دلتنگیهای نقاش خیابان چهلوهشتم
ترجمهی احمد گلشیری
انتشارات ققنوس
۲۶۳ صفحه، ۲۱۰۰ تومان
چاپ ششم، ۱۳۸۴
۹ از ۱۰
واقعاً نمیتونم جلوی وسوسهی چند بار خوندن این کتاب مقاومت کنم. چیز جالب دربارهی سلینجر اینه که مضمون داستانهاش معمولاً شبیه به همن. خیلی هم دربارهش حرف زده شده. ولی آدم ازش خسته نمیشه. قشنگ میشه رد پای شخصیتهای سلینجر رو تو داستانهای مختلفش دید. منظورم این نیست که مثلاً خانوادهی گلس رو تو این داستانها هم میبینیم و سیمور تو «یک روز خوش برای موزماهی» خودکُشی میکنه. منظورم اینه که «تدی» خیلی شبیه به بچههای خانوادهی گلسه. منظورم اینه که تأثیر فضای یه داستان رو میشه تو یکی دیگه دید.
سلینجر معمولاً دربارهی آدمهای دور از جمع مینویسه. آدمهایی که به هر دلیلی درک نمیشن و دنیای اطراف رو درک نمیکنن. حالا این آدم یا یه بزرگسالیه که نمیتونه با محیط ارتباط برقرار کنه یا کودکیه که دنیای کودکیش اجازهی درک شرایط رو نمیده. این آدمها چون گوشهگیرن، کمکم واسه خودشون دنیایی رو میسازن که فقط تو ذهن خودشون شکل گرفته و برای خودشون معنی داره. کاری که سلینجر میکنه اینه که دنیای اونها رو -بدون نفوذ مستقیم به درون شخصیت- برای ما روایت میکنه. داستانها معمولاً دربارهی زمانهاییان که شخصیتها در معرض عصیان و فروپاشیان. دیالوگها و فضا عصبی و خفهن.
چارهی دیگهای نداریم جز خوندنش. ترجمه خوب نیست. احمد گلشیری با همون لحنی که مارکز رو ترجمه میکنه همینگوی و سلینجر رو هم ترجمه میکنه. گفتم دیگه. چارهی دیگهای نداریم. من از این حرصم میگیره که برداشته اسم یکی از داستانها رو عوض کرده و گذاشته «دلتنگیهای نقاش خیابان چهلوهشتم» بعد همین اسم رو گذاشته رو کتاب. وگرنه اسم کتاب «نُه داستان» بوده. فکر میکنم سلینجر عمد داشته که اسم کتاب ساده و بیادا باشه. بعد این آقا اومده یه اسم متظاهرانه و پُرطمطراق رو کتاب گذاشته...
به جز «تدی» و «دلتنگیهای نقاش خیابان چهلوهشتم» از بقیهی داستانها واقعاً لذت بردم. این کتاب رو چند بار بخونید.
برچسب: جی. دی. سلینجر، احمد گلشیری
