حامد حبیبی
انتشارات ققنوس
۱۱۸ صفحه، ۱۸۰۰ تومان
چاپ اول، ۱۳۸۷
[توضیح: نوشتههایی که در پایین میخوانید، همه با دیدی مثبت نوشته شدهاند. قرار بود الهام که از این کتاب خوشش نیامده بود هم چیزی بنویسد، که هر چی صبر کردیم ننوشت.]
سپینود: ۹ از ۱۰
به نظر من مجموعهی «آنجا که پنچرگیریها تمام میشوند» یک مجموعهی استثنائیه. برای این ادعا هم شاهد دارم از متن خود کتاب و داستانهاش. توی تمام مجموعه اضطراب و نگرانی و ترس موج میزنه که با طنزی نامحسوس چاشنی شده. و این حس و حال و ترس از یه کرهی دیگه نیومده یا از جنس هیولاهای وحشتناک نیست؛ جالبی ماجرا اینه که این ترس از رفتارهای عادی آدمها و اتفاقات عادی و روزمرهی زندگی ساخته شده. یک جوری که بعد از خوندن این مجموعه آدم فکر میکنه دور و برش دلایل زیادی برای ترسیدن هست به شرط این که دقیق بشه. نمیخوام اغراق کنم اما من مثل داستانهای این مجموعه رو فقط میون آثار بهرام صادقی دیده بودم. داستانهای این مجموعه بعضیهاشون ممکنه اسم و محل جغرافیاییِ ثابت و آشنا و ایرانی حتا نداشته باشند ولی به نظر من این اصلن دلیل ضعف اونها نیست. گفتم که بهرام صادقی هم از این داستانها داره مثل خود سنگر و قمقمهها یا عافیت یا حتا خود ملکوت. فضاسازی داستانهای این مجموعه فوقالعاده است. حتا جایی که توی داستان «شب ناتمام» راوی با مردی به شکار میره و پشت فرمان نشسته و وهم و تاریکی توی جنگل رو تصویر میکنه با نورهای زرد ماشین که فقط یک شعاع یک متری رو روشن کرده و توی همون فضای کم روشن تونسته یه حجم زیادی از سیاهی و ترس و وهمانگیزی شب رو بسازه. گاهی فضاسازی توی داستان اشتباه میشه با ساختن یک ساختمون! فضاسازی چیزی در حد اتمسفر داستان یا جو ساخته شده هم هست. ممکنه قهقهی بلند خندهی اون شکارچی توی داستان «شب ناتمام» بتونه تمام اون فضایی رو که نویسنده در اون داستان نیاز داره رو بسازه که این کارو کرده. داستان ضعیف توی این مجموعه به نظر من «قمر گمنام نپتون»ه.
توی داستان «اشکاف» آقای کمالی میره توی یه اشکاف که یه بچه گربه رو پیدا کنه و گم میشه و هیچ اتفاقی نمیافته یعنی آدمهای دیگهی داستان به زندگی و حرف زدن و رفت و آمدشون ادامه میدن. انگار خیلی راحت هر آدمی میتونه از زندگی محو بشه به همین سادگی. مثل فیلم «ماجرا»ی آنتونیونی که شخصیت اول فیلم توی یک سوم ابتدایی فیلم گم میشه و دیگه فراموش میشه. داستان «شوخی» هم خیلی ایدهی جالبی داره چیزی که من گرفتم این بود که سه تا کارمند توی یه اداره هستن که زمان براشون سریعتر از دیگران میگذره. یک جورایی بعد زمان رو شکستن یعنی وقتی برای بقیه تابستونه اونا دارن زمستون رو تجربه میکنن. روزنامهی امروز براشون تاریخ گذشتهاست و این زمان به تدریج براشون تصاعدی بالا میره به حدی که آخر داستان پیر شدن و توقع بازنشستگی دارن. توی این داستان نظرگاه خیلی مهم بوده این که از دید خود اونا به قضیه نگاه کنی –که کمی لوس میشه- و این که از دید بقیهی کارمندای اداره که نویسنده دومی رو انتخاب کرده برای همین دلیل واقعی گفته نشده و این داستان رو جذابترش کرده.
***
معین: ۸ از ۱۰
چون پست طولانیه، خیلی حرف نمیزنم. با حرفهای سپینود موافقم. فقط اضافه کنم که تعلیق و وحشتی که داستانها داشتند، من رو یاد داستانهای نامنتظرهی رولد دال میانداخت. منظورم اینه که از اون جنس بود.
