بهروایت کروسینسکیبازنویسی سید جواد طباطبایی
نشر نگاه معاصر
۹۲ صفحه، ۱۲۰۰ تومان
چاپ سوم (و تا امروز آخرین چاپ)، ۱۳۸۶
۴.۵ از ۵
«مخفی نماناد که از بعضی سُفَهای خفیفالعقل و بُلَهای سخیفالرای شنیدم که این داهیهی عُظمی و این واقعهی کبری را محض سوءِ تدبیر امنای آن دولت دانسته، بلکه بر سخافت رای آن وارث تخت سلطنت حمل میکردند که چرا پادشاه دینپناه و امرای صاحبجاه با آن عِدّت و کثرت از دست هفتهشتهزار رجالهی افغان عاجز و زبون آیند.غافل از اینکه التقدیرُ یَضحَکُ علی التدبیر [تقدیر تدبیر را بهسخره میگیرد]. سبحانَالله! از سیر کتب همینقدر نیافتهاند که امثال این وقایع، بلکه اَشنَع از این، مکرر اتفاق افتاده که سلاطین ِ با داد و دین و خواقین جلادتآیین و امرای سربلند و وزرای دانشمند در کار فوجی ضعیف، بلکه در دست شخصی نحیف عاجز آمدند. کتب اخبار بدین مدعا گواه است و هر صاحب هوشی از این معنا آگاه است.»
آذر بیگدلیــــــــ
۱.
- سقوط اصفهان [۱۱۳۵ هـ. قمری (۱۷۲۲م.)]، یکی از دردناکترین حوادث ِ تاریخ ایران؛ محاصرهی اصفهان، جان باختن چندینهزار تن از مردم اصفهان بر اثر قحطی؛ فتح اصفهان توسط محمود افغان؛ فروپاشی یکی از بزرگترین امپراطوریهای دوران و یکی از سه قدرت برجسته و تأثیرگذار جهان در آن روزگار.
- پدر کروسینسکی؛ راهب ِ یسوعی لهستانی که در دوران سقوط اصفهان از مبلغان برجستهی مسیحی ساکن اصفهان بود و بهرسم ِ دیگر مبلغان مذهبی گزارشهای دقیقی از اوضاع محل مأموریتش برای ارسال به سرپرست ِ فرقه تهیه میکرد.
گزارشهای پدر کروسینسکی تا زمانی که در دورهی قاجار، عباس میرزا در دارالسلطنهی تبریز (و پس از شکست در جنگهای ایران و روس) به ترجمهی آن فرمان میدهد، در ایران ناشناخته بوده.
- پدر دوسِرْسو؛ راهبی ادیب و اندیشمند، و علاقهمند به تاریخ که براساس ِ گزارشهای رسیده از پدر کروسینسکی و همچنین براساس ِ دیگر گزارشهایی که از ایران میرسید، و با پشتوانهی مطالعهی سفرنامههای مهمی که تا پیش از آن دربارهی ایران ِ دوران صفوی به چاپ رسیده بود، اقدام به نوشتن کتابی با عنوان «تاریخ واپسین انقلاب ایران» کرد. کتاب در سال ۱۷۲۸، یعنی شش سال پس از سقوط اصفهان و درحالیکه اشرف افغان هنوز بر بخشهای مرکزی ایران حکمرانی میکرد، به زبان فرانسه منتشر شد و در همان سالها به زبانهای انگلیسی و ایتالیایی هم ترجمه شد. در ایران اما این متن ناشناخته ماند و هنوز هم به فارسی ترجمه نشده.
- دکتر سید جواد طباطبایی؛ پژوهشگر معاصر حوزهی اندیشهی سیاسی، درجریان کار روی پروژهی «تأملی دربارهی ایران» و نگارش جلد نخست آن «دیباچهای بر نظریهی انحطاط در ایران» گزارشات ِ کروسینسکی و کتاب ِ آنتوان دوسِرْسو را مطالعه میکند. بخشی از یادداشتبرداریهای او از این دو متن در «دیباچهای بر نظریهی انحطاط در ایران» منعکس میشوند، اما طباطبایی تصمیم میگیرد در کتابی مستقل خلاصهای انتقادی از آرا و تحلیلهای دوسرسو و کروسینسکی ارایه کند، که حاصل آن کتاب ِ کوچک و تأملبرانگیز «سقوط اصفهان بهروایت کروسینسکی» است.
۲.
