مهمانی خداحافظی
میلان کوندرا
ترجمه فروغ پوریاوری
انتشارات گیل (با همکاری انتشارات روشنگران و مطالعات زنان)
۳۱۰ صفحه، ۱۸۰۰ تومان
چاپ سوم، ۱۳۷۹
۴.۵ از ۵
«مهمانی خداحافظی» از کتابهایی است که کوندرا پیش از مهاجرت، و در کشور خودش، چک، نوشته است. داستان پیچیده و پر از شخصیتهای اصلی است و مثل اغلب کتابهای دیگر کوندرا، با وجود این که این شخصیتها به هم مربوط و از هم، مستقیم یا نامستقیم، متأثر میشوند، رشتههای ارتباطی بین آنها بسیار محکم و قابل قبول است و حضور پررنگ «اتفاق» و «تصادف» هم لطمهای به منطق دقیق و زیبای رمان نمیزند.
کتاب از عصر دوشنبهای شروع میشود که روزنا، پرستار آسایشگاه کوچک یک شهر کوچک که به خاطر تأثیر شفابخش چشمه آبمعدنیاش در زمینه امراض زنان و نازایی مسافران زیادی را به خود جلب میکند، به کلیما زنگ میزند و به او خبر میدهد که حامله است. کلیما، که نوازنده ترومپت است و شش هفته پیشتر برای اجرای برنامه به آن شهر کوچک رفته بوده و برای تفریح شب را با یکی پرستاران زیبای آسایشگاه گذرانده، از شنیدن خبر وحشت میکند و مصمم میشود روزنا را به سقط راضی کند. اما روزنا که حس میکند عاشق کلیما است، مصرانه قصد دارد بچه را حفظ کند؛ هم به عنوان نشانی از عشقش، هم به عنوان پارهای از وجود خودش.
کتاب در پنج «روز» نوشته شده است. روز اول همان بود که در بند قبل خواندید و، جز روزنا و کلیما، از شخصیتهای اصلی رمان فقط کامیلا، همسر کلیما، در آن حضور دارد. در «روز دوم» کلیما به سراغ روزنا میرود و، با فریب و وعده، تقریباً او را متقاعد به سقط میکند. در این فصل میلیونر آمریکایی، بارتلف، دکتر زنان، اسکرتا، و دلداده روزنا، فرانتا، هم وارد داستان میشوند.
«خداحافظی» در عنوان کتاب، احتمالاً بیش از همه در «روز سوم» نمایان میشود. روزی که یاکوب، دوست دکتر اسکرتا و زندانی سیاسی سابق، برای خداحافظی از دخترخواندهاش اولگا و دکتر، به شهر کوچک میآید. او سرخورده از سرنوشت کشورش و ناامید از مبارزه، توانسته بالاخره جایی بیرون مرزها را برای مهاجرت جور کند و قصد دارد تا چند روز دیگر برای همیشه از وطنش برود. او قرصی آبیرنگ هم پیش خودش دارد که روزگاری از اسکرتا گرفته بود و حالا قصد دارد آن را به او پس بدهد. یاکوب پس از آزادی از زندان فکر کرد که در کشوری که در آن آدم روی هیچچیزش حقی ندارد و همه چیز حق مسلم و بیچون و چرای حزب است، باید حقی برای خودش جور کند. او از اسکرتا خواسته بود قرصی سمی برایش درست کند تا همیشه مرگش را توی جیبش داشته باشد...
میشود گفت که «مهمانی خداحافظی» از چندین نظر از دیگر کتابهای کوندرا متفاوت است. آن چه بیشتر از همه به چشم میآید این است که، خلاف دیگر داستانهایش، نویسنده در این رمان کمتر حرف میزند. البته اینجا هم کوندرا در جایگاه خودش به عنوان نویسنده نشسته است و حضور دارد، اما بیشتر سطرهای کتاب به نقل و روایت شخصیتهای داستان میگذرد. از طرف دیگر، «مهمانی خداحافظی» ماجرای پرشاخ و برگ، حجیم و پرجزئیاتی دارد که اجازه وارد کردن ماجراهای فرعی زیاد را به نویسنده نمیدهد، به شکلی که خوردهداستانهای بسیاری که در رمانهای کوندرا وجود دارند و اگر به دنبال هدف روایی رمان باشیم میتوان آنها را از کتاب حذف کرد، در این رمان نیستند و از این لحاظ به رمان دیگرش، «شوخی»، شبیه است.
علیرغم آن که نظریاتی درباره بد بودن ترجمههای پوریاوری شنیدهام، چنین چیزی به نظر خودم نرسیده است. به خصوص در مورد ترجمههایش از کوندرا، گر چه هیچ وقت با یک شاهکار ترجمه روبهرو نشدهام، اما کمتر هم پیش امده که توی ذوقم بخورد و اذیت شوم. به هر حال، اگر شما با ترجمههای پوریاوری مشکل دارید به اطلاعتان برسانم که از این کتاب اقلاً یک ترجمه دیگر هم وجود دارد و آن هم ترجمه عباس پژمان است، با نام «والس خداحافظی».
***
«و بعد البته باید به فکر خودم هم باشم. توی این مملکت والدین را به خاطر نافرمانی بچههایشان و بچهها را به خاطر خلافکاریهای والدینشان مجازات میکنند. چه بسیار جوانهایی که به خاطر این که والدینشان مورد بیمهری قرار گرفته بودند از مدرسه اخراج شدند! و چه بسیار پدر و مادرهایی که فقط برای رفع خطر از سر راه فرزندانشان عمری تن به تسلیمی بزدلانه دادند! در این مملکت هر کسی که میخواهد آزادی خود را حفظ کند باید بچهدار شدن را فراموش کند،» یاکوب اینها را گفت و در سکوت فرو رفت.
بارتلف گفت: «فقط پنج دلیل برایمان آوردهاید. باید پنج دلیل دیگر هم بیاورید که تازه بشود ده دلیل.»
یاکوب با تغیّر گفت: «دلیل آخر اینقدر کوبنده است که خودش پنج دلیل به حساب میآید. پدری و مادری مستلزم تأیید مطلق زندگی بشر است. پدر بودن من نسبت به یک بچه در حکم این است که به دنیا اعلام کنم: من به دنیا آمدم، مزۀ زندگی را چشیدم، و آنقدر به نظرم خوب آمد که تولیدمثل را وظیفۀ خود بدانم.»
«و زندگی به نظرتان خوب نیامده؟» - از صفحه ۱۴۱، ۱۴۲
مرتبط:
+ مقالهای از میلان کوندرا در سایت ماندگار (بخش اول: مقدمهای بر تغییرات، بخش دوم: من پایان غرب را تجربه کردم)
برچسب: میلان کوندرا، فروغ پوریاوری، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان