از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم

هاروکی موراکامی
ترجمه‌ی مجتبی ویسی
نشر چشمه
۱۷۹ صفحه، ۳۸۰۰ تومان
چاپ اول، بهار ۸۹
۲.۵ از ۵

یادداشت‌های روزانه‌ی موراکامیه درباره‌ی خودش، با محوریت دویدن. فکر می‌کردم یه همچین کتابی واسه من باید خیلی جذاب باشه. به هر حال یادداشت‌های روزانه‌ی یه نویسنده‌، به خصوص نویسنده‌ای که دنیای پُررمز و رازی داره، باید خیلی جذاب باشه. تجربه‌ی قبلی‌م از یادداشت‌های روزانه‌ی همینگ‌وی [پاریس، جشن بیکران] هم تصورم رو تقویت می‌کرد. ولی خب، این کتاب نتونست توقعم رو برآورده کنه.

موراکامی تو این کتاب از دویدن می‌گه. از سال ۱۹۸۲ که کافه‌ش رو تعطیل کرده، تا الآن هر روز کلی می‌دوه و هر سال هم مسابقات ماراتن شرکت می‌کنه. تو این کتاب از تجربه‌ی دویدن‌های طولانی‌مدتش و علاقه‌ی زیادش به اون می‌گه. دویدن روزانه واسه‌ش خلوت خودخواسته‌ایه که به‌ش آرامش می‌ده. گاهی هم به نظر حالت آیینی به خودش می‌گیره. لابه‌لای چیزهایی که از مسابقات و تمرین‌هاش برای اون‌ها می‌گه، از احساستش وقت دویدن می‌گه، از تجربه‌ی فیزیکی دویدن می‌گه و گاهی هم شرایط دویدن رو تعمیم می‌ده به نوشتن، یا حتا زندگی. از شباهت‌های نوشتن و دویدن می‌گه. کاملاً مشخصه که موراکامی مرام خاصی داره تا به آرامش دل‌خواهش برسه. آرامشی که می‌شه ردشو تو داستان‌هاش هم گرفت.

مشکل اصلی کتاب به نظرم حکم‌دادن‌های زیاد موراکامی بود. چیزهایی که خودش تو پیش‌گفتار به‌شون می‌گه «درس زندگی» که حداقل من انتظار نداشتم تو یه کتاب از موراکامی انقدر زیاد باهاش برخورد کنم. چیز اذیت‌کننده‌ی دیگه‌ش هم این بود که زیاد خودش رو توضیح می‌ده، که باعث می‌شه به تکرار یا زیاده‌گویی بیفته. شاید دلیلش این باشه که کتاب بیش‌ازحد رو دویدن تمرکز داره، و ظرفیت نوشتن درباره‌ی دویدن محدوده. مگه چه‌قدر می‌شه از حس خوش‌آیند دویدن یا گرفتن عضله‌ی پا موقع دویدن گفت؟

شاید علاقه‌مندان موراکامی یا علاقه‌مندان فعالیت‌های فیزیکی طاقت‌فرسا از این کتاب خوششون بیاد. ضمن این‌که ترجمه متوسط یا حتا زیرمتوسطه.

×××
«موقع دویدن دقیقاً به چه فکر می‌کنم؟ پاسخ یکه و راهگشایی برای آن ندارم.
به گمانم در روزهای سرد قدری به سرمای هوا فکر می‌کنم. همچنین به گرما در روزهای گرم. غمگین که باشم قدری به اندوه فکر می‌کنم و مواقعی هم که شاد باشم لحظاتی به شادمانی. گاهی هم، همان‌طور که قبلاً گفتم، خاطراتی پراکنده به‌یادم می‌آید. در مواردی هم که بسیار به‌ندرت اتفاق می‌افتد ایده‌ای برای استفاده در یک رمان به ذهنم می‌رسد. ولی اگر راستش را بخواهید حین دویدن چندان به نکات مهم و قابل عرض فکر نمی‌کنم.
فقط می‌دوم. دویدن در خلأ. شاید هم بتوان آن را طوری دیگر مطرح کرد: می‌دوم تا خلئی را به دست بیاورم.»

درباره‌ی این کتاب:
+ پروژکتور

برچسب: هاروکی موراکامی، مجتبی ویسی، نشر چشمه

پس از تاریکی

هاروکی موراکامی
ترجمه‌ی مهدی غبرایی
انتشارات کتاب‌سرای نیک
۱۹۰ صفحه، ۴۰۰۰ تومان
چاپ دوم، ۱۳۸۸
۸ از ۱۰

پس از تاریکی هم مثل بقیه‌ی داستان‌های ترجمه شده از موراکامی توی دنیای خاص موراکامی می‌گذره. دنیایی که باید با قواعد خودش پذیرفته بشه.
«نیمه شب در پیش است و از آنجا که اوج فعالیت‌ها فروکش کرده، حداقل انرژی لازم برای سوخت‌وساز که ادامه‌ی زندگی را تأمین می‌کند فرونکاسته نوای ممتد ناله‌ی شهر را فراهم آورده، صدایی یکنواخت که بی‌افت‌وخیز است و در عین حال آکنده از دلهره.»
این چند خط که توی صفحه‌ی اول اومده کل فضای داستان رو توی خودش داره. نیمه شب، سکوت، حداقل انرژی و البته دلهره. همه چی با رسیدن نیمه ‌شب و تعطیل شدن مترو شروع می‌شه. ماری آسایی، دختر نوزده‌ساله‌ای که یک شب تا صبح رو بیرون خونه می‌گذرونه. ما و راوی با اون و آدم‌هایی که هرکدوم به نحوی به ماری مربوط هستند همرام می‌شیم. این که می‌گم ما به خاطر اینه که راوی همه‌جا ما رو کنار خودش داره و خیلی جاها با ما حرف می‌زنه، چیزی رو توضیح می‌ده یا از محدودیت‌های خودش می‌گه. راوی دوربینیه که تو اتاق‌ها و فضاها می‌چرخه و روی تصویر توضیح می‌ده. زمان رو هم با ساعتی که بالای هر قسمت کشیده شده می‌بینیم.

