سقوط اصفهان

به‌روایت کروسینسکی

بازنویسی سید جواد طباطبایی
نشر نگاه معاصر
۹۲ صفحه، ۱۲۰۰ تومان
چاپ سوم (و تا امروز آخرین چاپ)، ۱۳۸۶
۴.۵ از ۵

«مخفی نماناد که از بعضی سُفَهای خفیف‌العقل و بُلَهای سخیف‌الرای شنیدم که این داهیه‌ی عُظمی و این واقعه‌ی کبری را محض سوءِ تدبیر امنای آن دولت دانسته، بلکه بر سخافت رای آن وارث تخت سلطنت حمل می‌کردند که چرا پادشاه دین‌پناه و امرای صاحب‌جاه با آن عِدّت و کثرت از دست هفت‌هشت‌هزار رجاله‌ی افغان عاجز و زبون آیند.غافل از اینکه التقدیرُ یَضحَکُ علی التدبیر [تقدیر تدبیر را به‌سخره می‌گیرد]. سبحانَ‌الله! از سیر کتب همین‌قدر نیافته‌اند که امثال این وقایع، بلکه اَشنَع از این، مکرر اتفاق افتاده که سلاطین ِ با داد و دین و خواقین جلادت‌آیین و امرای سربلند و وزرای دانشمند در کار فوجی ضعیف، بلکه در دست شخصی نحیف عاجز آمدند. کتب اخبار بدین مدعا گواه است و هر صاحب هوشی از این معنا آگاه است.»

آذر بیگدلی
ــــــــ

۱.
- سقوط اصفهان [۱۱۳۵ هـ. قمری (۱۷۲۲م.)]، یکی از دردناک‌ترین حوادث ِ تاریخ ایران؛ محاصره‌ی اصفهان، جان باختن چندین‌هزار تن از مردم اصفهان بر اثر قحطی؛ فتح اصفهان توسط محمود افغان؛ فروپاشی یکی از بزرگ‌ترین امپراطوری‌های دوران و یکی از سه قدرت برجسته و تأثیرگذار جهان در آن روزگار.

- پدر کروسینسکی؛ راهب ِ یسوعی لهستانی که در دوران سقوط اصفهان از مبلغان برجسته‌ی مسیحی ساکن اصفهان بود و به‌رسم ِ دیگر مبلغان مذهبی گزارش‌های دقیقی از اوضاع محل مأموریتش برای ارسال به سرپرست ِ فرقه تهیه می‌کرد.
گزارش‌های پدر کروسینسکی تا زمانی که در دوره‌ی قاجار، عباس میرزا در دارالسلطنه‌ی تبریز (و پس از شکست در جنگ‌های ایران و روس)  به ترجمه‌ی آن فرمان می‌دهد، در ایران ناشناخته بوده.

- پدر دوسِرْسو؛ راهبی ادیب و اندیشمند، و علاقه‌مند به تاریخ که براساس ِ گزارش‌های رسیده از پدر کروسینسکی و همچنین براساس ِ دیگر گزارش‌هایی که از ایران می‌رسید، و با پشتوانه‌ی مطالعه‌ی سفرنامه‌های مهمی که تا پیش از آن درباره‌ی ایران ِ دوران صفوی به چاپ رسیده بود، اقدام به نوشتن کتابی با عنوان «تاریخ واپسین انقلاب ایران» کرد. کتاب در سال ۱۷۲۸، یعنی شش سال پس از سقوط اصفهان و درحالیکه اشرف افغان هنوز بر بخش‌های مرکزی ایران حکمرانی می‌کرد، به زبان فرانسه منتشر شد و در همان سال‌ها به زبان‌های انگلیسی و ایتالیایی هم ترجمه شد. در ایران اما این متن ناشناخته ماند و هنوز هم به فارسی ترجمه نشده.

- دکتر سید جواد طباطبایی؛ پژوهشگر معاصر حوزه‌ی اندیشه‌ی سیاسی، درجریان کار روی پروژه‌ی «تأملی درباره‌ی ایران» و نگارش جلد نخست آن «دیباچه‌ای بر نظریه‌ی انحطاط در ایران» گزارشات ِ کروسینسکی و کتاب ِ آنتوان دوسِرْسو را مطالعه می‌کند. بخشی از یادداشت‌برداری‌های او از این دو متن در «دیباچه‌ای بر نظریه‌ی انحطاط در ایران» منعکس می‌شوند،‌ اما طباطبایی تصمیم می‌گیرد در کتابی مستقل خلاصه‌ای انتقادی از آرا و تحلیل‌های دوسرسو و کروسینسکی ارایه کند، که حاصل آن کتاب ِ کوچک و تأمل‌برانگیز «سقوط اصفهان به‌روایت کروسینسکی» است.

