فرج بعد از شدت

قاضی ابوعلی محسن تنوخی
ترجمه‌ی حسین بن اسعد دهستانی
به اهتمام محمد قاسم‌زاده
۸۵۶ صفحه، ۱۲۸۰۰ تومان
انتشارات نیلوفر، چاپ اول بهار ۱۳۸۸
۵ از ۵

شاید بتوان «فرج بعد از شدت» را رقیبی برای «هزار و یک شب» دانست اما نباید این نکته را از خاطر برد که «هزار و یک شب» بسیاری از داستان‌هایش را مدیون مولفانی گم‌نام است و شاید قرار دادن این دو کتاب با چنین وضعیتی در کنار هم مقایسه‌ی درستی نباشد؛ با این حال خیلی از داستان‌های این دو کتاب به هم راه یافته‌اند.

«فرج بعد از شدت» از آن کتاب‌هایی است که آدم باید بگذارد جایی کنار دستش و هر به چندی یک بار، حکایتی از آن را بخواند. کتاب از سیزده باب تشکیل شده و همان طور که از نام‌اش پیداست مربوط به شرح حال جماعتی است که به بلایی گرفتار شده و بعد به صورتی طبیعی یا خارق‌العاده از آن بلا خلاص شده‌اند. تمام داستان‌ها – بازهم با توجه به نام کتاب – در تکنیک مشابه‌اند که این خود نکته‌ی جالب و قابل تاملی است. اما با این‌که داستان‌ها در مضمون بسیار متنوع هستند، سعی نویسنده بر این بوده تا حکایت‌های هر باب در نوعِ بلا و گرفتاری با هم مشابه باشند؛ مثلن حکایت‌های مربوط به افرادی که به بیماری گرفتار شده‌اند در یک باب و حکایت کسانی که به مرض عشق دچار شده‌اند و یا کسانی که به ترس و خوف مبتلا شده‌اند و... در باب‌های جداگانه‌ای آمده است. «فرج بعد از شدت» را از اصلی‌ترین کتاب‌های قصه در زبان فارسی می‌دانند. ظاهرن اولین بار عوفی دست به ترجمه‌ی این کتاب زده که ترجمه‌اش با زمان نگارش آن به عربی فاصله‌ی چندانی نداشته است.

یکی از چیزهای جالب توجه‌ای که می‌شود راجع به این کتاب گفت بحث ویرایش و تصحیح اثر است که توسط «محمد قاسم زاده» انجام گرفته. رسم‌الخط کتاب کاملن به روز شده و اساس را بر جداسازی گذاشته و همچنین به دقت نشانه گذاری و پاراگراف بندی شده است. گفت‌وگوها از هم جدا شده و متن به عنوان یک داستان در نظر گرفته شده است تا ذهن خواننده‌ی امروزی به سادگی پرش‌های لازم را در متن داشته باشد. همه‌ی این‌ها با دانستن این‌که در منابع دانشگاهی متن‌های مفصل به صورت یک پاراگراف آمده و حتا از نقطه گذاری حروف خبری نیست، به کتاب ارزش قابل توجهی می‌بخشد.

قسمتی از پیش‌گفتار کتاب:

« ... اما آن‌چه امروزه محافل دانشگاهی فراموش کرده‌اند و تنها به آن روشی اکتفا می‌کنند که به روش علمی تصحیح متون شهرت دارد، هرچند این روش در نوع خود بسیار موثر است، اما اکتفا به این روش و طرد روش‌های دیگر، متن‌ها را تنها در حوزه‌ی دانشگاهی زندانی خواهد کرد،...
در این ویرایش از کتاب فرج بعد از شدت، ما بر آن بودیم که مقابله‌ی نسخه‌ها را کنار بگذاریم و متنی را که به نظرمان ارزش ادبی دارد، به صورتی آماده کنیم که خواننده‌ی غیر دانشگاهی آن را درست بخواند و بتواند به آسانی با آن ارتباط برقرار کند.»

