میگل آنخل آستوریاس
ترجمه سروش حبیبی
انتشارات ققنوس
۷۸۴ صفحه، ۷۵۰۰ تومان
چاپ اول، ۱۳۸۴
۴ از ۵

یکی از رمان‌های مهم آستوریاس، نویسنده گواتمالایی برنده جایزه نوبل ۱۹۶۷. عنوان اصلی کتاب هست «The Eyes of the Interred»، که شاید «چشمان دفن‌شدگان» ترجمه نسبتا دقیقی ازش باشد. سروش حبیبی، که کتاب را از انگلیسی ترجمه کرده، اسم «چشمان باز مانده در گور» را از یک بیت شعر سعدی برداشته:
اگر من نبینم مر او را هلاک
شب گور چشمم نخسبد به خاک
و با خواندن رمان تصدیق خواهید کرد که عنوان خیلی خوبی را برای ترجمه فارسی انتخاب کرده، که هم با مضمون رمان هم‌خوانی دارد و هم حتی عباراتش عینا درون کتاب آمده‌اند. طراحی جلد، کیفیت کاغذ، چاپ، صحافی خیلی خوب‌اند. ترجمه هم واقعا تحسین‌برانگیز است.

این رمان جلد آخر از «سه‌گانه موز» آستوریاس است، سه رمان که همگی به موضوع کنترل صنعت موز آمریکای لاتین توسط خارجی‌ها، به خصوص آمریکایی‌ها، می‌پردازند. ماجرای رمان در گواتمالای دیکتاتورزده می‌گذرد و با پوشش تعداد زیادی شخصیت و سطوح و لایه‌های مختلف اجتماعی گواتمالا، جریان اعتصابی سراسری را، که به سرنگونی دیکتاتور این کشور منتهی شد، از ابتدا تا انتها تعریف می‌کند.

«چشمان باز مانده در گور» را شاید بشود رمان «نفرت» دانست، دقیقا همان نفرتی که در شعر سعدی هم هست. جامعه‌ای که تک‌ تک آدم‌هایش منتظر انتقام گرفتن از مسبب بدبختی‌هایشان‌اند، و حتی مرده‌هایشان در گور با چشم باز خوابیده‌اند تا، گر چه بعد از مرگ، روزی را ببینند که ناحق‌شان حق می‌شود و بالاخره انتقام‌شان را می‌گیرند. کتاب پر است از آدم. همه این آدم‌ها ساخته می‌شوند و دنیای خودشان را دارند، تأثیرشان را روی داستان می‌گذارند و از آن متأثر می‌شوند. البته شاید به دلیل زیاد بودن این آدم‌ها، بعضی‌هایشان نصفه می‌مانند و ماجرایشان به سرانجام نمی‌رسد. مهم‌ترینشان هم کشیشی است که اتفاقا ماجرای جالبی را شروع می‌کند ولی بعد از هفتاد همان‌طور نصفه ولش می‌کند و داستانش گم می‌شود. شاید هم به خاطر طولانی شدن رمان نویسنده خسته شده و بعضی‌ از طرح‌هایش یادش رفته، چون افت رمان هر چه که به آخرش نزدیک‌تر می‌شود، محسوس‌تر است.

آستوریاس نویسنده مهمی بوده.  یکی از اولین کسانی که «رئالیسم جادویی» را اختراع و ازش استفاده کردند، و از شکل‌دهندگان به رمان آمریکای جنوبی. اگر یوسا و مارکز خوانده باشید، هر دو را توی همین رمان می‌بینید. به وضوح می‌شود تأثیر گرفتن هر دو را از آستوریاس حس کرد و روندی را که یک نفر را به نویسنده بزرگی مثل یوسا تبدیل می‌کند، دنبال کرد. روایت پیچیده و چند شخصیتی، داستان‌پردازی‌های موازی، آدم‌هایی که رفتارشان مبتنی بر عدالت شخصی است، نفوذ به زندگی آدم‌های طبقه فقیر، و هر از چندی جمبل و جادو، از ویژگی‌های این رمان، و احتمالا باقی رمان‌های آستوریاس‌اند. از او در ایران «مردی که همه چیز، همه چیز، همه چیز می‌دانست» با ترجمه لیلی گلستان هم در دسترس است. رمان حجیم «آقای رئیس جمهور»ش هم خیلی سال پیش ترجمه و چاپ شده و بعید می‌دانم بشود به این راحتی پیدایش کرد.

***

«بله، بهتر بود در را ببندد و قفل کند. هیچ کس از احتیاط ضرر ندیده است. اما نمی‌توانست. پلک‌ها به فرمانش نبودند و فرو می‌لغزیدند. چفت، کلون... شرط عقل این بود که... اما تکان نخورد... پیری و کوفتگی از بار کار و غصه‌های زندگی و سرخوردگی‌ها و دردسرهای روزانه و ظلم‌های فراوان حتی میل به دفاع از جانش را از او سلب کرده بود... اگر او را بکشند جسدش را جا خواهند گذاشت... کالبدش همین جا به امان خدا خواهد ماند. در و کلون و چفت برایش کلمات پوکی شده بود. فقط اندکی تلاش... وای که این اندک تلاش برایش چه دشوار بود. ممکن بود او را بی‌دفاع و بی‌پناه مثل یک سگ بکشند. خدایا پناه بر تو... .

همتی کرد. روی پتو غلتی زد، زیرا نمی‌توانست یکباره بلند شود. اما چنان که گفتی ناگهان فلج شده باشد، در همین حالت – با سری از بالش آویخته و پاهایی گشاد مانده – دستی بر لبه تخت گرفته و صورتی رو به زمین، پشت به قاتل موهوم باقی ماند.» - از کتاب

مرتبط:
+ مقدمه سروش حبیبی بر کتاب
+ مقاله روزنامه ایران در معرفی آستوریاس

برچسب: میگل آنخل آستوریاس، سروش حبیبی، انتشارات ققنوس