خشم و هیاهو

ویلیام فاکنر
ترجمه‌ی صالح حسینی
انتشارات نیلوفر
۴۳۰ صفحه، ۴۳۰۰ تومان
چاپ پنجم، زمستان ۸۴
۵ از ۵

یادم می‌آید در مصاحبه‌ای از فاکنر پرسیده بودند که خیلی‌ها خشم و هیاهو را خوانده‌اند و چیزی ازش نفهمیده‌اند، چه حرفی به آن‌ها دارید؟ فاکنر در جواب گفته بود دوباره بخوانند. توصیه‌ی فاکنر درباره‌ی من که واقعن اثر کرده؛ هر بار که خشم و هیاهو را می‌خوانم، نکته‌های تازه‌ای ازش می‌فهمم که بارهای پیش حواسم به‌شان نبوده. هر بار که می‌خوانمش از آن‌جا که چیزهایی تازه برام پررنگ می‌شوند و چیزهایی کم‌رنگ، انگار هم با کتاب و هم با خودِ گذشته‌ام روبه‌رو می‌شوم؛ نوجوان دبیرستانی‌ای که زور می‌زد کتاب را تمام کند یا دانش‌جویی که داشت لذتِ کتاب‌خواندن را بیش از قبل مزمزه می‌کرد.

اشتباه است که سعی کنیم داستان خشم و هیاهو را خطی تعریف کنیم یا به دنبال ماجرای اصلی باشیم، خشم و هیاهو داستانِ زوال خانواده‌ای بااصل‌ونسب است، داستان سقوط خاندان کامپسون است که در بازه‌ی زمانی ۳۰ساله و از زاویه‌دید چهار راوی مختلف (سه تا از پسران خانواده‌ی کامپسون و یک راوی دانای کل) روایت می‌شود. هر کدام در ذهن خود بر تکه‌ای از این زوال نور می‌اندازند و بازتاب‌های این روایت‌های درهم‌شکسته -که در ذهن شخصیت‌ها هم مدام در هم می‌شکند- است که ما را به حقیقت آن‌چه اتفاق افتاده نزدیک می‌کند. چون در خشم و هیاهو هیچ اتفاقی نمی‌افتد، اتفاق‌ها قبلن افتاده است؛ حالِ داستان -که کم هم درگیری ندارد- بیش‌تر سنگینی بار گذشته را تحمل می‌کند.

کتاب با اغتشاش کامل شروع می‌شود. راوی فصل اول بنجی، پسر دیوانه‌ی خانواده‌ی کامپسون، است که قدرت توالی‌دادن به اتفاق‌های زمانی را ندارد، همه چیز را فقط حس می‌کند و نمی‌فهمد، گذشته را از حال تشخیص نمی‌دهد. فصل بنجی تابلویی گنگ از تمام این ۳۰سال رسم می‌کند و در فصل‌های بعد کم‌کم جزئیات این تابلو روشن‌تر می‌شوند، زمان با جست‌وخیز کم‌تری می‌گذرد و فصل به فصل ذهن راوی‌ها منظم‌تر می‌شود تا در نهایت در فصل آخر راوی دانای کل تصویری پر جزئیات از خانواده‌ی تباه‌شده‌ی کامپسون ارائه دهد.

عنوان کتاب و احتمالن طرح کلی داستان از این تکه‌ی مکبث گرفته شده که به نظرم چکیده‌ای از کل کتاب است:
Life's but a walking shadow, a poor player, that struts and frets his hour upon the stage, and then is heard no more; it is a tale told by an idiot, full of sound and fury, signifying nothing.

از خشم و هیاهو دو ترجمه موجود است، یکی همین ترجمه‌ی صالح حسینی که گلشیری ویراستارش بوده و دیگری ترجمه‌ای از بهمن شعله‌ور. شخصن این ترجمه را بیش‌تر می‌پسندم. می‌توانید این‌جا خودتان تکه‌ای از هر دو ترجمه را مقایسه کنید.

چهره مرد هنرمند در جوانی

جیمز جویس
ترجمه‌ی منوچهر بدیعی
انتشارات نیلوفر
۴۶۶ صفحه، ۳۸۰۰ تومان
چاپ دوم، تابستان ۸۵
۴ از ۵

«چهره‌ی مرد هنرمند...» یک‌جور اتوبیوگرافی جویس است که گستره‌ی وسیعِ زمانی از کودکی تا جوانی‌اش را در بر می‌گیرد و از طرفِ دیگر اولین رمان او هم هست که انگار «یولیسس» چه از لحاظ ادبی و سبک نگارش و چه از لحاظ مضمون بر پایه‌ی این رمان استوار است، آن‌قدر که استیون ددالوس، شخصیت اصلی «چهره‌ی مرد هنرمند...» که در این کتاب تا جوانی همراهی‌اش می‌کنیم، در یولیسس -و در بزرگ‌سالی‌اش- نقشی اساسی دارد.

رمان از کودکی استیون شروع می‌شود؛ از وقتی که به مدرسه‌ی یسوعی‌ها می‌رود و تخیلش زیر بار تربیت مذهبی به اضطراب دائمی تبدیل می‌شود. استیون در نوجوانی لذت گناه‌آلود سکس را می‌چشد و در آن غرق می‌شود و باز توبه می‌کند و زاهدانه زندگی می‌کند. اما تخیلش این بار اسیر نمی‌ماند؛ استیون در تحولی درونی از کناره‌گیری از زندگی دنیوی به روبه‌رو شدن با زندگی و در آغوش‌گرفتن آن می‌رسد. کلِ رمان «چهره‌ی مرد هنرمند...» بر پایه‌ی همین تحول‌های درونی و تدریجی استیون است؛ تبدیل او از پسرکی خجالتی به جوانی تأثیرگذار بر محیط، و از آن مهم‌تر، روبه‌رو شدنِ او با مذهب، خانواده و فرهنگ ایرلندی و در نهایت کنار گذاشتنِ همه‌ی این‌ها و رفتن به سمت نویسندگی و آفرینش.

هم‌زمان با تحول درونی استیون، نوع نثر کتاب هم تغییر می‌کند. راوی سوم‌شخصی که از درون استیون ماجراها را روایت می‌کند و بی‌واسطه افکار و احساسات او را می‌گوید، در طول کتاب مدام زبان عوض می‌کند. از کودکی با واژگان محدود و ذهنی شاعرانه به نوجوانی با افکار مذهبی که رمان‌های کلاسیک و کتاب‌های مذهبی را خوانده تبدیل می‌شود و در نهایت به ذهنِ دانش‌جویی شاعر، با تخیلی ناب و فرهنگ واژگانی غنی می‌رود.
این نوع روایت سیال‌ذهن که به زیر لایه‌ی بیرونی و عینی شخصیت می‌رود، در عین حال که ما را به تجربه‌ای ناب از احساسات پیچیده‌ی استیون می‌رساند، اتفاقات بیرونی را کم‌رنگ می‌کند، ما را در دیوار سخت ذهن استیون اسیر می‌کند، آن‌قدر که فکر می‌کنم خیلی از اتفاقات بیرونی رمان به سختی فهمیده می‌شود و عوامل بیرونی تحول ذهنی استیون ناقص روایت می‌شوند (مثلن مهاجرت‌های مختلف خانواده چندان مشخص نمی‌شوند یا با وجود تأکید زیاد استیون بر شرایط سیاسی - اجتماعی ایرلند چیز زیادی از این شرایط نمی‌فهمیم) و در نهایت چهره‌ای که جویس از خودش رسم می‌کند، به نظر من، چهره‌ای است بیش از حد ذهنی.

ترجمه‌ی کتاب به نظر خوب می‌آید، هرچند قطعن در ترجمه‌ی جویس قسمت زیادی از بازی‌های زبانی او از دست می‌روند. حدود هفتاد صفحه‌ی پایانی کتاب هم جواب مترجم است به نقدی که در فلان‌مجله بر ترجمه‌ی او نوشته شده. بدیعی پشت جلد این کتاب باز هم تأکید کرده که ترجمه‌اش از «اولیس» آماده است و منتظر فرصتی است که بتواند بی‌کم‌وکاست چاپش کند، فرصتی که معلوم نیست کی پدید آید.

پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند

آلن دو باتن
ترجمه‌ی گلی امامی
انتشارات نیلوفر
۲۱۱ صفحه، ۳۳۰۰ تومان
چاپ سوم، پاییز ۸۷
۱.۵ از ۵

آلن دو باتن فیلسوف و نویسنده‌ی سوییسی است که سعی می‌کند فلسفه را به زندگی روزمره پیوند بزند، از پیچیده‌گویی‌ها و سخت‌فهم‌بودنِ رایج فلسفه دست برداشته تا بتواند فلسفه‌ای کاربردی ارائه دهد. دو باتن در این کتاب با استفاده از زندگی و عادات پروست و کتاب «در جست‌وجوی زمان از دست‌رفته» درس‌هایی برای زندگی به ما می‌دهد: چگونه دوست خوبی باشیم؟ چگونه با موفقیت رنج ببریم؟ چگونه به هنگام عاشقی شاد باشیم؟ و چیزهایی از این دست. در واقع، کتاب دو باتن نوعی خودآموز است که بر پایه‌ی تفسیرهای شخصی او از کتاب و زندگی پروست شکل گرفته است.

اولین و پایه‌ای‌ترین مشکل من با چنین کتابی با نگاه حاکم بر آن است. به نظرم ادبیات قرار نیست به ما درسِ زندگی دهد و نمی‌توان از آن چنین انتظاری داشت. شاید قرار است تجربه‌ی دنیای نویسنده توسط خواننده باشد، یا شاید برخورد با نوع دیگری از زندگی. البته که این تجربه می‌تواند از جنس یادگیری درس‌هایی برای زندگی هم باشد، اما یادگیری همان درس‌ها هم شخصی‌تر و ناخودآگاه‌تر از آن است که کسی بخواهد برای ما شرحش دهد. منظورم این است که جست‌وجو بر زندگی من هم تأثیر زیادی گذاشته است، اما این تأثیر در اثر تجربه‌ی دنیای جست‌وجو و برخورد با چگونگی زندگی و افکار شخصیت‌های کتاب بوده، نه خواندن چند دستورالعمل برای زندگی.

باز اگر دو باتن همین کار را هم خوب انجام می‌داد، می‌شد کتاب را به عنوان تجربه و خوانشی نو پذیرفت. اما دو باتن به جای آن‌که سعی کند کتابش را از کلیشه‌های کتاب‌های راهنما دور کند و حکم‌های کلی صادر نکند، جای آن‌که توضیح دهد و دلیل بیارد، می‌خواهد با انباشته‌کردن کتاب از اطلاعاتِ جالب خواننده را مرعوب کند. انگار وسعت اطلاعات او درباره‌ی پروست می‌تواند به او این حق را دهد که هر حکمی که خواست بدهد.
مثلن در فصل «چگونه کتاب‌ها را زمین بگذاریم» دو باتن از این می‌گوید که ویرجینیا وولف وقتِ خواندن جست‌وجو چنان تحت تأثیر قرار می‌گرفته که فکر می‌کرده پروست همه چیز را نوشته، فکر می‌کرده کسی -از جمله خودش- نمی‌تواند به خوبی پروست بنویسد، پس بهتر است دیگر چیزی ننویسد. بعد دو باتن بی‌آن‌که توضیح دهد که چه شد که وولف توانست از زیر سایه‌ی جست‌وجو بیرون بیاید، نتیجه می‌گیرد که کتاب‌ها می‌توانند بر زندگی معنوی ما تأثیر بگذارند، اما نباید کل آن را دربربگیرند. (که حکم درستی است، اما گفتن آن هنر نیست، توضیح آن و پرداختن به جزئیاتش هنر است) متأسفانه بیش‌تر حجم کتاب را همین مثال‌های صرفن جذاب پر کرده‌اند، بی‌آن‌که دو باتن به خودش زحمت بدهد مثل پروست بر هر کدام آن‌ها دقیق شود. مثال‌ها ادویه و چاشنی‌هایی‌اند که قرار است جای غذای اصلی را بگیرند.

با این حال، می‌توان کتاب را با نیت فهمیدن جزئیاتی از زندگی پروست خواند و لذت برد. به نظرم مهم‌ترین دستاورد کتاب این است که هاله‌ی تقدس بی‌موردی که جست‌وجو را گرفته از بین می‌برد، جست‌وجو را زمینی‌تر می‌کند، و در نتیجه در دست‌رس‌تر؛ آن وقت شاید کسی خواندن «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» را شروع کند و خودش بفهمد پروست چگونه می‌تواند زندگی‌اش را دگرگون کند.

درباره‌ی این کتاب:
+ گفت‌وگوی سعید کمالی‌دهقان با آلن دو باتن، سیب گاززده

مُدِراتو کانتابیله

مارگریت دوراس
ترجمه‌ی رضا سیدحسینی
انتشارات نیلوفر
۱۴۴ صفحه، ۲۸۰۰ تومان
چاپ سوم، ۱۳۸۷
۲.۵ از ۵

مدراتو کانتابیله با یک قتل آغاز می‌شود؛ مردی در کافه‌ای معشوقه‌اش را می‌کُشد، «آن دبارد» -که برای کلاس پیانوی پسرش در نزدیکی‌های کافه بوده- صدای جیغ زن را می‌شنود و جسد زن را می‌بیند. آن دبارد برای کشف رمز قتل باز به کافه می‌رود و آن‌جا با مردی هم‌صحبت می‌شود که صحنه‌ی قتل را دیده. حرف‌زدن درباره‌ی این قتل با حرف درباره‌ی زندگیِ آرام و مرفه «آن» می‌آمیزد و کم‌کم رابطه‌ای عاشقانه بین این دو شکل می‌گیرد.

طرحِ داستان چیز تازه‌ای نیست؛ ماجراجویی عاشقانه‌ی زنی متأهل همان طرح جذابی است که فلوبر را به نوشتنِ مادام بوواری واداشت. جذابیت کتاب به نگاه دوراس به این داستان تکراری است. دوراس این قصه‌ی عاشقانه را با شخصیت‌هایی خالی نوشته؛ زن و مرد دوراس سخت حرف می‌زنند، بیش‌تر مونولوگ می‌گویند و کم می‌توانند خودشان را بیان کنند، قصه به سختی پیش می‌رود و درجا می‌زند، برای همین مدراتو کانتابیله کتابی شده که در ظاهر سرد و بی‌تپش است، اما انگار قرار است ضربان کتاب در نثر دوراس، در حال‌وهوای بندری شهر و زمان دوّار رمان بتپد.

جست‌وجوی آن دبارد و مرد برای کشف راز قتل به جست‌وجو برای کشف هم‌دیگر تبدیل می‌شود و پایانِ عشقی که فرجامش قتل بوده، آغاز عشق تازه‌ی مرد و آن می‌شود. از این نظر است که می‌توان گفت زمان در مدراتو کانتابیله به جلو حرکت نمی‌کند، انگار می‌چرخد؛ شاید عشق تازه فقط شروع همان عشقی باشد که با قتل تمام شد، شاید همه‌ی این‌ها تسلسل‌هایی عاشقانه و بی‌فرجام باشند، شاید همه چیز فقط دارد تکرار می‌شود.

به نظرم ترجمه‌ی کتاب اصلن خوب نیست، ویژگی‌هایی که در مقاله‌های پایانی کتاب از نثر دوراس گفته شده -و به نظر می‌رسد ویژگی اصلی کتاب‌هایش باشد- در متن کتاب دیده نمی‌شود. این نثر خنثا در کنار قصه‌ای که قرار نیست چیز تازه‌ای داشته باشد، کتاب را بی‌روح کرده و اگر لذتی در خواندن کتاب باشد، که هست، لذتِ روبه‌رو شدن با نگاه خاص دوراس به دنیای رازآلودِ عشق است.