۲.
امروز هم که شرح سقوط اصفهان را می‌خوانی، باز بر تو سنگین می‌آید. این تاریخی نیست که راحت بخوانی و بگذری؛ آنچه میخکوبت می‌کند و چنان دردناک است، بیش از آنکه شرح کشته شدن و تلف شدن آن‌همه مردم باشد و سقوط شهری که نصف ِ جهان است، بی‌تدبیری، نادانی، و  منتهای حضیضی است که حکومت ایران در آن گرفتار آمده، اینکه این‌همه مردم به پوچ‌ترین شکلی جان می‌بازند. دشمنی قدرتمند به پایتخت امپراطوری بزرگ ایران حمله نبرده. براساس آنچه از تاریخ به ما رسیده می‌دانیم که افغانان بسیار بدوی‌تر از ایرانیان زندگی می‌کرده‌اند، سپاه محمود افغان هم سپاهی چندان قدرتمند نبوده. اینکه محمود افغان با سپاهی قصد فتح ِ اصفهان می‌کند و اینکه می‌تواند شهر را چنان در محاصره بگیرد که قحطی بر شهر بیفتد و جمعیت آن از میلیون به صدهزار برسد، و درنهایت اینکه اصفهان را فتح می‌کتد و بر تخت شاهی می‌نشیند، هیچ‌کدام نه از سر قدرت افغانان. که از بی‌تدبیری و انحطاط وحشتناک  حکومت ایران است؛ حکومتی که چنانکه گفته‌اند، یکی از سه قدرت برتر جهان ِ دوران ِ خودش بوده.
 
سقوط اصفهان را یکی از مهم‌ترین حوادث چندسده‌ی اخیر ایران دانسته‌اند و – بنابه‌فکر طباطبایی-  به‌حق آن را با حمله‌ی اعراب و مغول مقایسه کرده‌اند. اما شگفت آنکه در میان متون و منابع فارسی تا چند سده‌ی بعد چندان اشاره‌ای به این حادثه‌ی بزرگ وجود ندارد. این در حالی است که سقوط اصفهان در دنیای غرب بازتابی گسترده داشته و حتا موضوع روز روزنامه‌ها هم بوده است. دنیای غربی که در سال‌های نخست سده‌ی هجدهم و آغاز جدی تدوین فلسفه‌ی تاریخ به‌سر می‌برد و در آن توجه به علل انحطاط امپراطوری‌های بزرگ به یکی از موضوع‌های اصلی مورد مطالعه بدل شده.

۳.
پدر کروسینسکی می‌کوشد برپایه‌ی مشاهداتش از چندسال زندگی در ایران و مراوده با دربار، ریشه‌های تاریخی ِ انحطاط حکومت ِ صفوی را بیابد. او همچنین در گزارشی که از سقوط اصفهان به‌عنوان یک شاهد عینی به‌دست می‌دهد نیز سعی می‌کند همین نگاه انتقادی و ریشه‌یاب را امتداد دهد. پدر دوسِرْسو نیز بر پایه‌ی گزارشات کروسینسکی و دانسته‌هایی که از دیگر سفرنامه‌ها و گزارشات درباره‌ی ایران کسب کرده، برآن است تا نگاه ریشه‌ای و علت‌یاب ِ کروسینسکی را در چارچوبی جامع‌تر، تاریخی‌تر و عمیق‌تر تداوم بخشد. پدر دوسرسو برای یافتن علل فروپاشی حکومت صفوی تا پیش از به‌سلطنت رسیدن شاه سلطان‌حسین عقب می‌رود. ویژگی‌های حکومت و حاکمان ِ پیش از او و دلایل اقتدارشان را بررسی می‌کند و در مقایسه با آنان نشان می‌دهد که چرا شاه سلطان حسین – علی‌رغم انسانیت و اخلاق پاک فردی که ظاهرن داشته – به‌هیچ‌رو نمی‌تواند حاکم خوبی باشد. و اینکه اصلن به‌حکومت رسیدن فردی چون او خود نشانه‌ای از زوال است.
 
به‌زعم طباطبایی، همینکه دو راهب یسوعی نگاهی این‌چنین به یکی از حوادث مهم تاریخ ایران دارند، درحالیکه در خود ایران تا چند سده بعد، اگر هم اشاره‌ای به این حادثه‌ی بزرگ می‌شود، دلیل آن را تقدیر الهی می‌دانند و هیچ خبری از تحلیل تاریخی نیست، به‌خوبی نشانگر انحطاط بزرگی است که در ایران آغاز شده و ادامه دارد. طباطبایی در درآمد کتاب می‌نویسد:

«با مقایسه‌ی آنچه در این رساله از آن دو راهب می‌آوریم و نوشته‌های تاریخی ایران که در آنها گزارشی از سقوط اصفهان آمده است، می‌توان به‌خوبی دریافت که در آغاز سده‌ی هجدهم چه شکاف ژرفی میان دریافت‌های اهل نظر  کشورهای اروپایی و ایران ایجاد شده بود و حتا راهبان مسیحی تا چه پایه با اندیشه‌ی جدیدی که با نوزایش تکوین پیدا کرده بود، آشنایی به هم رسانده بودند.»

ــــــــ
«... هرگز تسخیر کشوری بزرگ به‌بهایی ارزان‌تر از این انجام نشد و کسانی که آن را عملی کردند، به‌هیچ‌وجه تصور نمی‌کردند بتوانند از عهده‌ی چنین کاری برآیند؛ و اینکه سرانجام نظر به سهولت این کار دست به آن زدند و هرچه در این راه پیش می‌رفتند، به سهولت آن بیشتر پی می‌بردند.»

