پروست و من
تألیف و ترجمهی احمد اخوت
نشر افق
۱۹۱ صفحه، ۱۹۰۰ تومان
چاپ اول، ۱۳۸۳
۳.۵ از ۵
«پروست و من» دو شخصیت اصلی و یک شخصیت فرعی داره: رولان بارت، منتقد و نشانهشناس و مارسل پروست، نویسندهی «در جستوجوی زمان ازدسترفته» شخصیتهای اصلیان و احمد اخوت واسط این شخصیتها با ماس. اخوت کتاب رو با معرفی دو شخصیت اصلی شروع میکنه: نوشتههایی از پروست و رولان بارت و مصاحبههایی با اونها برای آشنایی. بعد سه نوشته از رولان بارت دربارهی جستوجو میآره که مقالههای درخشانیاند، به خصوص یه مقاله دربارهی خواب پروستی و روایت جستوجو داره که توش سعی میکنه از صفحههای اول کتاب پروست رو توضیح بده. دربارهی ذهنِ ناخودآگاهِ راویِ جستوجو میگه. رولان بارت از این هم میگه که دوست داشته نویسندهای مثل پروست میبوده، و حالا که نیست به نشانهشناسی پروست رفته و سعی میکنه از راه پروست، از خودش -و البته از «جستوجو»- بگه. بعد از این تیکه، نوشتههای پراکندهای از بارت که به پروست ارتباط دارن اومده که از کتابهای مختلف جمع شده. بعد هم دو تا نوشته دربارهی رابطهی پروست و بارته، از منتقدها.
تکهتکه بودن نوشتههای بارت [و ساختار کتاب] به نظرم پیشنهاد خوبی برای فعالکردن ذهن خوانندهس. بارت به ما مادههای خامی برای فکرکردن میده. و جداً فکرکردن به حرفهای بارت دربارهی پروست ایدههای نویی برای درک پروست و زندگی میده. مگه پروست از چیزی غیر از زندگی میگفته؟
×××
«صدایی که در پشت تلفن میشنویم همیشه در حال عزیمت است. این صدا ما را دو بار تنها میگذارد. یک بار با آوایش و بار دوم با سکوتش: حالا نوبت کی است که صحبت کند؟ همآهنگ با هم سکوت میکنیم: تجمع دو خلاء. صدای پشت تلفن هر لحظه میگوید: میخواهم تو را تنها بگذارم.»
×××
«همین ضربآهنگ آنچه که میخوانیم و آنچه که نمیخوانیم است که لذت روایتهای درخشان را رقم میزند. آیا تا به حال کسی آثار پروست، بالزاک و جنگ و صلح را واژه به واژه خوانده است؟ (بخت بلند پروست این است که هر بار اثرش را بخوانیم همیشه بخشهای متفاوتی را حذف میکنیم)»
×××
«تنبلی مطلوب عاشق فقط این نیست که «هیچ کاری نکند» بلکه فراتر از هر چیز «تصمیم نگرفتن» است...تنبلی واقعی یعنی اینکه مجبور نباشی دربارهی چیزی تصمیم بگیری، خواه «آنجا باشی یا نه». بسیار شبیه حال و روزگار تنبل کلاس که آن ته مینشیند و ویژگی دیگری ندارد جز آنکه «آنجا» باشد. تنبلها نه در فعالیتی شرکت میکنند و نه کنار گذاشته شدهاند. آنها آنجا هستند، نقطه. چیزی شبیه کُپه.»
×××
« آنچه را که پروست نقل میکند، آنچه را به روایت در میآورد نه زندگی او بلکه آرزو برای نوشتن است. زمان بر آرزوی او فشار میآورد و توالی زمانی را میطلبد. اما پرشهای ذهنی مدام وجود دارد...»
برچسب: رولان بارت، احمد اخوت، مارسل پروست، دربارهی نویسندگان