نوشتن مادام بوواری

حماقت، هنر و زندگی

گوستاو فلوبر [با مقدمه‌ی آندره ورسای]
ترجمه‌ی اصغر نوری
انتشارات نیلوفر
۱۰۲ صفحه، ۳۵۰۰ تومان
چاپ اول، زمستان ۹۰
۳ از ۵

نوشتن مادام بوواری برای فلوبر کاری طاقت‌فرسا بوده؛ می‌خواسته خودش و ادبیات پیش از خودش را زیر و رو کند تا بتواند بر خرابه‌های آن بنایی استوار بسازد. فلوبر برای نوشتن مادام بوواری به جنگ با احساسات‌گرایی پیش از خودش رفته و سعی کرده هر چه زیورآلات است از سبک نوشتنش دور کند. زمان زیادی را صرف یک جمله‌ی معمولی می‌کرده تا بالأخره راضی‌اش کند و گاهی موقع نوشتن اسیر حمله‌های عصبی می‌شده. مهم‌ترین جایی که می‌شود این سفر درونی را دنبال کرد نامه‌هایی است که فلوبر به لوییز کوله، معشوقه‌اش، نوشته و در آن‌ها از خودش و کتابش نوشته و همچنین جامعه‌ی ادبی فرانسه را نقد کرده است. این نامه‌ها جایی هستند که فلوبر در آن‌ها خودش را از فشار شدید نوشتن مادام بوواری خلاص می‌کند، انگار پاسخی به نیاز فلوبر برای حرف‌زدن‌اند.

«نوشتن مادام بوواری» گزیده‌ای از این نامه‌هاست. در واقع، آندره ورسای فرض کرده همه‌ی این نامه‌ها یک نامه است و نوشته‌های فلوبر را در قالب یک نامه‌ی طولانی به لوییز کوله گرد هم آورده تا به قول خودش پرتره‌ای از فلوبر ترسیم کند. فلوبری مردم‌گریز و سخت‌کوش که بورژواهای زمانِ خود را هجو می‌کند («کسانی که از عشق‌های ازدست‌رفته‌شان با شما حرف می‌زنند، با کودکان از محبت تب می‌کنند و مقابل اقیانوس قیافه‌ای متفکر به خود می‌گیرند»)، از سختی‌های نوشتن می‌گوید (چیزی فراتر از یک میل یا نیاز: «یک خارش مدام»)، از ادبیاتی که می‌خواهد به آن برسد می‌گوید، مدام به خودش و کارش شک می‌کند و به لوییز کوله عشق می‌ورزد.

اما برای بیرون‌کشیدن پرتره‌ي فلوبر از میان نامه‌ها، باید خطوط اضافه را کنار زد. گاهی در نامه‌ها چانه‌ی فلوبر گرم می‌شود و پرشور اما بی‌ربط حرف می‌زند و گاهی هم چیزهایی می‌گوید که برای مایی که به ادبیات فرانسه مسلط نیستیم چندان موضوعیت ندارد. به نظرم مقدمه‌ای که ورسای بر کتاب نوشته می‌تواند چکیده‌ی خوبی از اندیشه‌های فلوبر باشد و خطوط کلی این پرتره را مشخص کند.

فکر می‌کنم حالا می‌شود با خیال راحت در دنیای یک اثر کلاسیک غرق شد، اوّل «مادام بوواری» را خواند، بعد از آن «عیش مدام» یوسا و بعد «نوشتن مادام بوواریِ» خود فلوبر.

×××
«اگر کسی بخواهد بنویسد، باید همه‌ی آپارتمان‌های قلب و پیکره‌ی اجتماعی را بشناسد، از زیرزمین گرفته تا اتاق زیر شیروانی. -و حتی نباید توالت‌ها را فراموش کند، به ویژه نباید توالت‌ها را فراموش کند! آنجا شیمی شگفت‌انگیزی در حال انجام است، تجزیه‌های باورنکردنی‌ای صورت می‌گیرد. حساب کرده‌ایم که برای به وجود آمدن عظمت یک روح چه پایه‌های فکرشده‌ای لازم است؟ حساب کرده‌ایم که برای نوشتن یک صفحه‌ی خوب چه بوهای تهوع‌آوری را باید بلعید و چه عذاب‌ها و شکنجه‌هایی را باید تحمل کرد و تاب آورد؟ ما این هستیم، ما دیگران، مقنی‌ها و باغبان‌ها. ما فسادهای بشر را از لذت‌ها بیرون می‌کشیم، به خاطر نفس خودِ کار.»

درباره‌ی این کتاب:
+ گفت‌وگو با اصغر نوری، مترجم

ببر سفید

آراویند آدیگا
ترجمۀ مژده دقیقی
انتشارات نیلوفر، چاپ اول ۱۳۸۹
۲۸۶ صفحه، ۵۸۰۰ تومان
۴ از ۵

ببر سفید داستان زندگی مردی است هندی به نام «بالرام حلوایی» که از طبقات محروم جامعه آمده، سالها خدمتکار بوده و حالا دم و دستگاهی به هم زده است. داستان از نامه‌های بلندی تشکیل شده است که بالرام در طول یک هفته خطاب به نخست‌وزیر چین می‌نویسد. نخست‌وزیر چین قصد دارد به زودی از هند دیدار کند و بالرام می‌خواهد پیش از این سفر تصویر ذهنی نخست‌وزیر چینی را اصلاح کند و هندِ واقعی را به او نشان بدهد. هندی که رود گنگ نه فقط جغرافیای آن را، که همه چیزش را دو شقه کرده است.
همان ابتدای کتاب می‌فهمیم که بالرام اربابش را کشته است و تحت تعقیب پلیس است. مسألۀ اصلی ماجرا هم تا اواخر رمان همین می‌ماند که چرا بالرام اربابی را کشته است که خودش اعتراف می‌کند آدم منصف و متفاوتی بوده ؟ شرح زندگی بالرام از کودکی آغاز می‌شود، با رفت و برگشت‌هایی کوتاه به زمان و حال و گذشته‌های مختلف همراه است و در نهایت به میانسالی و امروزِ او می‌رسد. روایت روایتی است ساده‌فهم و جذاب. راوی داستان خیلی «حرف می‌زند». یعنی جا به جای رمان با تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی شخصیت اصلی مواجهیم اما این مسأله نه آزاردهنده است نه مخل روایت. شاید دلیل اصلی این موضوع هم طنز قوی و تلخ روایت باشد.
همان قدر که بالرام شخصیت اصلی داستان است و شرح زندگی‌اش محتوای رمان را می‌سازد، هند هم یک طرف دیگر ماجراست. انگار داستان برای کاویدن «زخمِ هند» نوشته شده باشد. تضاد طبقاتی و فساد و بدبختی‌ای که یکی از دوشقۀ هند را به «ظلمت» تبدیل کرده است بن‌مایۀ اصلی داستان است. روابط شخصیت‌ها بر اساس همین تضاد طبقاتی و فساد شکل می‌گیرد، نظام اجتماعی نابرابر رفتار آنها را تعریف و تعیین می‌کند و اتفاقات اصلی داستان هم همه به وضوح ریشه در همین تضاد طبقاتی دارند. شخصیت اصلی داستان هم با کنش‌های ریز و درشتش به جنگ این اختلاف و ظلم طبقاتی می‌رود تا حق بیشتری برای خودش بگیرد. یکی از دلائلی که باعث شد این کتاب را خیلی دوست داشته باشم همین بود که نویسنده توانسته دغدغۀ اجتماعی و سیاسی خودش را صاف و پوست‌کنده بگوید ولی این کارش هیچ ضربه‌ای به جذابیت و گیرایی و حتی ارزش داستانی اثر نزده است.
«ببر سفید» برندۀ جایزۀ من-بوکر سال 2008 بوده. نویسنده‌اش یک هندی-استرالیایی است که روزنامه‌نگار هم هست و حالا در هند زندگی می‌کند. ترجمۀ مژده دقیقی هم مثل خیلی ترجمه‌های دیگرش ترجمۀ خوش‌خوان و روانی است.
نکتۀ آخری که دلم می‌خواهد دربارۀ این کتاب بگویم این است که از وقتی آن را خوانده‌ام شباهت این اثر و «بازماندۀ روز» ایشی‌گورو فکرم را مشغول کرده. البته لغت شباهت احتمالاً لغت درستی نیست.-هرچند لااقل یک صحنۀ مشابه توی هر دو تا رمان هست، جایی که ارباب از خدمتکار معنای دموکراسی را می‌پرسد تا به باقی حضار ثابت کند مردم فقیر و بیسواد جامعه چیزی از این حرفها نمی‌فهمند و به آنها حق انتخاب دادن مسخره است- منظور من بیشتر این است که این دو کتاب به شدت این ظرفیت را دارند که به شکل تطبیقی خوانده شوند و با هم مقایسه شوند. نویسندۀ هر دو هم یک شرقی مهاجر است –هرچند شاید ایشی‌گورو خیلی بیشتر از آن که ژاپنی باشد انگلیسی است-. اما نقطۀ اصلی تلاقی این دو اثر آن است که هر دو مواجهۀ خدمتکاری را با اربابش در یک نظام طبقاتی روایت می‌کنند. دو مواجهۀ متفاوت که یکی به طغیان می‌‍رسد و ویژگی اصلی آن یکی وفاداری است.