آنتوان دوسِرْسو

باغ آلبالو

آنتوان چخوف
سیمین دانشور
نشر قطره
۱۱۰ صفحه، ۹۰۰ تومان
چاپ اول، ۱۳۸۳
۵ از ۵

«باغ آلبالو» واپسین نمایشنامه‌ی چخوف است. او این نمایشنامه را در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۳ می‌نویسد. نمایش در سال ۱۹۰۴ روی صحنه می‌رود و در همین سال چخوف در ۴۴ سالگی  جهان را ترک می‌کند.
ملک آبا و اجدادی یک خانواده به‌خاطر بدهی‌های به‌بار آمده در معرض فروش قرار گرفته. «باغ آلبالو» حکایت واپسین روزهای زندگی این خانواده در خانه و باغ اجدادی است. نمایشنامه آشکارا بیانگر یک زوال است، زوالی همگانی. سال روی صحنه رفتن نمایش هم تاریخ معناداری است؛ ۱۹۰۴. یعنی یک‌سال پیش از جنبش ناکام اکتبر ۱۹۰۵ و ۱۳ سال پیش از انقلاب بزرگ اکتبر ۱۹۱۷.
شخصیت‌هایی در باغ آلبالو هستند که می‌توان هرکدامشان را نماینده‌ای از یک قشر گرفت، و اثر را نوعی پیش‌بینی انقلاب دانست. اما آنچه آن را همچنان تازه و خواندنی نگه داشته، این نکات نیست. «باغ آلبالو» در عین اینکه شرح زوال و نابودی است، اثری بسیار سرخوش است. و برقرار کردن چنین همنشینی میان زوال و سرخوشی شاید فقط از آنتوان چخوف بربیاید. «باغ آلبالو» تابلوهایی از زندگی را به‌صحنه می‌آورد که صدای ناقوس مرگ‌شان از همان ابتدا به‌گوش می‌رسد. اما این تابلوها به‌هیچ‌رو تهی از زندگی نیستند. ساکنان باغْ ملک ِ اجدادی را بسیار دوست دارند و همه‌شان نگران ِ  از دست دادن آن هستند، اما هیچکدام کاری برای حفظ باغ نمی‌کنند. حتا پیشنهادهای دیگران را نیز جدی نمی‌گیرند. آنها همه از ابتدا تسلیم‌اند، علی‌رغم اینکه جور دیگر وانمود کنند. هم سرشارند از زندگی و هم تمامن تسلیم به سرنوشت. سرنوشت را پذیرفته‌اند اما گویی گمان می‌کنند که هیچگاه از راه نخواهد رسید.
«باغ آلبالو» پایان یک شکل از زندگی است. چخوف نه طرف ساکنان باغ است و نه طرفدار زوال، اما بی‌تفاوت هم نیست. زندگی را می‌بیند، غم را، و زوال را می‌بیند. باخبر هم هست که چاره‌ای نیست.

چخوف در نامه‌ای  به‌تاریخ ۱۰/۱۰/۱۸۸۸ می‌نویسد: «هرچه نوشته‌ام، هرچیزی که به‌خاطرش جایزه برده‌ام، بیشتر از ده سال در خاطره‌ی مردم نخواهد ماند». بیش از صد سال گذشته و این آدم‌ها همچنان زنده‌اند بر صفحه و صحنه، همچنان واژگان چخوف توان این را دارند که زندگی را بر صحنه حاضر کنند، همچنان می‌خندانند و همچنان بهت‌زده می‌کنند. هنوز صدای تبر می‌آید.


حلقه‌ی سرخ و پنج داستان دیگر

سر آرتور کانن دویل
ترجمه‌ی مژده‌ دقیقی
نشر هرمس
۲۰۵ صفحه، ۲۵۰۰ تومان
چاپ اول ۱۳۸۸
۳.۵ از ۵

- قضیه بسیار عجیب و پیچیده است واتسن.
- تو چرا باید بیشتر از این درگیر این قضیه بشوی؟ چه چیزی عاید تو می‌شود؟
- حقیقتن چه چیزی؟ این هنر برای هنر است، واتسن.

آتش همچنان در شومینه‌ی خانه‌ی شماره‌ی ۲۲۱ب خیابان بیکر روشن است و بیرون از پنجره‌ی بخارگرفته‌، لندن همچنان پرجنب-و-جوش به حیات خود ادامه می‌دهد. کاراگاه ِ آشنای ما هم روی همان کاناپه‌ی همیشه‌گی مقابل آتش ِ شومینه نشسته است. ما هم نشسته‌ایم به لذت ِ هم‌نشینی ِ دوباره، به مرور خاطرات آشنا، به هم‌داستانی با رفقای هولمزدوست، با یاد خاطرات خوب.

از چهار داستان بلند و ۵۶ داستان کوتاهی که شرلوک هولمز در آنها ظاهر شد، ۲۴ داستان کوتاه را کریم امامی در در مجموعه‌ی چهارجلدی «ماجراهای شرلوک هولمز» ِ نشر «طرح نو» ترجمه کرد. پس از کریم امامی و پس از چند سال، مژده‌ دقیقی بود که به ترجمه‌ی باقی مجموعه‌ی شرلوک هولمز همت گذاشت. نشر هرمس چهار داستان بلند از ماجراهای شرلوک هولمز –  یعنی «اتود در قرمز لاکی»، «نشانه‌ی چهار»، «دره‌ی وحشت»، و «درنده‌ی باسکرویل» -  را با ترجمه‌ی دقیقی منتشر کرد. او همچنین شش داستان دیگر از ماجراهای شرلوک هلمز را در کتابی با عنوان «جعبه‌ی مقوایی» ترجمه کرد. «حلقه‌ی سرخ و پنج داستان دیگر» جدیدترین - و تا به امروز - آخرین داستان‌هایی است که مژده دقیقی از مجموعه‌ی داستان‌های کوتاه شرلوک هولمز به فارسی ترجمه کرده. پس هنوز ۲۰ داستان ترجمه نشده باقی مانده، و این برای ما مایه‌ی خوشبختی است که هنوز داستان‌های نخوانده‌ای از ماجراهای کاراگاه محبوب‌مان وجود دارد.