برچسب: 

همسفر‌ها

علی محمد افغانی
انتشارات جاویدان
چاپ پنجم، آبان ۷۷
۳۶۹ صفحه، ۱۵۰۰ تومان
۲ از ۵ 

کتاب «همسفرها» همان‌طور که نویسنده در ابتدای کتاب ادعا می‌کند، مجموعه‌ای از سه داستان «نیمه بلند» است. اما به نظر می‌رسد که معیار نویسنده برای نیمه بلند نامیدن داستان‌ها فقط طول داستان‌ها بوده و نکات دیگر را لحاظ نکرده است. سه داستانی که در این کتاب آمده‌اند، همه در فضاهایی غیر از ایران می‌گذرند و ما در واقع با داستان‌هایی کاملن خارجی طرف هستیم و این چیزی است که من به شخصه در ادبیات داستانی فارسی کم‌تر دیده‌ام. داستان اول در اسپانیا می‌گذرد و درباره‌ی جوانِ گاوبازی است که به طور ناگهانی توانایی عجیب‌اش در گاوبازی کشف می‌شود. داستان دوم در یک فضای آمریکایی و داستان سوم هم در سرزمین عربستان اتفاق می‌افتند. نکته‌ی جالبی که در تمام این داستان‌ها به چشم می‌خورد این است که ریزه‌کاری‌های فرهنگی هر داستان چنان به شکل خوبی پرداخت شده که در اواسط هر داستان فراموش می‌کردم نویسنده ایرانی است.

البته این‌که می‌خواهم بگویم فقط یک احتمال است و فقط به خاطر روشن‌تر شدن موضوع این حرف را مطرح می‌کنم و طبیعتن قصد و غرضی ندارم. به نظرم نویسنده در ارائه‌ی این کتاب آن قدرها با خواننده رو راست نبوده و شاید همین باعث می‌شود خیلی‌ها در مواجه با این کتاب بگویند فلانی از روی چند داستان خارجی کپی برداری کرده و از این‌جور حرف‌ها. یا مثلن در حالت بهتر بگویند این داستان‌ها با نگاهی به داستان‌هایی خارجی نوشته شده‌اند. که به نظرم «علی محمد افغانی» عزیز می‌توانست با توضیحی در ابتدای کتاب کمی موضوع را روشن کند.

چیز دیگری که می‌شود راجع به این کتاب گفت این است که به نظرم به وقتِ خودش چاپ و عرضه نشده. البته من از چاپ اول این کتاب اطلاعاتی پیدا نکردم اما به نظرم چاپ‌های قبل گمنام بوده‌اند تا این‌که انتشارات جاویدان سال ۷۷ کتاب را چاپ کرده و اواخر دهه‌ی هفتاد برای چنین کتابی خیلی دیر بوده است. «همسفرها» سال ۸۸ توسط «انتشارات نگاه» تجدید چاپ شده است.

دیروزهای ما

ناتالیا گینزبورگ
ترجمه‌ی منوچهر افسری
نشر کتاب زمان
۲۶۸ صفحه، ۱۵۵۰ تومان
چاپ دوم، ۱۳۶۶
۳ از ۵

ساده‌ترین جمله‌ای که راجع به رمان «دیروزهای ما» می‌توانم بگویم این است که این کتاب یک تجربه‌ی خوب دیگر از ادبیات ایتالیا نصیبم کرد. داستان در ابتدا درون یک خانواده‌ی مادر مرده شروع می‌شود. تمرکز ماجراها بر روی پدر است که با مرگ پدر، برادر بزرگتر مرکز اصلی همه‌ی اتفاقات شده و این روند به تدریج روی اعضای خانواده پخش می‌شود. در آخر همه چیز متوجه کوچک‌ترین خواهر می‌شود و اتفاقات زندگی اوست که نیمه‌ی پایانی کتاب را می‌سازد. داستان از کمی قبل از جنگ جهانی دوم در ایتالیا شروع می‌شود و پدر که مخالف سرسخت فاشیسم است از کارش کناره گرفته و پنهانی مشغول نوشتن کتابی رسوا کننده علیه فاشیسم است. باقی قضایای کتاب نیز در گیر و دارِ همین قضایای سیاسی می‌گذرد تا به پایان جنگ و سقوط فاشیسم می‌رسد.

این کتاب را جزو ادبیات نئورئالیستی ایتالیا دسته بندی می‌کنند. این سبک از همان سال‌های جنگ جهانی دوم  ابتدا در سینما ظهور کرد و به ادبیات کشیده شد و حدود یک دهه در اوج بود. نویسندگان نئورئالیست معمولن داستان‌های شسته رفته و از پیش تعیین شده را کنار می‌گذارند و یا حداکثر سراغ طرح یک موقعیت دراماتیک می‌روند. به نظرم این رمان هم مثل خیلی از رمان‌های خوبِ دیگر ادبیات ایتالیا، بین آثار دیگر گم شده و کمتر دیده شده است.

