲]

برچسب: مارسل پروست، مهدی سحابی، نشر مرکز

پروست و من

رولان بارت
تألیف و ترجمه‌ی احمد اخوت
نشر افق
۱۹۱ صفحه، ۱۹۰۰ تومان
چاپ اول، ۱۳۸۳
۳.۵ از ۵

«پروست و من» دو شخصیت اصلی و یک شخصیت فرعی داره: رولان بارت، منتقد و نشانه‌شناس و مارسل پروست، نویسنده‌ی «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» شخصیت‌های اصلی‌ان و احمد اخوت واسط این شخصیت‌ها با ماس. اخوت کتاب رو با معرفی دو شخصیت اصلی شروع می‌کنه: نوشته‌هایی از پروست و رولان بارت و مصاحبه‌هایی با اون‌ها برای آشنایی. بعد سه نوشته‌ از رولان بارت درباره‌ی جست‌وجو می‌آره که مقاله‌های درخشانی‌اند، به خصوص یه مقاله درباره‌ی خواب پروستی و روایت جست‌وجو داره که توش سعی می‌کنه از صفحه‌های اول کتاب پروست رو توضیح بده. درباره‌ی ذهنِ ناخودآگاهِ راویِ جست‌وجو می‌گه. رولان بارت از این هم می‌گه که دوست داشته نویسنده‌ای مثل پروست می‌بوده، و حالا که نیست به نشانه‌شناسی پروست رفته و سعی می‌کنه از راه پروست، از خودش -و البته از «جست‌وجو»- بگه. بعد از این تیکه، نوشته‌های پراکنده‌ای از بارت که به پروست ارتباط دارن اومده که از کتاب‌های مختلف جمع شده. بعد هم دو تا نوشته درباره‌ی رابطه‌ی پروست و بارته، از منتقدها.

تکه‌تکه بودن نوشته‌های بارت [و ساختار کتاب] به نظرم پیش‌نهاد خوبی برای فعال‌کردن ذهن خواننده‌س. بارت به ما ماده‌های خامی برای فکرکردن می‌ده. و جداً فکرکردن به حرف‌های بارت درباره‌ی پروست ایده‌های نویی برای درک پروست و زندگی می‌ده. مگه پروست از چیزی غیر از زندگی می‌گفته؟

×××
«صدایی که در پشت تلفن می‌شنویم همیشه در حال عزیمت است. این صدا ما را دو بار تنها می‌گذارد. یک بار با آوایش و بار دوم با سکوتش: حالا نوبت کی است که صحبت کند؟ هم‌آهنگ با هم سکوت می‌کنیم: تجمع دو خلاء. صدای پشت تلفن هر لحظه می‌گوید: می‌خواهم تو را تنها بگذارم.»

×××
«همین ضرب‌آهنگ آن‌چه که می‌خوانیم و آن‌چه که نمی‌خوانیم است که لذت روایت‌های درخشان را رقم می‌زند. آیا تا به حال کسی آثار پروست، بالزاک و جنگ و صلح را واژه به واژه خوانده است؟ (بخت بلند پروست این است که هر بار اثرش را بخوانیم همیشه بخش‌های متفاوتی را حذف می‌کنیم)»

×××
«تنبلی مطلوب عاشق فقط این نیست که «هیچ کاری نکند» بلکه فراتر از هر چیز «تصمیم نگرفتن» است...تنبلی واقعی یعنی اینکه مجبور نباشی درباره‌ی چیزی تصمیم بگیری، خواه «آن‌جا باشی یا نه». بسیار شبیه حال و روزگار تنبل کلاس که آن ته می‌نشیند و ویژگی دیگری ندارد جز آن‌که «آن‌جا» باشد. تنبل‌ها نه در فعالیتی شرکت می‌کنند و نه کنار گذاشته شده‌اند. آن‌ها آن‌جا هستند، نقطه. چیزی شبیه کُپه.»

×××
« آن‌چه را که پروست نقل می‌کند، آن‌چه را به روایت در می‌آورد نه زندگی او بلکه آرزو برای نوشتن است. زمان بر آرزوی او فشار می‌آورد و توالی زمانی را می‌طلبد. اما پرش‌های ذهنی مدام وجود دارد...»

