هرگز ترکم مکن
ترجمهی مهدی غبرایی
نشر افق
۴۱۶ صفحه، ۷۰۰۰ تومان
۵ .۳ از ۵
فکر میکنم «هرگز ترکم مکن» بسیار به «بازماندهی روز» اثر مشهور ایشیگورو شبیه است. اینجا هم با راوی ِ اولشخصی سر-و-کار داریم که از همهچیز برای ما حرف میزند: از کار-و-بارش، دوستانش و خاطراتش. کتی هـ . هم مانند استیونز به پایان دورهای مهم و طولانی در کار و زندگیاش نزدیک است. او هم مثل استیونز عازم است، شاید نه مثل او عازم سفری خاص، اما عازم است. البته کتی هـ . مانند استیونز زبان ویژهای ندارد. زبانش زبان معمولی امروزی است. و بهطورکلی زبان به آن شکلی که در «بازماندهی روز» نقش کلیدی داشت، در اینجا نقشی ندارد، یا دستکم از ترجمهی فارسی کتاب چنین برداشت میشود. اما آنچه ایندو – و در سطحی بالاتر- دو کتاب را به هم شبیه میکند، جنس روایت اولشخص است. این دو راوی هیچکدام دانای کل نیستند. خواننده در طی داستان پی میبرد که مسایلی را باید خود کشف کند و الزامن به روایت و قضاوت راوی اطمینان نکند. راویان انگار دچار گونهای طفرهروی از واقعیت پیشِ روی خود هستند. و شاید خودشان هم از این امر باخبر نباشند و این کار را خودآگاه انجام ندهند. همین نکته است که پیگیری روایت داستانهای ایشیگورو را چنین جذاب میکند.
از سوی دیگر روایتِ «هرگز ترکم مکن» از گونهای الگوی پروستی تبعیت میکند. کتی هـ . مدام برای ما حرف میزند و از ماجراها و آدمها و خاطرههای مختلف میگوید. هر خاطره خاطرهای دیگر را تداعی میکند و بسیاری اوقات - همانند راویِ «جستجو» - راوی داستان در دل خاطرهای که تعریف میکند به یاد خاطرهای دیگر میافتد و این خاطره درون پرانتز در دل خاطرهی مادر نقل میشود. البته ایشیگورو از این تمهید پروستی بهرهی دیگری هم میبرد. او تداعیِ پروستی را با الگوی به تعویق انداختن انتقال دانستههای راوی به خواننده در آثار پلیسی و مهیج تلفیق میکند و از این راه کششی به ماجراهایی میبخشد که شاید در حالت عادی چندان پرکشش نباشند.
حالا ما با قصهای مواجهایم که از یکسو با کشش خود خواننده را به سرعت در داستان پیش میراند، و از سوی دیگر با تداعیِ مدام خاطرات او را وا میدارد تا در این خاطره ها بیشتر تأمل کرده و سعی کند آنها را به هم پیوند بزند. حاصل کار رمانی است که بههیچرو سطحی نیست، اما بسیار خوشخوان است.
خب این هم شکلی از معرفی کتاب بود، که احتمالن چندان هم معقول و بهجا نبود. حرفی از داستان یا حتا حال-و-هوای اثر نزدهام، درعوض به مسایلی پرداختهام که جای آنها در نقدِ اثر است نه در معرفی آن. اما فکر میکنم همین شکل معرفی هم بتواند کنجکاویبرانگیز باشد و ترغیب کند به خواندن کتاب.
این کتاب چند سال پیش با ترجمهی «سهیل سُمی» و توسط «نشر ققنوس» منتشر شده بود. مهدی غبرایی هم در همان زمان کتاب را ترجمه کرده بود اما ترجمهاش مجوز نگرفت! معین پیشترها روی نسخهی «نشر ققنوس» مروری کرده بود که میتوانید اینجا بخوانیدش. برای مقایسهی دو ترجمه همان برش از داستان را که معین در مرورش آورده، از ترجمهی غبرایی نقل میکنم. شاید این معیار مناسبی برای مقایسهی دو ترجمه نباشد اما دستکم نشان می دهد که «سُمی» زبان شکستهی گفتگوها را بسیار بهتر از غبرایی درآورده:
«خندید و دست دور کمرم حلقه کرد، هرچند همچنان کنار هم نشستیم. بعد گفت: «این روزها همهاش فکر رودخانهای هستم با آبهای خروشان. دو نفر توی آب افتادهاند و میکوشند از هم جدا نشوند، با تمام قوا به هم چسبیدهاند، اما در نهایت این کار از سرشان زیاد است. جریان آب خیلی تند است. آنها ناچارند وا بدهند و از هم جدا شوند. حالا حکایت ماست.»
نشر افق فونتی بزرگتر از فونت معمول دیگر ناشران دارد که این منجر به پرصفحهتر شدن و درنیتجه گرانتر شدن کتابهایش میشود. نام این کار را جز شیادی فرهنگی چیز دیگری نمیتوان گذاشت.
برچسب: کازوئو ایشیگورو، مارسل پروست، مهدی غبرایی، نشر افق