«منوچهر افسری» کتاب را از ایتالیایی به فارسی برگردانده است. ترجمه‌ی خوب و روانی از کار درآمده و خیلی از عبارت‌های عامیانه را با عبارت‌های عامیانه‌ی معادل‌شان در زبان فارسی جایگزین کرده است که نتیجه‌ی کار زیبا از آب در آمده. جناب منوچهر افسری از مترجمان قدیمی و خوش سلیقه‌ای است که آن‌طور که از خبرها متوجه شدم کار ترجمه‌ی ادبی را کنار گذاشته و به ترجمه در زمینه‌ی معماری مشغول است.

این کتاب را انتشارات «کتاب زمان» در دو نوبت به چاپ رسانده است اما چاپ جدید کتاب را انتشارات «کتاب خورشید» به عهده گرفته است. در چاپ جدید، طرح جلدِ تاثیرگذار و زیبای کتاب – در چاپ نوبت دوم کتاب زمان –  به چشم نمی‌خورد و جای آن را طرحی سرسری گرفته است. همچنین در چاپ جدید قلم نوشته‌ها کمی بزرگ‌تر و نرم‌تر شده و رسم‌الخط مترجم ویرایش شده است. اما اگر نظر من را می‌خواهید نسخه‌ی قدیمی کتاب دلچسب‌تر است.

قسمتی از کتاب:

« باران سیل آسا روی دشت و تپه‌های پیرامون می‌بارید و کوره راه‌های دشت را به جویبارهای تند و گل آلود تبدیل می‌کرد، خوشه‌های گندم با وزش باد و باران روی زمین خم می‌شدند. آنا در گل و لای دشت راه می‌رفت و با خود می‌گفت کسی او را دوست ندارد، اگر نه برای کمی گوشت ناقابل او را از خانه بیرون نمی‌فرستادند. در دنیا، یتیم از پدر و مادر با برادری که در پارک عمومی خودکشی کرده بود و با کودکی که در شکم داشت نمی‌دانست با کی حرف بزند و خودش هم جرئت نداشت به شهر برود و قابله‌ای پیدا کند. در حالی که مایوسانه زیر باد و باران می‌دوید می‌پنداشت تنها جرئت انقلاب کردن برایش باقی مانده است. »

قاضی و جلادش

فردریش دورنمات
ترجمه‌ی س. محمود حسینی‌زاد
۱۶۰ صفحه، ۲۰۰۰ تومان
نشر ماهی، چاپ سوم ۱۳۸۹
۳ از ۵

رمان با صبحی شروع می‌شود که جسد «اشمید»، مامور پلیس یکی از شهرهای سوییس در اتومبیل مرسدس آبی رنگش در کناره‌ی یک جاده‌ی روستایی کشف می‌شود. اما کمی که در داستان پیش می‌رویم، خواهیم دید در واقع آن‌چه که به طور کلی با آن رو به رو هستیم معمای کشف قاتل «اشمید» نیست. قضیه از این قرار است که یک بازپرس و یک جنایت‌کار، سال‌ها پیش وقتی توی می‌خانه‌ای کثیف در ترکیه مست بوده‌اند، قولی به هم داده‌اند که سرنوشت‌شان را به هم گره زده است. ماجرای اصلی داستان رویارویی این دو تا آدم است.

«قاضی و جلادش» علاوه بر داستان خوبی که دارد از دو جنبه‌ی دیگر هم قابل توجه است. یکی زبان موجز داستان و دیگری توصیف‌های گیرایی از طبیعت اطراف. کتاب در بیست و یک فصلِ کوتاه روایت می‌شود. داستان بسیار مختصر بیان می‌شود و هیچ جا چیزی زیاد از حد وجود ندارد. اما نکته‌ای که هست این است که این فصل بندی‌ها، به طور واضحی نشان دهنده‌ی هیچ چیز خاصی نیستند و تنها شکست‌هایی‌اند مثل پاگردِ راه پله‌های طولانی.

مترجم در ابتدای کتاب مقدمه‌ای به نسبت کامل راجع به «دورنمات» و سبک او نوشته است که به نظرم اگر تا به حال چیزی از دورنمات نخوانده‌اید، خواندنش را به بعد از خواندن کل کتاب موکول کنید تا چیز بیشتری از خواندنش عایدتان شود. در مورد ترجمه هم باید گفت که تا حالا چیزی از «س.محمود حسینی‌زاد» نخوانده بودم اما تجربه‌ی بدی نبود. گرچه فکر می‌کنم این متنِ فارسی، از زیر دست همین مترجم بهتر از این‌ها هم ممکن بوده از آب در بیاید.