پیش‌‎تر گفتم که جنازۀ مادرم را در پارچۀ ابریشمی پیچیده بودند. این پارچه را حالا روی صورتش کشیده بودند؛ و هیزم‌ها، همان مقداری که ما پولش را داشتیم، روی جنازه‌اش کپه کرده‌بودند. بعد کاهن مادرم را آتش زد. کوسوم گفت:«روزی که اومد خونۀ ما، دختر خوب و ساکتی بود.» و یک دستش را روی صورتم گذاش. «اونی که دوست داشت جنگ و دعوا راه بندازه من نبودم.»
د
ستش را از صورتم کنار زدم. مادرم را تماشا کردم.وقتی آتش پارچۀ ابریشم را می‌بلعید، ناگهان پای پریده‌رنگی مثل موجودی زنده بیرون پرید؛ انگشت‌های پا که در گرما ذوب می‌شدند کم‌کم منقبض شدند و در مقابل بلایی که سرشان می‌آمد به مقاومت پرداختند. کوسوم پا را به داخل آتش فرو کرد، ولی پا نمی‌سوخت. قلبم تندتند می‌زد. مادرم نمی‌گذاشت نابودش کنند.

*کوسوم مادربزرگِ راوی است.

البته واضح و مبرهن است که...

رساله‌ای در باب مقاله‌نویسی

ضیاء موحد (مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران)
انتشارات نیلوفر
۲۲۴ صفحه، ۴۵۰۰ تومان
چاپ سوم، زمستان ۸۹
۳ از ۵

قبلن از ضیاء موحد مجموعه‌مقاله‌ی «دیروز و امروز شعر فارسی» را خوانده بودم. شاعر است و فلسفه خوانده، برای همین نثرش شسته‌ورفته و موجز است و بیانش دقیق. این کتاب را در کتاب‌فروشی دیدم و همان‌جا مقدمه‌اش را خواندم که توش گفته بود مقاله‌نویسی هیچ‌وقت تو ایران ژانر جدی‌ای نبوده و کم‌تر مقاله‌نویس جدی داشته‌ایم و گفته بود سعی دارد کتابی راهنما برای مقاله‌نویسی بنویسد. کتاب را خریدم. کتابی خوب، آموزشی و کاربردی درباره‌ی مقاله‌نویسی.

بخش اوّل درباره‌ی کلیات مقاله است و این‌که چه‌گونه باید مقاله بنویسیم، به چه چیزی مقاله می‌گوییم و چیزی که مقاله می‌نامیمش چه پیشینه‌ای در ایران و جهان دارد، بعد هم قسمت‌های اصلی یک مقاله را معرفی می‌کند (مقدمه، بدنه، نتیجه‌گیری) و راه‌های مختلف مقاله‌نوشتن را می‌گوید و هر کدام را با مثال توضیح می‌دهد.
بخش دوم درباره‌ی انواع مقاله است. مقاله‌ها را به شاخه‌های روایی، توصیفی، تعریفی، فلسفی و استدلال دیالکتیکی تقسیم می‌کند و ویژگی‌ها هر کدام را می‌گوید و یک مقاله هم از هر کدام مثال می‌زند. یکی از دلایل خوبی کتاب مثال‌هایش است؛ بیش‌تر مقاله‌های انتخابی مقاله‌های خیلی خوبی هستند، مثل مقاله‌ای که مهدی سحابی درباره‌ی سلین نوشته یا مقاله‌ای که مرتضی ممیز درباره‌ی کامبیز درم‌بخش نوشته.

خود ضیاء موحد هم نثر جذاب و گزنده‌ای دارد، سرراست و بی‌پیچیدگی می‌نویسد و هرجا فرصت می‌کند تکه‌ای حواله‌ی جایی می‌کند که کتاب را از آن حالت خشک آموزشی‌اش درآورد. البته فصل‌های آخر (یعنی مقاله‌ی فلسفی و استدلال دیالکتیکی که مخاطبش بیش‌تر علاقه‌مندان به فلسفه‌اند)، کمی خسته‌کننده و سخت‌خوان می‌شود. یعنی هم کتاب از روند خودش (که بیان نکته‌های کاربردی برای مقاله‌نویسی است) دور می‌شود و هم خودِ بحث‌ها و مثال‌ها فلسفی می‌شوند. کلن فکر می‌کنم کتاب به‌دردبخوری باشد.

یک مهمانی یک رقص

و داستانهای دیگر

آیزاک باشویس سینگر
ترجمه‌ی مژده دقیقی
۲۲۳ صفحه، ۳۵۰۰ تومان
چاپ سوم، ۱۳۸۷
۴ از ۵

آیزاک باشویس سینگر نویسنده‌ای یهودی است که خیلی از آثارش را به زبان فراموش‌شده‌ی ییدیش نوشته است و در آن‌ها هم که انگلیسی نوشته، یک‌جوری حکایت ییدیش‌ها را بازگو می‌کند. همین که یکی نویسنده باشد، یهود هم باشد و بخواهد به اصلِ خودش هم وفادار بماند و در عین حال منتقد آن اصل هم باشد، کافی است که داستان‌هایش داستان آدم‌های تنها و دور از اجتماع باشد.

بیش‌تر داستان‌های سینگر حکایت‌های امروزی‌اند، از یک‌طرف اصالت و کهنه‌گیِ حکایت‌ها را با خود دارند (شاید برای همین است که داستان‌های بورخس و کافکا را به یادم آوردند) و از طرفِ دیگر در قرن بیستم می‌گذرند، یعنی در زمانی که نمی‌توان مثل حکایت‌ها به سادگی نسخه پیچید، نفوذ و تقدس مذهب بین مردم کم شده و از همه مهم‌تر هیتلر یهودی‌ها را قلع‌وقمع کرده. شخصیت‌های داستان‌های سینگر -که معمولن مثل خود او نویسنده‌اند- شگفت‌زده و حیران از این دنیای آشفته به دنبال تکیه‌گاهی می‌گردند: اصول و سنت‌های فراموش‌شده، عشقی تازه یا شاید هم نوشتن.

سینگر در سخن‌رانی اهدای جایزه‌ی نوبلش، قبل از هر چیز، از شیفتگی‌اش به قصه‌گویی می‌گوید. اعتقاد دارد که ادبیات باید سرگرم کند و در عین حال نشان‌دهنده‌ی مشکلات زمانِ خودش هم باشد. سینگر با تلفیق این دو عنصر اصلی ادبیات و همچنین تلفیق سنت‌های کهن یهود با ویژگی‌های دنیای امروز، صدای خودش را پیدا کرده و داستان‌هایی نوشته که خاصِ خودش است.

طبیعتن همه‌ی داستان‌ها هم‌سطح نیستند، اما تعداد داستان‌های خوب در این مجموعه آن‌قدر هست که بتوانم بگویم از بهترین مجموعه‌داستان‌هایی است که خوانده‌ام.

نقشه‌هایت را بسوزان

رابین جُوی لِف و دیگران
ترجمه‌ی مژده دقیقی
انتشارات نیلوفر
۲۴۱ صفحه، ۴۵۰۰ تومان
چاپ دوم، بهار ۸۸
۳ از ۵

«نقشه‌هایت را بسوزان» مجموعه داستانی است که مژده دقیقی از میان داستان‌های برگزیده‌ی چاپ‌شده در مجله‌های آمریکایی و کانادایی بین سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ انتخاب و ترجمه کرده. به جز استیون کینگ و جویس کرول اوتس، بقیه‌ی نویسنده‌ها در ایران معروف نیستند و انگار چندتایشان در خودِ آمریکا هم استعدادهای تازه‌کشف‌شده‌اند و آن‌قدرها معروف نیستند.