برچسب: رولان بارت، احمد اخوت،  مارسل پروست، درباره‌ی نویسندگان

در جستجوی زمان از دست رفته - ۲

کتاب دوم: در سایه‌ی دوشیزگان شکوفا 

مارسل پروست
ترجمه‌ی مهدی سحابی
نشر مرکز
۶۹۵ صفحه، قیمت دوره‌ی ۷ جلدی: ۷۰۰۰۰ تومان
چاپ ششم [ویرایش دوم]، ۱۳۸۸
۵ از ۵

«آنچه آینده‌ می‌نامیم، آینده‌ی اثر هنری است، باید که خود اثر آیندگانش را پدید آورد... بنابراین اگر اثر در پرده بماند و تنها آیندگان آن را بشناسند، اینان برای آن اثر آیندگان نیستند، بلکه جرگه‌ای از هم‌عصرانی‌اند که فقط پنجاه سال دیرتر زندگی می‌کنند.»
فقط خود پروست می‌تونست احساسی رو که موقع خوندن جست‌وجو به‌م دست می‌ده توصیف کنه: هم‌عصربودن با آدم‌هایی که از نود سال پیش دارن این کتاب بزرگ رو می‌خونن... همه‌ی خواننده‌های این کتاب هم‌عصر پروستند. این کم دل‌خوشی‌ای نیست.

به نظرم اومد مضمون‌های پروستی تو این کتاب بیش‌تر از کتاب اول وجود داشتند. گذر زمان و تأثیرش روی ذهن و حس‌های انسان از مهم‌ترین مضمون‌های جست‌وجوئه. انگار کل هفت‌جلدی که پروست نوشته، جست‌وجوی راوی تو زندگی گذشته‌ش و در نتیجه چگونگی به‌خاطرآوردنِ گذشته‌شه. این‌که خاطره‌ها چه‌جوری شکل می‌گیرن، چه چیزایی اون‌ها رو قوی می‌کنه، گذر زمان چه‌طوری رو اون‌ها تأثیر می‌ذاره و چه‌طور واقعیتِ چیزها خاطره‌شون رو به‌روز می‌کنه؛ از تم‌های اصلی فصل دوی کتابه [نام جاها: جا]. مثلاً برداشت راوی از «دختران شکوفا» -دسته‌دخترایی که راوی لب دریا تو بلبک می‌بینه- با هربار دیدن اون‌ها تازه می‌شه. از طرف دیگه، عادت‌کردن به محیط‌ها و آدم‌هاییه که برای راوی ناآشنان هم از چیزایی بود که تو این کتاب زیاد تکرار می‌شد. محفل‌های اودت، اتاق راوی تو بلبک، دوری از ژیلبرت... اینا چیزایی‌ان که گذر زمان برای راوی حل می‌کنه. 

مضمون دیگه‌‌ای هم که تو مقدمه توضیح داده شده، قضیه‌ی آفرینش و نقد هنره. تو کتاب اول کیفیت یه جمله‌ی موسیقی و حسی که رو آدم می‌ذاره گفته می‌شد. این‌جا  «الستیر نقاش» و «برگوت نویسنده» از نقاشی و نویسندگی و چگونگی آفرینش اون‌ها می‌گن. راوی هم که خواننده‌ی کتاب‌ها و بیننده‌ی نقاشی‌ها و منظره‌هاس... همه جا پرسه می‌زنه و از حس‌هاش و چگونگی برانگیخته‌شدنشون می‌گه.

خلاصه که عظمت کتاب پروست کم‌کم داره واسه‌م روشن می‌شه.

درباره‌ی این کتاب:
+ کتاب‌های عامه‌پسند

مارسل پروست

اف. دابلیو. جی. همینگز
ترجمه‌ی مهدی سحابی
نشر ماهی [نویسندگان قرن بیستم فرانسه- ۵]
چاپ سوم، ۱۳۸۳
۹۶ صفحه، ۸۵۰ تومان
۲.۵ از ۵

جای خالی بامداد انگیزه‌ی فرستادن این پُسته.

کتاب درباره‌ی مارسل پروست، نویسنده‌ی مجموعه‌ی هفت‌جلدی در «جست‌وجوی زمان از دست‌رفته»‌س. بخش اول درباره‌ی زندگی پروسته و تأثیراتی که زندگیش روی «جست‌وجو» گذاشته می‌گه. بخش‌های بعدی درباره‌ی خود کتابن. جامعه‌ای رو که پروست درباره‌شون می‌نویسه توضیح می‌ده. نگاه پروست به عشق رو می‌گه و بعد درباره‌ی نقش حافظه تو جست‌وجو توضیح‌هایی می‌ده و از کتاب مثال می‌آره و توضیح می‌ده که چه‌جوری بوها و حس‌های مختلف راوی رو به خاطره‌های دور می‌بره. مثلاً نوع خاص روایت سیال‌ذهنی رو که پروست پیشنهاد می‌ده، این‌جوری توضیح می‌ده: «قریحه‌ی راوی نهانی و ناخودآگاه است، زیر هیچ‌وقت به ذهنش نمی‌رسد که آهسته‌آهسته به سوی چگونه کتابی پیش می‌رود؛ اما به هر حال قریحه‌ی مشخصی است، زیر از هر تجربه‌ی زندگی‌اش رسوبی از او مانده که در نوشتن کتابش آن را به کار می‌گیرد.»