تصویر جالبِ طرح جلد از مجموعه کاری به اسم «فلسفه‌ی اسلحه» گرفته شده که هرچه جست و جو کردم راجع به صاحبش چیزی پیدا نکردم. قطع و صحافی کتاب هم بسیار عالی است و مناسب تعطیلات نوروز برای آن‌هایی که توی تعطیلات زیاد وقت ندارند.

قسمتی از کتاب:

« پیرمرد که گرفتار خاطراتش شده بود آهسته گفت: سه روز بعد، وقتی با یک تاجر آلمانی از روی پل محمود می‌گذشتیم، جلوی چشم‌های من او را پرت کردی توی آب.

دیگری بی احساس گفت: مردک بیچاره شنا بلد نبود. تو هم از این فن همان قدر سررشته داشتی، که بعد از سعی بیهوده‌ای که برای نجات او کردی، در حال خفه شدن از موج‌های کثیف مرمره بیرونت کشیدند. آن قتل در یک روز آفتابی درخشان ترکیه و در ملاء عام انجام شد، روی یک پل شلوغ، در حالی که باد خنکی از دریا می‌وزید، بین زوج‌های عاشق اروپایی، مسلمان‌ها و گداهای محلی؛ و با وجود این نتوانستی جرمم را ثابت کنی. دستور دادی مرا دست‌گیر کنند، بیهوده. ساعت‌ها بازجویی، بی فایده. دادگاه داستان مرا که گفتم آن تاجر خودکشی کرد، باور کرد. »

درباره‌ی این کتاب:
+ کتاب‌های عامه‌پسند

سرگذشت هکلبری فین

مارک توین
برگردانِ نجف دریابندری
۳۸۰ صفحه، ۲۷۰۰ تومان
انتشارات خوارزمی، چاپ سوم ۱۳۸۰
۵ از ۵

اصلن فکرش را هم نمی‌کردم که این کتاب را یک روزی بردارم و بخوانم. چرایش را درست نمی‌دانم. کتاب بیچاره یک عمری افتاده بود کنج یک قفسه و برای خودش خاک می‌خورد. البته حدس می‌زنم نخواندنش تا به امروز شاید به این خاطر بوده که فکر می‌کرده‌ام خواندن کتابی که آدم قضیه‌اش را می‌داند و از بچه‌گی با انواع و اقسام کارتون‌ها و قصه‌هایش آشنا بوده، کار بیهوده‌ای است. خیلی خوب، زیاد ایراد نگیرید، خودم می‌دانم اشتباه می‌کرده‌ام.
آخرین سطر کتاب را که خواندم، یک لحظه پلک‌هایم را بستم. دراز کشیده بودم و کتاب روی سینه‌ام بود. گمانم فرشته‌ی وحی یا یک همچین کسی بود که آمد و جمله‌ای را الهام وار کنار گوشم زمزمه کرد؛ در دنیا اگر هر چیزی ریشه‌ای داشته باشد، «ناتورِ دشت» جناب سلینجر در «سرگذشت هکلبری فین» آقای مارک توین ریشه دارد. و البته واضح هم هست، اگر به هر دو کتاب دقت کنیم، نقاط مشترک زیادی چه به لحاظ فرم روایت داستان و چه نحوه‌ی پرداخت شخصیت‌ها و خیلی چیزهای مشترک دیگر خواهیم رسید.
ترجمه‌ی «نجف دریابندری» هم مثل خود کتاب آن‌قدر عالی است که حرف زیادی نمی‌شود راجع به آن زد.  اما دلم می‌خواهد اگر روزی کتاب را خواندید به عناوینی که جناب دریابندری، به فارسی برای هر فصل نوشته‌اند، توجه بیش از حدی داشته باشید. به نظرم این‌جور ترجمه کردن عناوین کتاب، هنگام خواندن رمان مدام به مخاطب یادآوری می‌کند که با اثری دمِ دستی رو به رو نیست و این‌که خلاصه حواسش جمع باشد که چه دارد می‌خواند. نجفِ عزیزمان علاوه بر سنگ تمامی که در ترجمه گذاشته، مقدمه‌ای خواندنی هم بر کتاب نوشته است و البته پیشنهاد کرده در پایان کتاب مطالعه‌اش کنید. اما بیایید قسمتی از این مقدمه را که شامل نقل قولی از همینگ‌وی است را با هم بخوانیم:

« ... و همینگ‌وی در «تپه‌های سبز آفریقا می‌نویسد:

تمام ادبیات امروزی آمریکا از یک کتاب به نام «سرگذشت هکلبری فین» سرچشمه می‌گیرد. این بهترین کتاب ماست. همه‌ی آثار آمریکایی از این کتاب سرچشمه می‌گیرد. پیش از آن چیزی نبود و پس از آن هم چیزی به آن خوبی نیامد...