«شرلوک هولمز‌»های نشر هرمس متأسفانه مانند مجموعه‌ی چهارجلدی «طرح نو» طراحی‌های به‌یادماندنی «سیدنی پَجِت» را به‌همراه ندارند، اما ترجمه‌های مژده دقیقی – مانند ترجمه‌هایش از دیگر آثار و نویسنده‌گان- بسیار روان و خوب هستند.
شش داستان «حلقه‌ی سرخ» پیش از این به فارسی ترجمه نشده بودند، با این حال برای ما داستان‌های ناآشنایی نیستند چون بیشترشان را در قالب مجموعه‌ی به‌یادماندنی شرلوک هولمز (محصول تلوزیون گرانادا و با بازی جرمی برت) که با دوبله‌ی خاطره‌انگیز بهرام زند بارها از صدا-و-سیما پخش شده‌ دیده‌ایم. دو تا از داستان‌هایی که در این کتاب ترجمه شده‌اند، یعنی «پای شیطان» و «کاراگاه محتضر» جزو به‌یادماندی‌ترین قسمت‌های مجموعه‌ی تلوزیونی شرلوک هولمز هستند. دیگر نکته‌ی جالب ِ داستان‌های این مجموعه استفاده‌ی هولمز از عبارت‌های شیکسپیر در گفتگوهایش است که اگر هم در دیگر داستان‌ها معمول بوده، نه کریم امامی و نه مژده‌ دقیقی چندان به این ارجاع‌ها اشاره نکرده بودند، اما در این ترجمه دقیقی این ارجاع‌ها را به‌همراه عبارت‌های شیکسپیر به زبان اصلی در پانویس‌ها آورده.

عنوان داستان‌های ترجمه شده در این مجموعه:
عمارت ویستریا، نقشه‌های بروس-پارتینگتن، پای شیطان، حلقه‌ی سرخ، ناپدید شدن لیدی فرانسیس کارفکس، کاراگاه محتضر

برچسب: شرلوک هولمز، سر آرتور کانن دویل، مژده دقیقی، نشر هرمس

هرگز ترکم مکن

کازوئو ایشی‌گورو
ترجمه‌ی مهدی غبرایی
نشر افق
۴۱۶ صفحه، ۷۰۰۰ تومان
۵ .۳ از ۵

می‌خواهم این کتاب را معرفی کنم اما از داستانش حتا یک کلمه هم حرف نزنم. هیچ حرفی نمی‌زنم چون فکر می‌کنم با روشن شدن هر بخش از داستان لذتی از مواجهه‌ی نخستینِ خواننده با کتاب کم می‌کنم. اما به‌هرحال باید حرفی بزنم و کتاب را معرفی کنم. پس به کلیات رو می‌آورم، اما نه کلیاتی از داستان، کلیاتی از روایت.

فکر می‌کنم «هرگز ترکم مکن» بسیار به «بازمانده‌ی روز» اثر مشهور ایشی‌گورو شبیه است. اینجا هم با راوی ِ اول‌شخصی سر-و-کار داریم که از همه‌چیز برای ما حرف می‌زند: از کار-و-بارش، دوستانش و خاطراتش. کتی هـ . هم مانند استیونز به پایان دوره‌ای مهم و طولانی در کار و زندگی‌اش نزدیک است. او هم مثل استیونز عازم است، شاید نه مثل او عازم سفری خاص، اما عازم است. البته کتی هـ . مانند استیونز زبان ویژه‌ای ندارد. زبانش زبان معمولی امروزی است. و به‌طورکلی زبان به آن شکلی که در «بازمانده‌ی روز» نقش کلیدی داشت، در اینجا نقشی ندارد، یا دست‌کم از ترجمه‌ی فارسی کتاب چنین برداشت می‌شود. اما آنچه این‌دو – و در سطحی بالاتر- دو کتاب را به هم شبیه می‌کند، جنس روایت اول‌شخص است. این دو راوی هیچ‌کدام دانای کل نیستند. خواننده در طی داستان پی می‌برد که مسایلی را باید خود کشف کند و الزامن به روایت و قضاوت راوی اطمینان نکند. راویان انگار دچار گونه‌ای طفره‌‌روی از واقعیت پیش‌ِ روی خود هستند. و شاید خودشان هم از این امر باخبر نباشند و این کار را خودآگاه انجام ندهند. همین نکته است که پیگیری روایت‌ داستان‌های ایشی‌گورو را چنین جذاب می‌کند.