***
آراز: ۹ از ۱۰
اصلن ایدهی بدی نیست که گزیدهای از داستانهای کوتاه یک مولف، وجه مشترکی داشتهباشند که نه به صورت تکراری، بلکه به عنوان عاملی محوری بتوان داستانهایی را با زمان-مکانهای متنوع در یک مجموعه قرار داد و منتشر کرد. تمام نه داستان مجموعهی «آنجا که پنچرگیریها تمام میشوند» یک ویژگی مشترک دارند که من اسمش را حلقهی مفقود میگذارم. اغلب داستانهای این مجموعه وقتی شکل میگیرند که همهگی روابط علی و معلولی رعایت شدهاند و فقط یک حلقه از این زنجیرهی تسلسل منطقی ناپیداست؛ و جالب اینجاست که نویسنده، به عمد، هیچ تلاشی در جهت یافتن آن حلقهی مفقود نمیکند، آنرا نادیده هم نمیگیرد، بلکه تمام ماجرا را با علم به همین فقدان ادامه میدهد. این چنین است که مخاطب، حیران میماند و در پی یافتن آن اصل، بر کلیت متن شریک میشود. به عنوان نمونه، در داستان «اشکاف» راوی و یکی دیگر از همسایهها به نام آقای کمالی در صددند به زن و شوهر همسایه کمک کنند تا گربهی احتمالی را از اشکاف بیرون بیاورند که آقای کمالی در داخل اشکاف فراموش میشود. یا در خود «آنجا که پنچرگیریها تمام میشوند» حلقهی مفقود آنجاست که کسی متوجه میشود آگهی فروش خانه، ماشین و وسایل خانهاش در روزنامه چاپ شده و او بر اساس همین آگهی، در زمان کمی کل داراییاش را میفروشد و از شهر خارج میشود. در اولین داستان مجموعه «فیدل» هم اتفاقی افتاده و مرگ سوسن را رقم زده و حالا پنج نفر از اقوام پس از مراسم تدفین، در راه بازگشت به شهرشان، در پی یافتن علتی برای مرگ سوسن هستند. میتوان همین روند را ادامه داد که مثلن در «شب در ساتن سفید» هم پیرمرد صاحبخانه و شاید صداهای مرموزی را همراه خود خانهی ویلایی فروختهاند و یا در «اکازیون» با بستن دریچههای سد کوچکی، آبادی مبهمی زیر آب میرود و با باز کردن این دریچهها، شهری را سیل میبرد، و یا در «شوخی» مفهوم زمان برای سه نفر از کارمندان با سرعت بیشتری جریان دارد.
اگر هر یک از عناصر داستانی را جدای از بافت داستانها در نظر بگیریم، میتوانیم اهمیت کار نویسنده را بیشتر درک کنیم. به عنوان نمونه، شخصیتپردازی مرد شکارچی در «شب ناتمام» فردی را با خصوصیات روانشناختی نشان میدهد که همهی رفتارهایش نوعی ژست است (معادل POSE انگلیسی) و نه بیشتر؛ انگار لباس سفید گلف، بند و بساط شکار و حتا رنجرور او، پیپ و حتا غذا خوردن او منتهی به هیچ هدفی نمیشود و فقط در حد یک ژست باقی میماند، که حتا میشود برای زندگی او هم چنین کیفیتی قائل شد. فضاسازی محدود به داخل ماشین و مناظر بیرون در «فیدل» را در نظر بگیرید، یا حتی خوردن آلبالو از تشت و رنگ خون مانند ناشی از آن را کمی ربط بدهید به موضوعی که مورد بحث است، مرگ یا قتل احتمالی کسی.
نثر حاکم بر کل مجموعه اگرچه ساده و پیراسته است، نشانههایی هم از دیدگاه تیزبین خاص و زیباشناسانهی نویسنده دارد. به عنوان نمونه کم نیستند جملاتی چون «... به هرحال شب شدهبود و تنهایی داشت غلیظ میشد»(ص. ۱۱۶) یا «بچه که توی چمنها میدوید ملخهای کوچک به هوا میپریدند، آرامش ملخها به هم میخورد.» (ص.۵۳)
ترکیب این ویژگی خاص با نثری ساده در زمان و مکانهای مختلف و آشنا، داستانهای مجموعهی دوم حامد حبیبی را تبدیل به اثری ماندگار کردهاست که شاید در هیچ مجموعهی مشابه ایرانی به این ترتیب شسته و رفته از کار درنیامدهبود.
تشابه محتوایی و فرمی «آنجا که پنچرگیریها تمام میشوند» را به آثار کوبه آبه نمیتوان منکر شد. مثلن در داستان «مرگ نامربوط» راوی وقتی به خانهاش میرسد، با جنازهای روبرو میشود و کل داستان تلاشهای صاحبخانه برای کنارآمدن منطقی با این موقعیت است. همین مفهومی که به نام حلقهی مفقود از آن یاد شد، محور داستانهای مجموعهی «تجاوز قانونی» کوبو آبه است و در «زن در ریگ روان» نیز همین مفهوم به موجودیت رمان شکل میدهد. حالا که «آبه» را کافکای ژاپن لقب دادهاند و «آکوتاگاوا» معتبرترین جایزه ی ادبی ژاپن بهخاطر رمان «جنایت آقای اس. کارما»۱ به او تعلق گرفته، زمان لازم است تا عاقبت آقای حامد حبیبی را ببینیم.
۱. تا آنجا که اطلاع دارم ، این رمان به فارسی ترجمه نشده، ولی از آنچه که در داستان کوتاهی با نام«جنایت آقای اس. کارما» در همان مجموعهی «تجاوز قانونی» برمیآید، ماجرا از این قرار است که وقتی مردی صبح از خواب بیدار میشود، نام و هویت خودش را بهخاطر نمیآورد و هیچ سند مرتبطی پیدا نمیکند.
دربارهی این کتاب:
+ کتابلاگ
+ کتاب در خانه