داستان‌ها از نظر سبک و شیوه‌ی روایت متنوع‌اند و ماجرای هر کدام جذاب است، مثلن داستان اوتس فقط با نامه‌نگاری پیش می‌رود و در خلال نامه‌های دو دخترخاله که سر پیری هم را پیدا کرده‌اند، ماجرایی از جنگ جهانی دوم هم روایت می‌شود، یا داستانِ «پسری در ساکیتوس» سخن‌رانی کسی است که ناقل بیماری طاعون در کشورهای آمریکایی جنوبی بوده، یا «کمین» داستان دو کودکی است که در بازی‌هایشان مدام با دشمن فرضی‌شان می‌جنگند تا در نهایت بمیرند و صحنه‌ی مرگ پدر یکی‌شان را بازسازی کنند.

با وجود این استاندارد بالا و تنوع ظاهری، داستان‌ها شبیه به هم‌اند. شبیه به هم پیش می‌روند، ماجراهای فرعی‌شان شبیه به هم است و در کل یک جور نگاه بر همه‌شان حاکم است، انگار دنیای شخصی هر نویسنده در قالبی از پیش طراحی‌شده ریخته می‌شود. با شناختی که ما در ایران از جریان داستان‌نویسی آمریکایی پیدا کرده‌ایم، فکر می‌کنم شبیه به اتفاقی که در هالیوود برای سینمای آمریکا افتاد و نتیجه‌اش شد فیلم‌هایی با استانداردهای بالا ولی مثل هم، دارد برای داستان‌نویسی آمریکا هم می‌افتد؛ کیفیت فنی بالاست، همه چیز همان‌جایی است که باید باشد، ولی اتفاق تازه‌ای نمی‌افتد. 
راستش فکر کردم شاید بدبین شده‌ام و دارم شلوغش می‌کنم، اما بعد از این کتاب «یک مهمانی، یک رقص» را شروع کردم و دیدم چه‌قدر صدای نویسنده و تلاشش برای جور دیگر داستان‌گفتن نسبت به داستان‌های این مجموعه توش مشهود است. البته می‌شود امیدوار بود که شناخت ما شناخت ناقصی باشد و داستان‌نویسی آمریکا محدود به ترجمه‌هایی که ازش می‌شود، نباشد.

در میان داستان‌های این مجموعه، «کمین» با اختلاف بهترین داستان بود؛ بعد از آن خودِ داستان «نقشه‌هایت را بسوزان» با وجود آن‌که شبیه به همین جریانی بود که گفتم، نسبت به داستان‌های دیگر کامل‌تر و چندلایه‌تر بود. «نقشه‌هایت را بسوزان» سومین مجموعه از منتخب داستان‌کوتاه‌های امریکایی معاصر است که مژده دقیقی انتخاب و ترجمه کرده؛ دوتای قبلی «مشقتهای عشق» و «این‌جا همه‌ی آدم‌ها این‌جوری‌اند» بود.

خشم

فیلیپ راث
ترجمۀ فریدون مجلسی
انتشارات نیلوفر،چاپ اول، ۱۳۸۸
۱۹۱ صفحه، ۳۸۰۰ تومان
۴.۵ از ۵

«مارکوس مسنر» جوانی است اهل نیوجرسی که تازه پا به دنیای مردان بزرگسال گذاشته است. یهودی است و قصاب‌زاده و تنها عضو خانوادۀ مسنر که به تحصیلات ابتدایی اکتفاء نکرده و به کالج می‌رود. جوانی درستکار و بی‌عیب و نقص که تا پیش از تمام کردن دبیرستان سرشار از شور زندگی است، در قصابی وردست پدرش می‌ایستد، نمره‌های آ می‌گیرد، مایۀ افتخار خانواده است و پدرش، قهرمان کودکی و نوجوانی اوست. اما تمام شدن دبیرستان مصادف می‌شود با آغاز جنگ کره که ایالات متحده در آن به عنوان متحد کرۀ جنوبی می‌جنگد. جنگی که سربازان آمریکایی دسته دسته در آن قربانی می‌شوند. ترس مرگِ مارکوس، مسنرِ پدر را رها نمی‌کند. می‌ترسد که او را به جبهه اعزام کنند و او هم مثل دو پسرعمویش کشته شود. پدر، می‌شکند و به کل تغییر رفتار می‌دهد. مارکوس که از رفتارهای عجیب او به تنگ آمده به کالجی در شهری دور می‌گریزد و داستانهای او با دنیای بزرگسالان آغاز می‌شود.

داستان در زمانی می‌گذرد که جنگ جهانی دوم تازه تمام شده و جنگ کره آغاز شده است. بیشتر بخشهای داستان در فضایی دانشجویی می‌گذرد، در کالجی سخت‌گیر با قوانینی که به نظر مارکوس بی‌معنی می‌آیند. ماجرای زندگی مارکوس، در لایۀ پنهان خود با جنگ و جنبش دانشجویی پیوند خورده است. داستان سه بخش دارد. یک فصلِ صد و هفتاد و هشت صفحه‌ای که بخش اصلی داستان را روایت می‌کند، یک فصلِ پنج صفحه‌ای و یک تکملۀ یک صفحه‌ای که اشارات تاریخی داستان را تکمیل می‌کند.

«خشم» داستانی است جذاب و گیرا. توصیفات منحصر به فردی دارد، مثلاً توصیف رابطۀ مارکوس با خون به عنوان فرزند و دستیار یک قصاب یکی از درخشان‌ترین بخشهای کتاب است. شخصیتها به خوبی پرداخت شده‌اند، چرخشی عجیب و غیرمنتظره در میانۀ داستان روی می‌دهد که روند روایت را به کل زیر و رو می‌کند. فیلیپ راث به عنوان یکی از نویسندگان پست‌مدرن آمریکا شناخته می‌شود. چینش اتفاقات در «خشم» و غیرمنتظره بودن خیلی از آنها آن را به داستانهای مینی‌مالیستی شبیه می‌کند، اما خواندن این کتاب، به همان اندازۀ خواندن رمانی به شیوۀ کلاسیک، با قصه‌ای پررنگ  که به خوبی پرداخت شده، لذت دارد. ترجمۀ کتاب ترجمۀ نسبتاً خوبی است. بعضی جاها لغاتی به کار رفته که از متن بیرون می‌زند و بیش از حد سنگین و ادبی است. خنده‌دارترین نکتۀ ترجمه آن است که برای فرار از تیغ سانسور، واژۀ «مهرورزی» به دفعات در کتاب به کار رفته است که طنین مضحکی دارد.

 من با خون بزرگ شدم- با خون و چربی و کاردتیزکن و دستگاه‌های ورقه‌کن و انگشت‌های قطع شده یا قطعات بریده شده از انگشتان دست‌های سه عمو و همچنین پدرم- و هرگز به آن عادت نکردم و هرگز آن را دوست نداشتم. پدرِ پدرم که پیش از به دنیا آمدنم مرده بود، قصاب کاشر بوده است (او همان مارکوسی بود که من نام خودم را از او گرفتم، و او، به خاطر شغل مخاطره‌آمیزش، نیمی از یک شستش را از دست داده بود)، همچنان که سه برادر پدرم، عمو مازی، عمو شِکی، و عمو آرتی قصاب بودند و هر کدام در بخش‌های مختلف نیوآرک مغازه‌ای مانند ما داشتند. خون در کف‌پوش چوبی شکاف‌خورده و ورآمده پشت چینی و بلور و ویترین‌های یخچالی، روی ترازوهای مغازه، روی کاردتیزکن‌ها، دور لبۀ رول کاغذ مومی، و روی دهانۀ آبپاش لوله که از آن برای شستن کف یخچال استفاده می‌کردیم، دیده می‌شد- بوی خون نخستین چیزی بود که هر وقت در مغازه‌های عموها و عمه‌هایم به دیدارشان می‌رفتم به مشامم می‌خورد. آن بوی لاشه پس از کشتار و پیش از آنکه پخته شود هر بار به مشامم می‌خورد. بعد اِیب، پسر و ظاهراً وارث مازی در آنزیو کشته شد، و دیو، پسر و ظاهراً وارث شکی در نبرد بالج کشته شد، و مسنرهایی که زنده ماندند در خونشان آغشته شدند