از سوی دیگر روایتِ «هرگز ترکم مکن» از گونه‌ای الگوی پروستی تبعیت می‌کند. کتی هـ . مدام برای ما حرف می‌زند و از ماجراها و آدم‌ها و خاطره‌های مختلف می‌گوید. هر خاطره خاطره‌ای دیگر را تداعی می‌کند و بسیاری اوقات - همانند راویِ «جستجو» - راوی داستان در دل خاطره‌ای که تعریف می‌کند به یاد خاطره‌ای دیگر می‌افتد و این خاطره درون پرانتز در دل خاطره‌ی مادر نقل می‌شود. البته ایشی‌گورو از این تمهید پروستی بهره‌ی دیگری هم می‌برد. او تداعیِ پروستی را با الگوی به تعویق انداختن انتقال دانسته‌های راوی به خواننده در آثار پلیسی و مهیج تلفیق می‌کند و از این راه کششی به ماجراهایی می‌بخشد که شاید در حالت عادی چندان پرکشش نباشند.

حالا ما با قصه‌ای مواجه‌ایم که از یک‌سو با کشش خود خواننده را به سرعت در داستان پیش می‌راند، و از سوی دیگر با تداعیِ مدام خاطرات او را وا می‌دارد تا در این خاطره ها بیشتر تأمل کرده و سعی کند آنها را به هم پیوند بزند. حاصل کار رمانی است که به‌هیچ‌رو سطحی نیست، اما بسیار خوش‌خوان است.

خب این هم شکلی از معرفی کتاب بود، که احتمالن چندان هم معقول و به‌جا نبود. حرفی از داستان یا حتا حال-و-هوای اثر نزده‌ام، درعوض به مسایلی پرداخته‌ام که جای آنها در نقدِ اثر است نه در معرفی آن. اما فکر می‌کنم همین شکل معرفی هم بتواند کنجکاوی‌برانگیز باشد و ترغیب کند به خواندن کتاب.

این کتاب چند سال پیش با ترجمه‌ی «سهیل سُمی» و توسط «نشر ققنوس» منتشر شده بود. مهدی غبرایی هم در همان زمان کتاب را ترجمه‌ کرده بود اما ترجمه‌اش مجوز نگرفت! معین پیش‌ترها روی نسخه‌ی «نشر ققنوس» مروری کرده بود که می‌توانید اینجا بخوانیدش. برای مقایسه‌ی دو ترجمه همان برش از داستان را که معین در مرورش آورده، از ترجمه‌ی غبرایی نقل می‌کنم. شاید این معیار مناسبی برای مقایسه‌ی دو ترجمه نباشد اما دست‌کم نشان می دهد که «سُمی» زبان شکسته‌ی گفتگوها را بسیار بهتر از غبرایی درآورده:
«خندید و دست دور کمرم حلقه کرد، هرچند همچنان کنار هم نشستیم. بعد گفت: «این روزها همه‌اش فکر رودخانه‌ای هستم با آب‌های خروشان. دو نفر توی آب افتاده‌اند و می‌کوشند از هم جدا نشوند، با تمام قوا به هم چسبیده‌اند، اما در نهایت این کار از سرشان زیاد است. جریان آب خیلی تند است. آنها ناچارند وا بدهند و از هم جدا شوند. حالا حکایت ماست.»
نشر افق فونتی بزرگ‌تر از فونت معمول دیگر ناشران دارد که این منجر به پرصفحه‌تر شدن و درنیتجه گران‌تر شدن کتاب‌هایش می‌شود. نام این کار را جز شیادی فرهنگی چیز دیگری نمی‌توان گذاشت.

برچسب: کازوئو ایشی‌گورو، مارسل پروست، مهدی غبرایی، نشر افق

مارکس و آزادی

تری ایگلتون
ترجمه‌ی اکبر معصوم‌بیگی
نشر آگه
۷۴ صفحه، ۸۰۰ تومان
چاپ دوم، بهار ۸۶
۴ از ۵

در کار فلسفه شارحان آثار و اندیشه‌ها نقش مهمی دارند. شارح اندیشه به کسی می‌گوییم که اندیشه‌های یک اندیشمند خاص یا یک دوره و نحله‌ی فکری را به زبانی ساده (اما نه ساده‌انگار) برای کسانی که تمایل دارند با این اندیشه‌ها آشنا شوند بیان می‌کند. آثار فکری در حوزه‌ی اندیشه و به‌ویژه فلسفه به‌گونه‌ای هستند که اغلب نمی‌توان بی‌مقدمه و واسطه به‌سراغشان رفت. این آثار در دل تاریخی از اندیشه‌ها خلق شده‌اند و مفاهیم بنیادین پیشین، پیش‌نیاز مهمی برای درک آنها به شمار می‌روند. از سو ی دیگر یک فیلسوف در دستگاه فکری خود اصطلاحات و مفاهیم نویی خلق می‌کند و همچنین از مفاهیم و اصطلاحات پیشین ِ فلسفه خوانشی نو به دست می‌دهد که بدون آشنایی با این مفاهیم و اصطلاحات، مخاطب در مواجهه با اثری خاص از فیلسوف سردرگم خواهد شد و چندان به معنای درست و دقیق آنچه بیان می‌شود پی نخواهد برد. کار شارحان فلسفه از همینجا آغاز می‌شود. یک شارح فلسفه در ابتدا می‌باید تسلطی کافی بر موضوع مورد بحثش داشته باشد؛ بنابراین باید آدم باسوادی باشد. و نه‌فقط باسواد باشد، که شیوا و روان و ساده بنویسد اما پیچیده‌گی‌ها را بی‌جهت ساده نکند. یک فیلسوف وظیفه ندارد ساده و روان بنویسد، اما این دو جزو مهم‌ترین وظایف کسی هستند که در مقام شارح فلسفه قرار می‌گیرد.
آنچه در کتاب کم‌حجم «مارکس و آزادی» -حتا بیش از موضوع کتاب- برای من بسیار جذاب است، همین قدرت و تسلطِ ایگلتون در پرداختن به کلیدی‌ترین مفاهیم اندیشه‌ی مارکس در حجمی چنین اندک و با نثری چنین شیوا و روان است.