امروز هم که شرح سقوط اصفهان را میخوانی، باز بر تو سنگین میآید. این تاریخی نیست که راحت بخوانی و بگذری؛ آنچه میخکوبت میکند و چنان دردناک است، بیش از آنکه شرح کشته شدن و تلف شدن آنهمه مردم باشد و سقوط شهری که نصف ِ جهان است، بیتدبیری، نادانی، و منتهای حضیضی است که حکومت ایران در آن گرفتار آمده، اینکه اینهمه مردم به پوچترین شکلی جان میبازند. دشمنی قدرتمند به پایتخت امپراطوری بزرگ ایران حمله نبرده. براساس آنچه از تاریخ به ما رسیده میدانیم که افغانان بسیار بدویتر از ایرانیان زندگی میکردهاند، سپاه محمود افغان هم سپاهی چندان قدرتمند نبوده. اینکه محمود افغان با سپاهی قصد فتح ِ اصفهان میکند و اینکه میتواند شهر را چنان در محاصره بگیرد که قحطی بر شهر بیفتد و جمعیت آن از میلیون به صدهزار برسد، و درنهایت اینکه اصفهان را فتح میکتد و بر تخت شاهی مینشیند، هیچکدام نه از سر قدرت افغانان. که از بیتدبیری و انحطاط وحشتناک حکومت ایران است؛ حکومتی که چنانکه گفتهاند، یکی از سه قدرت برتر جهان ِ دوران ِ خودش بوده.
سقوط اصفهان را یکی از مهمترین حوادث چندسدهی اخیر ایران دانستهاند و – بنابهفکر طباطبایی- بهحق آن را با حملهی اعراب و مغول مقایسه کردهاند. اما شگفت آنکه در میان متون و منابع فارسی تا چند سدهی بعد چندان اشارهای به این حادثهی بزرگ وجود ندارد. این در حالی است که سقوط اصفهان در دنیای غرب بازتابی گسترده داشته و حتا موضوع روز روزنامهها هم بوده است. دنیای غربی که در سالهای نخست سدهی هجدهم و آغاز جدی تدوین فلسفهی تاریخ بهسر میبرد و در آن توجه به علل انحطاط امپراطوریهای بزرگ به یکی از موضوعهای اصلی مورد مطالعه بدل شده.
۳.
پدر کروسینسکی میکوشد برپایهی مشاهداتش از چندسال زندگی در ایران و مراوده با دربار، ریشههای تاریخی ِ انحطاط حکومت ِ صفوی را بیابد. او همچنین در گزارشی که از سقوط اصفهان بهعنوان یک شاهد عینی بهدست میدهد نیز سعی میکند همین نگاه انتقادی و ریشهیاب را امتداد دهد. پدر دوسِرْسو نیز بر پایهی گزارشات کروسینسکی و دانستههایی که از دیگر سفرنامهها و گزارشات دربارهی ایران کسب کرده، برآن است تا نگاه ریشهای و علتیاب ِ کروسینسکی را در چارچوبی جامعتر، تاریخیتر و عمیقتر تداوم بخشد. پدر دوسرسو برای یافتن علل فروپاشی حکومت صفوی تا پیش از بهسلطنت رسیدن شاه سلطانحسین عقب میرود. ویژگیهای حکومت و حاکمان ِ پیش از او و دلایل اقتدارشان را بررسی میکند و در مقایسه با آنان نشان میدهد که چرا شاه سلطان حسین – علیرغم انسانیت و اخلاق پاک فردی که ظاهرن داشته – بههیچرو نمیتواند حاکم خوبی باشد. و اینکه اصلن بهحکومت رسیدن فردی چون او خود نشانهای از زوال است.
بهزعم طباطبایی، همینکه دو راهب یسوعی نگاهی اینچنین به یکی از حوادث مهم تاریخ ایران دارند، درحالیکه در خود ایران تا چند سده بعد، اگر هم اشارهای به این حادثهی بزرگ میشود، دلیل آن را تقدیر الهی میدانند و هیچ خبری از تحلیل تاریخی نیست، بهخوبی نشانگر انحطاط بزرگی است که در ایران آغاز شده و ادامه دارد. طباطبایی در درآمد کتاب مینویسد:
«با مقایسهی آنچه در این رساله از آن دو راهب میآوریم و نوشتههای تاریخی ایران که در آنها گزارشی از سقوط اصفهان آمده است، میتوان بهخوبی دریافت که در آغاز سدهی هجدهم چه شکاف ژرفی میان دریافتهای اهل نظر کشورهای اروپایی و ایران ایجاد شده بود و حتا راهبان مسیحی تا چه پایه با اندیشهی جدیدی که با نوزایش تکوین پیدا کرده بود، آشنایی به هم رسانده بودند.»
ــــــــ
«... هرگز تسخیر کشوری بزرگ بهبهایی ارزانتر از این انجام نشد و کسانی که آن را عملی کردند، بههیچوجه تصور نمیکردند بتوانند از عهدهی چنین کاری برآیند؛ و اینکه سرانجام نظر به سهولت این کار دست به آن زدند و هرچه در این راه پیش میرفتند، به سهولت آن بیشتر پی میبردند.»
آنتوان دوسِرْسو