داستان گاهی به پرگویی می‌افته و زیادی می‌خواد جهانِ خاص موراکامی رو توضیح بده. گاهی چیزی رو چندبار تکرار می‌کنه. مثلاً هردفعه وارد اتاقی می‌شه تأکید می‌کنه که این اتاق رو قبلاً کجا دیدیم در حالی که با کدهایی که می‌ده ما می‌فهمیم داره از کدوم اتاق حرف می‌زنه.

من واقعاً نمی‌فهمم منظور مترجم از آوردن بعضی کلمه‌ها و عبارت‌های سنگین وسط نثر ساده و روان موراکامی چی ‌می‌تونه باشه. اولش فکر کردم خب خواسته از کلمات غیر فارسی استفاده نکنه ولی وقتی دیدم «جین آبی» رو همه‌جا «بلوجین» نوشته و از کلمات عربی زیاد استفاده کرده، دیگه هیچی به ذهنم نرسید. ولی به‌هیچ‌وجه به خاطر ترجمه خوندن این کتاب رو از دست ندید.

برچسب: هاروکی موراکامی، مهدی غبرایی

کجا ممکن است پیدایش کنم

هاروکی موراکامی
ترجمه‌ی بزرگمهر شرف‌الدین
نشر چشمه
۱۶۶ صفحه، ۲۲۰۰ تومان
چاپ دوم، ۱۳۸۶
۱۰ از ۱۰

کم‌کم داره تعداد ۱۰از۱۰ها زیاد می‌شه. همیشه فکر می‌کردم باید تعداد ۱۰از۱۰ها کم باشه تا هرکدوم قشنگ به چشم بیان. ولی خب... مگه تقصیر منه؟

مجموعه‌ی پنج داستان کوتاهه.خوندن داستان‌های موراکامی ساده‌ست، ولی فهمیدنشون سخته. موراکامی خیلی ساده ما رو وارد یه موقعیت غریب می‌کنه. یه جا خوندم که موراکامی از یه سیاره دیگه می‌نویسه، که اتفاقاً خیلی شبیه سیاره‌ی ماست.

داستان‌ها انگار ناتموم می‌مونن. یه جوری که خودمون باید ادامه بدیم. ولی در عین حال کاملند. آره. کامل، ولی انگار ناتموم. آدم آخر هرکدوم از داستان‌ها مجبور به فکر کردن می‌شه تا به یه درکی از هر داستان برسه. و نمی‌شه -واقعاً نمی‌شه- به این راحتی از فکر هر داستان خلاص شد. به قول یکی از شخصیت‌های کتاب، مثل یه معمای ذن می‌مونه. [مثل همونی که اول فرنی و زویی نوشته شده: صدای دو دست را می‌دانیم، صدای یک دست چیست؟]

البته نامردیه اگه نگم داستان‌های موراکامی پُرکشش و تأثیرگذارند. می‌دونید، خیلی آزاد فکر می‌کنه. انگار ذهنش هیچ مرزی نداره.

یه مؤلفه‌هایی هم هستند که تقریباً تو همه‌ی داستان‌های موراکامی پیدا می‌شن. جست‌وجو، بارون، باغ وحش، خواب، آدم‌های ساکت و از نظر ما بی‌اهمیتی که دنیای خودشون رو دارن، هزارتو و... مثلاً کاراگاه داستان «کجا ممکن است پیدایش کنم» دنبال مردیه که بین دو طبقه از خونه‌شون گم شده. و کارآگاه دنبال یه در -یا هر چیز دیگه‌ای که اگه ببینه می‌شناسه- بین این دوطبقه می‌گرده. یا تو داستان «سگ کوچک آن زن در زمین» چند روز بارون بی‌وقفه می‌باره و مردی که اومده مسافرت تو هتل محبوس می‌شه. و جالبه که هرکدوم از این‌ها که گفتم، به طرز غیرقابل باوری تو هر داستان معنا پیدا می‌کنند.

اگه «کافکا در کرانه» [کافکا در ساحل] رو خونده باشید می‌دونید موراکامی چطوری با همین چندتا مؤلفه هرکاری دلش می‌خواد تو داستان‌هاش می‌کنه. داستان «شیرینی عسلی» رو هم تو مجموعه‌ی «خوبی خدا» [حتماً بخونید] از موراکامی خوندم، فوق‌العاده بود. لعنتی هرچی می‌نویسه خوبه...

×××
«در چنین موقعیت خاصی، باران تنها تجربه‌ی شخصی من بود. مواقعی هست که -اگر بتوانم در لفافه حرف بزنم- معنای باران حول باران می‌چرخد و در عین حال، باران حول معنایش چرخ می‌خورد. در چنین مواقعی، ذهن من به‌شدت سردرگم می‌شود. حالا که به باران نگاه می‌کنم، نمی‌دانم کدام روی آن به سوی ماست؛ اما به هرحال، این‌طور حرف زدن بیش از حد شخصی است. سرانجام باران، فقط باران است.»

درباره‌ی این کتاب:
+ کتاب‌های عامه‌پسند
+ شور و شر