فرج بعد از شدت

قاضی ابوعلی محسن تنوخی
ترجمه‌ی حسین بن اسعد دهستانی
به اهتمام محمد قاسم‌زاده
۸۵۶ صفحه، ۱۲۸۰۰ تومان
انتشارات نیلوفر، چاپ اول بهار ۱۳۸۸
۵ از ۵

شاید بتوان «فرج بعد از شدت» را رقیبی برای «هزار و یک شب» دانست اما نباید این نکته را از خاطر برد که «هزار و یک شب» بسیاری از داستان‌هایش را مدیون مولفانی گم‌نام است و شاید قرار دادن این دو کتاب با چنین وضعیتی در کنار هم مقایسه‌ی درستی نباشد؛ با این حال خیلی از داستان‌های این دو کتاب به هم راه یافته‌اند.

«فرج بعد از شدت» از آن کتاب‌هایی است که آدم باید بگذارد جایی کنار دستش و هر به چندی یک بار، حکایتی از آن را بخواند. کتاب از سیزده باب تشکیل شده و همان طور که از نام‌اش پیداست مربوط به شرح حال جماعتی است که به بلایی گرفتار شده و بعد به صورتی طبیعی یا خارق‌العاده از آن بلا خلاص شده‌اند. تمام داستان‌ها – بازهم با توجه به نام کتاب – در تکنیک مشابه‌اند که این خود نکته‌ی جالب و قابل تاملی است. اما با این‌که داستان‌ها در مضمون بسیار متنوع هستند، سعی نویسنده بر این بوده تا حکایت‌های هر باب در نوعِ بلا و گرفتاری با هم مشابه باشند؛ مثلن حکایت‌های مربوط به افرادی که به بیماری گرفتار شده‌اند در یک باب و حکایت کسانی که به مرض عشق دچار شده‌اند و یا کسانی که به ترس و خوف مبتلا شده‌اند و... در باب‌های جداگانه‌ای آمده است. «فرج بعد از شدت» را از اصلی‌ترین کتاب‌های قصه در زبان فارسی می‌دانند. ظاهرن اولین بار عوفی دست به ترجمه‌ی این کتاب زده که ترجمه‌اش با زمان نگارش آن به عربی فاصله‌ی چندانی نداشته است.

یکی از چیزهای جالب توجه‌ای که می‌شود راجع به این کتاب گفت بحث ویرایش و تصحیح اثر است که توسط «محمد قاسم زاده» انجام گرفته. رسم‌الخط کتاب کاملن به روز شده و اساس را بر جداسازی گذاشته و همچنین به دقت نشانه گذاری و پاراگراف بندی شده است. گفت‌وگوها از هم جدا شده و متن به عنوان یک داستان در نظر گرفته شده است تا ذهن خواننده‌ی امروزی به سادگی پرش‌های لازم را در متن داشته باشد. همه‌ی این‌ها با دانستن این‌که در منابع دانشگاهی متن‌های مفصل به صورت یک پاراگراف آمده و حتا از نقطه گذاری حروف خبری نیست، به کتاب ارزش قابل توجهی می‌بخشد.

قسمتی از پیش‌گفتار کتاب:

« ... اما آن‌چه امروزه محافل دانشگاهی فراموش کرده‌اند و تنها به آن روشی اکتفا می‌کنند که به روش علمی تصحیح متون شهرت دارد، هرچند این روش در نوع خود بسیار موثر است، اما اکتفا به این روش و طرد روش‌های دیگر، متن‌ها را تنها در حوزه‌ی دانشگاهی زندانی خواهد کرد،...
در این ویرایش از کتاب فرج بعد از شدت، ما بر آن بودیم که مقابله‌ی نسخه‌ها را کنار بگذاریم و متنی را که به نظرمان ارزش ادبی دارد، به صورتی آماده کنیم که خواننده‌ی غیر دانشگاهی آن را درست بخواند و بتواند به آسانی با آن ارتباط برقرار کند.»

برچسب: 

اتاقی از آن خود

ویرجینیا وولف
ترجمه‌ی صفورا نوربخش
انتشارات نیلوفر
۱۶۰ صفحه، ۱۶۰۰ تومان
چاپ سوم، بهار ۸۵
۴ از ۵

وولف این کتاب رو بعد از سخن‌رانی‌ش با عنوان «زن و داستان» و نوشتنِ مقاله‌ای با همین عنوان نوشته. در واقع «اتاقی از آنِ خود» تکفرات وولف حول و حوش ارتباط زن و داستانه. وولف سیر شکل‌گیری فکرهاش رو از وقتی که موضوع سخن‌رانی به‌ش پیشنهاد شد و این موضوع درگیرش کرد، می‌نویسه. تو خیابون‌ها راه می‌ره و به ابعاد مختلف این موضوع فکر می‌کنه، یا تصور می‌کنه که اگه زمان شکسپیر یه زن با نبوغ شکسپیر زندگی می‌کرد، چه آینده‌ای در انتظارش بود و چه محدودیت‌هایی براش وجود داشت، یا به کتاب‌خونه‌ها می‌ره و سعی می‌کنه با بررسی داستان‌های زن‌ها تو تاریخ ادبیات مشکل‌ها و کم‌بودهای نویسنده رو تحلیل کنه. مثلن از خشمی می‌گه که تو نوشته‌ی خیلی از زن‌ها هست و محیط اطراف باعثشه و توضیح می‌ده که چه‌جوری این خشم و فورانِ احساسات باعث عدم صداقت نویسنده و ضعیف‌شدنِ متن شده.

وولف از همون اول کتاب تکلیفش رو با شیوه‌ی سنتی مقاله‌نویسی روشن می‌کنه و می‌نویسه: «هرگز نخواهم توانست به نتیجه‌ای بگیرم. هرگز نخواهم توانست به نخستین وظیفه‌ی یک سخنران عمل کنم و پس از ساعتی سخنرانی، هسته‌ای از حقیقت ناب در اختیارتان بگذارم... تنها کاری که از من برمی‌آمد این بود که عقیده‌ی خود را درباره‌ی نکته‌ی کوچکی ابراز کنم- زنی که می‌خواهد داستان بنویسد باید پول و اتاقی از آن خود داشته باشد...» وولف برای بیان قسمتی از حقیقت شیوه‌ای رو که تو داستان‌نویسی تجربه کرده، به مقاله می‌آره: با یه نثر سیال که ترکیبیه از مشاهده‌ی دقیق دنیای بیرون و بیان بی‌واسطه‌ی ذهن، ما رو با تجربه‌ی فکر کردن خودش همراه می‌کنه. این‌جوریه که ما با یه مقاله‌ی دقیق روبه‌رو نمی‌شیم؛ با فکرهای وولف، زندگی وولف و البته استدلال‌هاش درباره‌ی «زن و داستان» روبه‌رو می‌شیم.

«اتاقی از آن خود»، جدا از این‌که راه جدیدی برای مقاله‌نویسی شروع می‌کنه، شکل‌دهنده‌ی نظریات فمینیستیه و اولین متن مدرن فمینیستی محسوب می‌شه. در واقع، چه از نظر ادبی و چه از نظر اجمتاعی کتاب پیش‌رو و مهمی محسوب می‌‌شه و خوندنش، هم برای لذت‌بردن از یه متن ادبی و هم آشنایی با نظریات فمینیستی توصیه می‌شه.

×××
«برای شما که خود را به دانشگاه رسانده‌اید و اتاق نشیمن -یا شاید فقط اتاق خوابی؟- از آن خود دارید، آسان است که بگویید نبوغ نباید به اظهارنظرها اعتنا کند، که نبوغ باید فراتر از آن باشد که به حرفهایی که درباره‌اش می‌گویند اهمیت بدهد. بدبختانه این دقیقاً مردان و زنان نابغه‌اند که بیش از همه به آنچه درباره آنها گفته می‌شود اهمیت می‌دهند... ادبیات مملو از لاشه‌های خردشده مردانی است که بیش‌ازحد به عقیده‌ی دیگران اهمیت می‌دادند.»