کتاب در چهار بخش ِ اصلی ِ‌فلسفه، انسان‌شناسی، تاریخ و سیاست تنظیم شده است. بخش قابل‌توجهی از هر فصل را نقل‌قول‌هایی از آثار خود مارکس در بر می‌گیرد. عمده‌ی این نقل‌قول‌ها از «دستنوشته‌های اقتصادی-فلسفی ۱۸۴۴» [کارل مارکس، حسن مرتضوی، نشر آگه] برداشته شده‌اند.
 
فلسفه
در فصل نخست ایگلتون به نسبت ِ مارکس و اندیشه‌ورزی‌اش با فلسفه می‌پردازد. اینکه مارکس در کجای سیر فلسفه می‌ایستد و چه تمایزهای بنیادینی با فلسفه‌ی پیش از خود دارد. عمل و تولید به‌عنوان مفاهیم و مضامین بنیادین و پایه‌ای در اندیشه‌ی او مطرح می‌شوند. در اندیشه‌ی مارکس این فکر است که از دل عمل و کار بیرون می‌آید و نه برعکس. تولید فکر هر دوران در اختیار گروهی (طبقه‌ای) است که کار و تولید آن دوران را در اختیار دارد.

انسان‌شناسی
در فصل دوم با تعریف مارکس از انسان آشنا می‌شویم و باز هم «کار» به‌عنوان یکی از مؤلفه‌های اصلی در تعریف او از نسان مطرح می‌شود. در انسان‌شناسی مارکس تن انسان سرچشمه‌ی زندگی اجتماعی است. مارکس انسان را موجودی می‌داند که هنگامی که از نیاز جسمانی آزاد است هم دست به تولید می‌زند. در این فصل به دو اصطلاح مشهور فلسفه‌ی مارکس یعنی «کار بیگانه‌شده» و «شی‌ء‌واره‌گی کالاها» هم پرداخته می‌شود.

تاریخ
مارکس تاریخ جامعه‌‌های موجود را تاریخ مبارزه‌های طبقاتی می‌داند. و به‌زعم او تمام این تاریخ‌ها درحکم پیش-تاریخ ِ جامعه‌ی بدون طبقه است. فصل سوم کتاب بسط و گسترش ایده‌های مارکس پیرامون تاریخ است. دیدگاه او در این زمینه بر پایه‌ی مفهوم «شیوه‌های تولید» در جامعه شکل گرفته. به‌زعم مارکس نیروهای تولید مادی در جامعه در مرحله‌ی معینی در تضاد با روابط تولید و قوانین مالکیت موجود قرار می‌گیرند . حال این نیروهای تولید می‌خواهند خود را از بند روابط برهانند، پس تبدیل به یک نیروی بزرگ انقلابی نسبت به شرایط موجود می‌شوند.

سیاست
فصل چهارم و پایانی کتاب سیاست است. ایگلتون اندیشه‌ی مارکس را اندیشه‌ای انقلابی می‌خواند. او معتقد است سوسیالیسم و سپس کمونیسم ِ موردنظر ِ مارکس جامعه‌ای یکسان و همانندساز نیست (مانند آنچه که مثلن در شوروی اتفاق افتاد). به اعتقاد ایگلتون جامعه‌ی آرمانی مارکس جامعه‌ای بی‌طبقه است که برابری‌های آن به هر کس اجازه می‌دهد تا توانایی‌های فردی خود را شکوفا کند. این امر با ظهور بورژوازی و شکل‌گیری سرمایه‌داری تا حدودی محقق می‌شود  اما سرمایه‌داری بخش اعظم سود حاصل از نیروی تولید را در اختیار یک طبقه‌ی حاکم قرار می‌دهد و این طبقه‌ی حاکم فقط تولید بیشتر و در نتیجه سود بیشتر را می خواهد و نیروی بزرگ تولیدشده در راستای رهایی انسان به‌کار نمی‌گیرد. به‌تعبیر ایگلتون مارکس بیشتر دل‌مشغول تفاوت ‌است تا برابری. مارکس حتا دولت را نسبت به شهروندان بیگانه می‌داند و در «جامعه‌ی مدنی» موردنظر او هر فرد باید بتواند با فردیت‌اش کنش سیاسی داشته  و در جامعه تأثیرگذار باشد.


کتاب کوچک «مارکس و آزادی» درآمد بسیار خوبی بر آشنایی با مارکس و اندیشه‌های او است، به‌شرطی که به آن بیماری آشنا دچار نشویم که گمان کنیم با خواندن این کتابْ مارکس و اندیشه‌هایش را می‌شناسیم و می‌توانیم درباره‌شان صحبت و اظهارنظر کنیم.