برای آشنایی با پروست کتاب خوبیه، مختصر و مفید نوشته شده. آخرش هم این جمله‌های توفانی اومده: «خواندن پروست زمان و بردباری می‌خواهد -به خصوص زمان- اما این زمان هرگز از دست رفته نخواهد بود. پس از چند صفحه‌ای که از خواندن کتاب بگذرد، موجاموج پرشکوه و جریان‌های نهفته در ژرفاهای روایت، خواننده را با خود خواهد برد، درخشش خیره‌کننده‌ی اثر راه او را روشن خواهد کرد، همراهی بی‌شمار شخصیت‌های کتاب تخیل او را برخواهد انگیخت و کاوش‌های خارق‌العاده، هرچند جدل‌انگیر نویسنده، در ژرفاها و سرچشمه‌های انگیزه‌های بشری شناخت او را از بشر غنی‌تر خواهد کرد.»

درباره‌ی این کتاب:
+ کتاب‌های عامه‌پسند

برچسب: مهدی سحابی، مارسل پروست، درباره‌ی نویسندگان

در جستجوی زمان از دست رفته - ۱

کتاب اول: طرف خانه‌ی سوان

مارسل پروست
ترجمه‌ی مهدی سحابی
نشر مرکز
۶۰۲ صفحه، قیمت دوره‌ی ۷ جلدی: ۷۰۰۰۰ تومان
چاپ نهم [ویرایش دوم]، ۱۳۸۸
۱۰ از ۱۰

«جست‌وجو» رو پایه‌ی «تداعی یادها» شکل گرفته. تاریکی شب‌هایِ بی‌خوابی ذهن راوی رو به خاطره‌ها و حس‌های گذشته می‌بره. مثلاً بخش اول درباره‌ی کودکی راویه تو «کومبره». شب‌هایی که آقای سوان می‌اومده خونه‌شون و راوی واسه خواب می‌رفته اتاقش و منتظر می‌مونده تا مادرش بیاد بوسش کنه.  راوی پرسه‌زنی‌هاش تو کومبره رو هم توضیح می‌ده. بخش دوم درباره‌ی عشق سوان به اودته که قبل از تولد راوی اتفاق افتاده و به قول سحابی واسه راوی جنبه‌ی «ماقبل تاریخ» داره. بخش سوم، «نام جاها: نام»، درباره‌ی عشق راوی به ژیلبرت تو دوران کودکی و بازی‌های کودکانه‌شونه.

علاوه بر داستان‌هایی که تعریف می‌شه، «جست‌وجو» پر از چیزیه که سحابی اسمشو گذاشته «شیمی عواطف». یعنی توضیح حس‌ها و حالت‌های انسانی: چه‌جوری به‌وجود می‌آن، چی کار می‌کنن، چه‌جوری می‌گذرن و... توضیح‌هایی که راوی درباره‌ی عشق سوان به اودت می‌ده یه جور توضیح  خود عشق و تأثیراتشه. این‌که چه‌طوری عشق باعث برانگیختن حسادت می‌شه و حسادت عشق رو تقویت می‌کنه و خیلی چیزهای دیگه. یا چند صفحه درباره‌ی اینه که یه جمله‌ی خاص از یه موسیقی چه تأثیری رو راوی می‌ذاره. یا تو «نام جاها: نام» راوی توضیح مفصلی می‌ده درباره‌ی این‌که چه‌جوری با شنیدن اسم‌های خاص، تصویرها و حس‌های خاص سراغش می‌آد.

باید اشاره کنم به این‌که از شگردهای پروست جمله‌های بلند و تودرتوئه. گاهی جمله‌ها چند خط می‌شن و پاراگراف‌ها چند صفحه‌. این یکی از دلایل اینه که خوندن کتاب سخته و حوصله می‌خواد. ولی تجربه‌ی خوندن پروست از اون تجربه‌هاییه که نباید ازش گذشت؛ نه فقط به خاطر ارزش ادبی کتاب و اینا، به خاطر  تأثیری که رو زندگی آدم می‌ذاره، نگاهی که به آدم می‌ده.

برچسب: مارسل پروست، مهدی سحابی