الف

خورخه لوئیس بورخس
ترجمه‌ی م. طاهر نوکنده
انتشارات نیلوفر
۲۴۵ صفحه، ۳۸۰۰ تومان
چاپ دوم، بهار ۸۷
۳.۵ از ۵

اول داستان «الف» به نقل از هملت اومده: «خداوندگارا! می‌توانستم در پوسته‌ی گردوئی محبوس باشم، و خود را پادشاه فضای لایتناهی بدانم.» بورخس کم‌کم بینایی‌ش کم شده تا بالاخره کور می‌شه. واسه همین دنیای داستان‌های بورخس کاملن ذهنیه. بورخس تو ذهنش مرزهای زمان و مکان رو از بین می‌بره و دنیایی بی‌کران می‌سازه که توش مفاهیم ازلی-ابدی به هم پیوند می‌خورن: مرگ، اسطوره، هزارتو، رؤیا، واقعیت. می‌خوام بگم مثل نقطه‌ی «الف» تو داستان «الف» که راوی توش همه چیز رو می‌بینه و چیزی شبیه به اشراق رو تجربه می‌کنه، بورخس هم انگار تو دنیای ذهنی خودش می‌تونسته همه چیز رو ببینه، بدون محدودیت.

می‌شه گفت داستان‌های بورخس رئالیسم جادویی‌ان، می‌شه گفت پست‌مدرنیستی‌ان و حرفِ پرتی هم نزد. بورخس پایه‌گذار رئالیسم جادوییه، مرز واقعیت و رؤیا (خیال) تو داستان‌های بورخس عملن از بین می‌ره. و بورخس مثل نویسنده‌های پست‌مدرن اسطوره‌ها و گذشته رو به بازی می‌گیره یا به عنوان نویسنده تو متن داستان‌ها حضور پیدا می‌کنه. یعنی مؤلفه‌های این دو نوع داستان‌نویسی تو داستان‌هاش کاملن قابل تشخیصه. ولی نتیجه‌ای که حاصل می‌شه شبیه به هیچ نویسنده‌ای نیست. بورخس با مارکز یا مثلن ونه‌گات و بارتلمی تفاوت‌های زیادی داره. بورخس دنیایی داره مخصوص به خودش با داستان‌هایی «بورخسی».

داستان‌های مجموعه‌ی «الف» گردآوری مترجم نیستند. ترجمه‌ی مجموعه‌داستان «الف»‌ان که با همین داستان‌ها سال ۱۹۴۹ چاپ شده. لزومن با به‌ترین داستان‌های بورخس روبه‌رو نمی‌شیم. کنار هم قرار گرفتن این داستان‌ها -از نظر مضمونی- کاملن قابل درکه، ولی داستان‌ها هم‌سطح نیستن.
ترجمه‌ی کتاب بد نیست. مترجم کتاب رو تقدیم کرده به قاسم هاشمی‌نژاد و رسم‌الخطش هم شبیه به رسم‌الخط بیژن الهیه. مشخصه که رو انتخاب کلمه‌ها وسواس زیادی داشته و از آوردن کلمه‌های مهجور ابایی نداشته. خیلی وقت‌ها جمله‌ها رو آهنگین ترجمه کرده. ولی در کل نتیجه اون‌قدر رضایت‌بخش نیست. یعنی ترجمه یک‌دست نیست، خیلی وقت‌ها جمله‌ها بد‌ریختن یا به نظرم غلط اومدن.

×××
«[در الف] گردش تیره‌گون خونم را دیدم؛ سازوکار درهم‌بافت عشق را دیدم و استحاله‌ی مرگ را؛ الف را دیدم، از هر زاویه‌ای، در الف زمین را دیدم و در زمین از نو الف را و در الف زمین را؛ چهره‌ی خودم و امعاء و احشاء خودم را دیدم؛ چهره‌ی تو را دیدم، و سرم گیج رفت و گریستم، چرا که چشم‌های من شیئی سرّی و فرضی را دیده بودند که نامش آدمی را تسخیر می‌کند، امّا هیچ انسانی آن را به تفکر درنیاورده: عالم ادراک ناپذیر.» 

کلیسای جامع

ریموند کارور
ترجمه‌ی فرزانه طاهری
انتشارات نیلوفر
۳۲۳ صفحه، ۴۵۰۰ تومان
چاپ پنجم، ۱۳۸۶
۵ از ۵

درباره‌ی کارور زیاد حرف زده شده و حرف‌ها هم معمولن تکراریه. احتمالن همه می‌دونن که کارور فقط داستان‌کوتاه نوشت و داستان‌کوتاه‌هاش رو نه تا استخون که تا مغز استخون می‌تراشید. به همین خاطر به‌ش مینی‌مالیسم می‌گفتن که خودش هیچ‌وقت خوشش نمی‌اومد از این لقب. این حرف‌ها تو مقدمه‌ی بیش‌تر مجموعه‌داستان‌هایی که از کارور ترجمه شده، یه جوری اومده. کلن حرف تازه‌ای زدن درباره‌ی کارور سخته... دلیلش هم بیش‌تر اینه که توضیح داستان‌های کارور کار راحتی نیست.

کارور تیکه‌هایی از زندگی خانواده‌های آمریکایی رو نشون می‌ده، معمولن بدون قصه‌ی آن‌چنانی. از  آدم‌هایی می‌گه که نفهمیدن چی سرشون اومده، نمی‌تونن دغدغه‌شونو بگن و منظورشونو برسونن و همه‌شون یه جور سقوط تدریجی دارن. ولی فقط نشون می‌ده، خیلی فشرده و دقیق. این‌جوری می‌شه که جزئیات داستان‌ها مهم می‌شن، توصیف‌ها و حرکت شخصیت‌ها معمولن فقط در حد یه توصیف یا یه حرکت ساده نمی‌مونه، بُعد پیدا می‌کنه و جای خالی قصه‌ی جذاب رو تو داستان پُر می‌کنه.

فکر می‌کنم کارور فهمیده که دنیای خالی‌ای که می‌خواد ازش حرف بزنه، خیلی جا واسه تفسیر یا قصه‌پردازی نداره. واسه همینه که رفته دنبال راهی که بتونه این دنیا رو همون‌جوری که هست، نشون بده. سعی کرده با لحن خنثا و روایت موجز ما رو به حس شخصیت‌ها نزدیک کنه. واسه همینه که توضیح کارور کار سختیه، چون ما تو داستان‌های کارور بی‌واسطه پرت می‌شیم به یه تیکه از زندگی آدم‌ها. فکر کنم نتونستم منظورمو برسونم.

من قبلن از کارور مجموعه‌ی «وقتی از عشق حرف می‌زنیم» رو خونده بودم. در مقایسه با اون، این کتاب دو تا مقاله از کارور و یه مصاحبه باهاش داره، که خیلی خوبن. خیلی از داستان‌ها تکراری بودن، ولی تو هر دو کتاب داستان‌های خوبی هستن که حیفه نخونده بمونن. وقتی این رو می‌خوندم حس کردم که «وقتی از عشق حرف می‌زنیم» رو که می‌خوندم داستان‌ها رو راحت‌تر می‌گرفتم. رفتم مقایسه کردم دیدم دلیلش ترجمه‌س. فرزانه طاهری تقریبن از ضمیر استفاده نمی‌کنه، یا می‌گه او. ولی تو اون یکی مثلن می‌گه دختر گفت فلان. نمی‌دونم کدوم به‌تره. یکی به سبک موجزنویسی کارور وفادارتره، اون یکی ابهامی رو که تو زبان فارسی به وجود می‌آد و انگلیسی نداره، رفع کرده.

×××

"Then I said something. I said, Suppose, just suppose, nothing had ever happened. Suppose this was for the first time. Just suppose. It doesn't hurt to suppose. Say none of the other had ever happened. You know what I mean? Then what? I said."