دست‌آخر اینکه حجم این کتاب، شیوه و چگونه‌گی بیانش، و آنچه که آخر کار به خواننده می‌دهد، در مقایسه با آثار شارحان اندیشه‌ی وطنی (که زیاد هم نیستند و احترام کار روشنفکری‌شان به‌جایش محفوظ است) بیانگر خیلی حرف‌ها است.

برچسب: کارل مارکس، تری ایگلتون، اکبر معصوم‌بیگی، نشر آگه

زندگی علمی من

زیگموند فروید
علیرضا طهماسب
نشر بینش نو
۱۶۷ صفحه،
۲۹۰۰ تومان چاپ اول ۱۳۸۸
۲ از ۵

بر پشت جلد «زندگی علمی من» این جملات از متن کتاب نقل می‌شود:
«این صفحات حاوی دو مضمون اصلی است: داستان زندگی من و سرگذشت روانکاوی. این دو سخت به هم آمیخته‌اند. این اثر نشان می‌دهد که چگونه روانکاوی تنها جانمایه‌ی زندگیم بوده است و به‌درستی بیان می‌دارد که در قیاس با رابطه‌ام با آن علم، هیچ‌یک از تجارب شخصیم علاقه‌ای در من برنمی‌انگیزد».
همچنین ناشر در معرفی کتاب نوشته است:
«زیگموند فروید در این کتاب کوچک از تبار یهودیش، سرآمدیش در مدرسه، عشقش به پژوهش، احساس تنهایی‌اش در نخستین سالهای پدیدآیی روانکاوی، و... سخن می‌گوید. «زندگی علمی من» شرحی است که فروید از سهمش در شکل‌گیری و تحول روانکاوی به‌دست می‌دهد».
و مترجم کتاب نیز در مقدمه‌اش به این نکته اشاره می‌کند که این کتاب در کنار «رئوس نظریه‌ی روانکاوی» تنها آثاری از فروید هستند که شرح نسبتن کاملی از آرای او به‌دست می‌دهند. مجموع آنچه ذکر شد این کتاب را به خواننده بسیار جذاب و خواندنی می‌نمایاند. اما واقعیت این است که مطالعه‌ی این خود-زندگی‌نامه‌ی علمی نه آنچنان که باید خواننده‌ی ناآشنا را با مفاهیم اصلی روانکاوی فروید آشنا می‌کند و نه چندان به دانش خواننده‌ی آشنا با روانکاوی می‌افزاید. کتاب در سویه‌ی زندگی‌نامه‌ای‌اش حرف چندانی برای گفتن ندارد. امتناع فروید از بازگفتن و پرداختن به زندگی ِ شخصیش مسئله‌ای مشهور است. اما در سویه‌ی دیگر که مربوط به سرگذشت و بنیان‌های روانکاوی فروید است نیز ایجاز و اختصار زیاده از حد او خواننده را به دردسر می‌اندازد. فروید گویی بر همه‌چیز صرفن مروری گذرا می‌کند. به‌عنوان مثال در طول کتاب هیچگاه تعریفی دقیق و مستقیم از سه اصطلاح مهم و مشهور ِ «ایگو»، «سوپر ایگو»، و «اید» به دست داده نمی‌شود. خواننده‌ای که از پیش با این اصطلاحات و تعاریف‌شان آشنا نباشد در کتاب سردرگم می‌شود و نمی‌تواند چندان بهره‌ای از گفته‌های فروید ببرد.  

گمان می‌کنم همچنان بهترین اثر برای آشنایی با فروید و روانکاوی کتاب «فروید» از مجموعه‌ی «بنیان‌گذاران فرهنگ امروز» است که سال‌ها پیش توسط نشر «طرح نو» منتشر شد. این کتاب اگرچه مانند «زندگی علمی من» اثری بسیار فشرده و مختصر است اما به‌خوبی خواننده را با بزنگاه‌های مهم زندگی فروید و با مفاهیم اصلی روانکاوی او آشنا می‌کند. در گام بعدی نیز «رئوس نظریه‌ی روانکاوی» (منتشر شده در شماره‌ی دوم ویژه‌نامه‌ی روانکاوی فصلنامه‌ی «ارغنون») می‌تواند به‌خوبی نظریات فروید را تبیین کند.

