مهمانسرای دو دنیا
نمایشنامه: اریک امانوئل اشمیت
تالار اصلی تئاتر شهر، مهر و آبان ۸۷
۱۱۰ دقیقه، ۵۰۰۰ تومان
معین: ۵/۸ از۱۰
یه نمایشنامهی خوب با یه اجرای خوب روز خیلی خستهکنندهی من رو نجات داد. از همینجا دوباره به احترام سهراب سلیمی پا میشم و براش دست میزنم. [اگه کلاه داشتم، کلاهم رو بر میداشتم.]
اریک امانوئل اشمیت انگار دو وجه داره. یه وجه داستاننویس -که داستانهای شعارزده و معمولی مینویسه- و یه وجه نمایشنامهنویس که نمایشنامههای خوب و بکر مینویسه. مثل همین و خردهجنایتهای زناشوهری. [که تلهتئاترش با بازی فاجعهی نیکی کریمی از تلهویزیون پخش شد.]
مهمانسرای دو دنیا مکانیه برای آدمهایی که نه زندهاند و نه مُرده. آدمهای تو کُما که در دنیایی زندگی میکنند بین مرگ و زندگی. و منتظر مرگ یا زندگی میمونن و روابطشون هم تو همین حالت انتظار شکل میگیره.
اجرا به نظرم خوب بود. طراحی صحنه و بازیها همه خوب بود. دستِ کم از نظر من که تئاتر رو حرفهای دنبال نمیکنم چیزی اذیتکننده نبود. [البته به جز صحنههای رقص راجاپور که انگار تو نمایشنامه هم نیست.] راستی، آهنگسازش هم حسین علیزادهست.
***
صبا: ۹ از ۱۰
همین چند ماه پیش نمایشنامهاش رو خونده بودم. دوسش داشتم و از اجراش خوشحال شدم. کلا نمایشنامههای امانوئل اشمیت رو دوست دارم. البته با داستانهاش هم اندازهی بقیه مشکل ندارم.
مهمانسرای دو دنیا جاییه بین زندگی و مرگ. دقیقا همون مهمانسراست که هرکس معمولا چند روزی رو توش میگذرونه تا آسانسور برسه. البته خوب بعضیهام مثل راجاپور شعبده باز شش ماهی توش موندگار میشن.
اولش که در آسانسور باز شد و ژولین وارد شد یه کم مسنتر از تصوری که از نمایشنامه داشتم بود ولی در طول نمایش این حسم از بین رفت. لورا هم دقیقا همون بود که باید باشه:) همینطور طراحی صحنه که خودِ خودِ مهمانسرا بود.
اجرا و بازیها در کل به نظرم خیلی خوب بودن ولی فرشتهها مخصوصا دختر سفید پوش که همهی بازیش با صورتش بود رو خیلی دوس داشتم.
یه چیز دیگه خیلی دلگیر بود که سال پر نبود. تازه مثلا جمعه هم بود باید شلوغتر میشد. چیکار میکنین بابا پاشید برید تئاتر ببینید...
***
الهام: ۵ از ۱۰
راستش من وقتی نوشتهی بچه ها رو خوندم يه خورده پشيمون شدم كه بنويسم، ولی بعد گفتم شايد بد نباشه نظر يه نظر نسبتا مخالف هم وجود داشته باشه.
من از نمايشنامه خوشم نيومد، ايده به نظرم تكراری بود، و چيز خاصی هم به مفهومی كه داشت باهاش بازی میكرد اضافه نكرده بود. در واقع به نظرم يك نمايشنامهی كاملا معمولی بود، و تعجب كردم كه چه طور تو سالن اصلی تئاتر شهر اجرا شده. اما بازیها خوب بود. البته تيكهی رقص راجاپور، به شدت از نمايشنامه بيرون میزد، و خوب هم اجرا نشده بود.
يه چيز ديگه هم كه زياد خوشم نيومد، تيكههای تكراری تو نمايشنامه بود. مثلا اون تيكه كه ژولين راجع به اسم لورا حرف میزنه و ميگه لب آدم شبيه بوسه میشه، مال لوليتای ناباكوفه (اگه اشتباه نكنم)
به نظرم نمايشنامه كاملا تحت تأثير عقايد مذهبی و به خصوص مسيحی نوشته شده، و نويسنده اصلا ابهت مفهومی كه داره راجع بهش مینويسه (مرگ) رو درک نكرده. اين جمله هم كه "زندگی هديهای است كه به ما داده شده" مثل پتک میخورد توی سر من!
بازی پرديس افكاری رو دوست داشتم.