«بعد من حرفی زدم. گفتم فرض کن، فقط فرض کن هیچ اتفاقی تا حالا نیفتاده. فرض کن بار اول بوده. فقط فرض کن. فرض کردنش که ضرری ندارد. بگیر هیچ کدام از آن اتفاق‌های دیگر نیفتاده. می‌فهمی منظورم چیست؟ گفتم خب، آن وقت چی؟»

برچسب: ریموند کارور، فرزانه طاهری، انتشارات نیلوفر

ژان باروا

روژه مارتن دوگار
ترجمه منوچهر بدیعی
انتشارات نیلوفر
۵۴۲ صفحه، ۳۷۰۰تومان (جلد سخت)
چاپ اول، زمستان ۱۳۸۰
۳ از ۵

 رمان «ژان باروا» داستان زندگی مردی است به همین نام، از کودکی تا پیری. او فرزند یک پزشک ملحد است از خانواده‌ای مذهبی و سنتی. ژان در دوره نوجوانی به اصالت ایمان خود شک می‌کند و در جستجوی شیوه صحیح پرستش با چندین نفر بحث می‌کند و علیه عده‌ای زیادی هم می‌شورد. در جوانی به این نتیجه می‌رسد که ایمان به خدا و اصولا خود خدا نتایج سوءتفاهمات بشری هستند و به طور کامل دین را کنار می‌گذارد. ژان از این به بعد به محافل روشنفکری فرانسه بیشتر رفت و آمد می‌کند و کم کم با کمک عده‌ای از دوستانش نشریه‌ای آوانگارد به راه می‌اندازند و در آن به ترویج و بحث نظریات خود می‌پردازند. به این ترتیب، ژان آرام آرام به یکی از قطب‌های روشنفکری فرانسه تبدیل می‌شود.

به مرور و در نزدیکی پایان عمر، ژان در مقابل گذشته خود می‌ایستد و متوجه می‌شود که در تمام این سال‌ها اشتباه می‌کرده. در لحظات آخر و در بستر مرگ، زمانی که ژان چیزی بیشتر از چند پره استخوان سبک وزن نیست، دوباره به خدا مومن می‌شود و با حالی زار و نذار به تضرع می‌افتد و استغفار می‌کند و مومن از دنیا می‌رود. این اما پایان داستان نیست. در آخرین صفحات کتاب، پس از مرگ ژان، باز شدن وصیت‌نامه ژان و خواندنش همه چیز را عوض می‌کند و بعد تازه‌ای به داستان می‌بخشد.

داستان رمان «ژان باروا» در تقابل با وقایع تاریخی حقیقی‌ای روایت می‌شود که در زمان اتفاق افتادن داستان در فرانسه در جریان بوده‌اند، سبکی که مشابه‌اش را «تربیت احساسات» فلوبر هم دیده‌ام. زمان داستان پایان قرن ۱۹ و حدود سال ۱۹۰۰است. ماجرای دریفوس نقشی مرکزی در این رمان دارد. دریفوس افسر یهودی ارتش فرانسه بود که در پایان قرن نوزده به جرم جاسوسی برای دربار آلمان محاکمه و زندانی شد. کنجکاوی عده‌ای از روشنفکران در این پرونده به آن‌ها این حس را داد که در جریان بررسی این پرونده اشکالی هست. ظاهرا دریفوس به خاطر یهودی بودن فدا شده بود، و برای فدا کردن او بخش بزرگی از ارتش و دستگاه قضایی فرانسه خلاف عدل و انصاف رفتار کرده بودند. امیل زولا در نامه سرگشاده‌ای به رییس جمهور وقت فرانسه تمام دستگاه قضایی کشور و ارتش را به صراحت زیر سوال برد و از افراد بسیاری نام برد. زولا به خاطر این نامه محاکمه و یک سال زندانی شد. ۱۲۰نفر از روشنفکران در حمایت از او نامه‌ای نوشتند و کم کم قضیه دریفوس به رویارویی جامعه روشنفکری وقت فرانسه با دولت و حتی مردم منجر شد. نتیجه محاکمه دوباره دریفوس و تبرئه نسبی او بود، و البته رسوایی بزرگی در کل دستگاه قضایی و دولت. ژان باروا و دوستانش در دادگاه زولا حضور دارند و در باقی ماجرا هم شرکت می‌کنند.

«ژان باروا» فصل‌ها و بخش‌های کوتاه و بلند زیادی دارد و از انواع متفاوتی از شیوه‌ها برای روایت آن استفاده شده. نامه‌نگاری و مکالمه‌نگاری‌ای شبیه به نمایش‌نامه‌نویسی اصلی‌ترین روش‌های روایت این رمان هستند. در بخش‌هایی هم از وقایع‌نگاری استفاده شده، مثلا در مورد دادگاه زولا، چیزی حدود ۵۰صفحه از کتاب به نقل تضمینی مکالمات دادگاه از منابع مختلف اختصاص یافته است. اما اشکال اصلی و مهمی که می‌شود، اقلا با تعریف‌ها و انتظارات امروزی از رمان، از این کتاب گرفت این است که زیادی «صریح» است. در واقع، آن طور که واضح است، انگیزه اصلی نوشته شدن رمان یک بحث ایدئولوژیک بر حقیقت و حقانیت اعتقاد به خدا، ایمان، و مذهب کاتولیک است و تمرکز شدید روی این موضوع و بحث رک و راست در مورد آن نه تنها توی ذوق می‌زند و گاهی حوصله‌سربر هم می‌شود، که باعث آن است تا «حجم داستانی» رمان در مقابل «مقاله‌گونگی» آن گاهی آن قدر کم به چشم بیاید که خواندن آن چندان «به صرفه» به نظر نرسد.

بعید است صحافی با جلد سخت کتاب به راحتی در بازار پیدا شود، اما جلد مقوایی آن هنوز در بازار موجود است، گر چه انتشارات نیلوفر در اقدام ناخوشایندی، که حالا کم کم داریم به آن عادت می‌کنیم، قیمت کتاب را عوض کرده و با برچسب رسانده به ۶۵۰۰تومان. ظاهرا قیمت اصلی آن ۳۲۰۰تومان بوده است. البته قیمت فعلی هم هنوز ارزان‌تر از قیمت معمول این روزگار کتاب است. کیفیت چاپ کتاب، جز در مورد چند غلط املایی، راضی‌کننده است و ترجمه منوچهر بدیعی از آن هم، مثل اغلب ترجمه‌های او، هم دقیق است و هم به کتاب خوب نشسته. از روژه مارتن دوگار، نویسنده نوبل برده این کتاب، رمان «خانواده تیبو» با ترجمه ابوالحسن نجفی و چاپ انتشارات نیلوفر هم در دسترس است.

***

«بررسی بسیار ابتدایی تاریخ رشد ادیان نشان می‌دهد که ادیان زاییدۀ کنجکاوی بشر نسبت به کائنات است و هستۀ اولیۀ آنها همواره یکی است: این هسته مرکّب  از مجموعۀ علت‌های ابتدایی و ساده‌اندیشانه‌ای است که انسان برای پدیده‌های طبیعی پیدا کرده است. تا آن جا که می‌توانیم موضوع را ساده کنیم و بگوییم دین بدوی به‌معنی اخص کلمه اصلاً وجود نداشته است؛ از زمانی که بشر با زبان الکن سخن می‌گفته است تا زمان ما فقط یک خط فکری وجود داشته است: خط علمی؛ این خط علمی که در ابتدا ناقص بوده است رفته‌رفته مایه‌ور شده است. و آنچه ما واژۀ دین را به آن اطلاق می‌کنیم یکی از مراحل پژوهش انسان است، مرحلۀ قائل شدن به وجود خدا؛ این یکی از آنات کوتاه کوشش بشری است که از سر نادانی بر جای مانده و از بیم ماوراءطبیعت تا زمان ما آن را ادامه داده‌اند؛ خلاصه اینکه انسان فریفتۀ فرضیات اسرارآمیزی شده که خود برای دریافت علل و اسباب عالم پیش کشیده است.» - صفحه ۳۵۴

برچسب: روژه مارتن دوگار، منوچهر بدیعی، انتشارات نیلوفر