برچسب: زیگموند فروید، نشر بینش نو  

کتاب ایّوب

قاسم هاشمی‌نژاد
نشر هرمس
۲۳۶ صفحه، ۲۵۰۰ تومان
چاپ اول ۱۳۸۶
۴ از ۵

گزارش فارسی ِ قاسم هاشمی‌نژاد از «کتاب ایّوب» وصف ِ حال ِ امروز است. وصف ِ تحمل هر روزه‌ی رنج بی هیچ دلیلی و هیچ پاسخی. رنج هماره‌ی بی‌پاسخی که از دیرگاه تا امروز راه خود گرفته و آمده.
ایوب در روایت ِ عهد عتیق همانی نیست که ما در روایت اسلامی سال‌ها به صبوری‌اش شناخته‌ایم. قاسم هاشمی‌نژاد در مقدمه‌ی ارجمندش بر کتاب ، و سپس در پی‌گفتار روشنگرش، به‌روشنی تفاوت‌های روایت عهد عتیق و روایت اسلامی از قصه‌ی ایوب را باز می‌نمایاند. ایوبی که ما در روایت اسلامی او را بیش از هر چیز به صبر و دم فروبستن می‌شناسیم، در روایت عهد عتیق مدام در کار پرسش از یهوه است که چرا چنین رنجی را بر وی روا دانسته است. دو نکته‌ی مهم دیگر تفاوت‌های بنیادین یهوه و شیطان عهد عتیق با خدا و شیطان در اسلام است که بی‌توجه به این تفاوت‌ها نمی‌توان درک درستی از روایات عهد عتیق داشت. برای نمونه شیطان در عهد عتیق فرشته‌ی رانده شده از درگاه نیست، و رابطه‌ی یهوه با بنده نیز یکسر براساس ترس بنده از او بنا شده و نه عشق و دوستی ِ میان عابد و معبود.

وجه دیگری که هاشمی‌نژاد در مقدمه‌اش بر آن تأکید می‌کند ارزش ِ کتاب ایوب به‌مثابه یک متن درخشان ادبی – فلسفی است. گزارش فارسی این متن هم براستی – و به گفته‌ی نگارنده‌اش- سپاس و ستایشی است از زبان فارسی که عشق ِ همه‌ی ماست.

در پی‌گفتار کتاب هاشمی‌نژاد به مقایسه‌ی اولین روایت‌های اسلامی از داستان ایوب در زبان فارسی (متن اصلی این روایت‌ها در پیوست کتاب موجود است) می‌پردازد و این روایت‌ها را هم از منظر گردش‌های بینشی و فکری آنها از متن اصلی و هم از منظر نثر و داستان‌پردازی بررسی می‌کند.
پرتویی که او بر روایت‌ها  - به‌ویژه - از منظر خود ِ روایت و قصه‌پردازی می‌افکند، چشم‌اندازهای تازه‌ای به روی خواننده برای مواجهه با این متن‌ها می‌گشاید و راه را برای بهره بردن امروزی از دستاوردهای روایی-داستانی این روایت‌ها می‌گشاید.

پیشگفتار و پی‌گفتار ِ قاسم هاشمی‌نژاد، حتا مجرد از متن اصلی کتاب، بس بسیار خواندنی‌اند، هم از منظر فکرهای تازه‌ای که با خود دارند و هم به‌خاطر زبان فارسی ِ مثال‌زدنی و آموختنی‌شان.

«قاسم هاشمی‌نژاد» را اهل کتاب با «فیل در تاریکی» می‌شناسند. حالا یا این بهترین و – و شاید تنها- رمان پلیسی ایران را خوانده‌اند یا نامی از آن شنیده‌اند. آنها که کمی‌ آشناترند می‌دانند که او رمان دیگری هم به نام «خیرالنّسا» دارد، یکی-دو دفتر شعر، گزارش فارسی ِ اردشیر بابکان، ترجمه‌ی درخشانی از کتاب ریموند چندلر «خواب گران» (که در ایران به‌نام «خواب بزرگ» آشناست) و چند اثر دیگر. اما از بداقبالی نویسنده یا ما خوانندگان، آثارش هیچ‌گاه به‌راحتی در دسترس نبوده‌اند و همیشه به‌شکل غریبی دچار کم‌یابی و گم‌بوده‌گی میان دیگر نام‌ها گشته‌اند. حتا ترجمه‌ی درخشان او از شیکسپیر در نشریه‌ی «این شماره با تأخیر» هم دچار همین سرنوشت شد. بسیاری کتاب‌خوان‌ها حتا نام این نشریه را هم نشنیده‌اند! به‌هرحال آنچه از مرور این چند اثر دستگیرمان می‌شود این است که قاسم هاشمی‌نژاد تسلطی مثال‌زدنی بر زبان فارسی دارد، قصه‌پرداز چیره‌دستی است و مترجمی توانا و بسیار آشنا با ادب جهان.

بریده‌ای از پیش‌گفتار قاسم هاشمی‌نژاد:
+ زبان فارسی؛ زبانی ملموس

نمونه‌ای از گزارش فارسی روایت عهد عتیق داستان ایوب:
+ کاش سخنانم کنون نبشته می‌شدی...

نمونه‌ای از قصه‌ی ایوب در قصص قرآن سورآبادی نگاشته به نیمه‌ی دوم قرن پنجم:

در آن وقت رحمه در شهر بود چون باز امد ایوب را بر جای خویش ندید. پنداشت که مگر گرگ او را بخورد، ولوله بر وی اوفتاد از هر سوی می‌دوید و می‌جست و می‌گفت: ایّوبا، ایّوبا، ای زار بیمارک من. و ایوب خود با جبرئیل بر تخت نشسته همبر. رحمه نزدیک ایشان دوید گفت: هیچ خبر داری از آن بیمارک من تا چه اوفتاد. ایوب او را گفت: اگرش ببینی بازدانی؟ و بکمارید [= تبسم کرد]. رحمه گفت: آنگه که درست بود دندانش بازان ِ تو می‌مانست. ایوب گفت: منم ایوب ِ تو، رحمه از شادی بی‌هوش بیوفتاد.

برچسب: قاسم هاشمی‌نژاد، نشر هرمس