این کلام مربوط به همینگ‌وی را در غالب بحث‌های مربوط به مارک توین نقل می‌کنند؛ اما این کلام دنباله‌ای هم دارد که معمولن نقل نمی‌شود؛ آن دنباله این است:

اگر این رمان را می‌خوانید باید آن‌جا که جیمِ سیاه را از پسرها می‌دزدند خواندن را قطع کنید. این پایان واقعی داستان است. باقی حقه‌ بازی است. »

+ این کتاب در Menu

چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟

ماریو بارگاس یوسا
برگردان: احمد گلشیری
۱۶۰صفحه، ۲۰۰۰ تومان
انتشارات نگاه، چاپ دوم ۱۳۸۷
۳ از ۵

ابتدا که کتاب را دست بگیرید، فکر می‌کنید با یک داستان جنایی معمولی طرف هستید، شخصی به طرز وحشتناکی به قتل رسیده و دوتا پلیس – یک ستوان و دستیارش –  شروع به گشتن می‌کنند تا قاتل را پیدا کنند. همه‌ی اجزاء رمان ذهن شما را به سمتِ یک داستان جناییِ کلیشه‌ای و معمولی می‌برد. اما زیاد نگران نباشید، در ادامه‌، ماجرا طوری پیش می‌رود که آقای یوسا راهِ خودش را از جنایی نویس‌های معمولی جدا می‌کند. مثلن در این داستان برخلاف داستان‌های جنایی معمولی بار اصلی کتاب را گره‌گشاییِ نهایی به دوش نمی‌کشد و در نیمه‌های داستان مخاطب و «ستوان سیلوا» هردو با احتمال بالایی حدس می‌زنند که قاتل کیست و کمی جلوتر، دیگر به یقین می‌دانند که «پالومینو مولرو» را چه کسی کشته است. اما آن‌چه که باعث ادامه‌ی داستان می‌شود رابطه‌ی بین آدم‌ها ست و احساس‌ها.

«ماریو بارگاس یوسا» از آن نویسنده‌هایی است که دیگر تک و توک توی دنیا پیدا می‌شوند و احتمالن جزو آخرین‌های نسل داستان‌پردازِ آمریکای جنوبی به حساب می‌آید. رمان‌های او بر پایه‌ی زبانِ روایی خاص خودش شکل می‌گیرند، بلوغ می‌یابند و از لحظه‌ای که رمان بالغ می‌شود دیگر ذهن مخاطب ول‌کُنِ آن نمی‌شود. اما در مورد رمانِ «چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟» باید گفت آن‌طور که باقی آثار یوسا بالغ می‌شوند، این یکی نمی‌شود. دلیلش هم باید این باشد که نویسنده، مایه‌ی اصلی ماجرا را نگه داشته است برای کتاب بی‌نظیری که در پی آن می‌نویسد به نام «مرگ در آند».

زحمت ترجمه‌ی رمان را «احمد گلشیری» است. ترجمه‌ی چندان دل‌چسبی از آب در نیامده اما خوب است. کتاب را انتشارات نگاه چاپ کرده که مطابق معمول صحافی‌اش بد و طرح جلدش چنگی به دل نمی‌زند. کتاب حاضر یا ویراستاری درست حسابی‌ نداشته است یا این‌که ایشان هنگام ویرایش متن، برنامه‌ی خواب‌شان به‌هم ریخته بوده. آن‌قدر که چند جایی نام فامیلِ «پالومینو» که «مولرو» بوده است، با نوع آهنگی که «پالومینو» به صدای خوش می‌خوانده، یعنی «بولرو»، جا به جا شده است و چندتایی دیگر از این‌جور اشتباهات خنده‌دار. البته به غیر از دوست عزیزمان آقای «احمد گلشیری»، جناب «عبدالله کوثری» و «اسدالله امرایی» هم این رمان را ترجمه کرده‌اند که ترجمه‌ی کوثری در بازار تقریبن نایاب است و آقای امرایی هم نام کتاب را به «راز قتل پالومینو مولرو» تغییر داده‌اند که در عین حال که کاری امانت‌دارانه نیست، اما به نظرم انتخاب خوبی بوده، چرا که کلیت داستان بیشتر از آن که به دنبال پیداکردن قاتل «پالومینو» باشد، بیشتر مربوط به حواشی و اتفاقات راز آلود قتل اوست.

قسمتی از کتاب:

«  لیتوما پرسید: در این صورت مردم چه دلیلی برای کشتن پالومینو مولرو می‌آرن؟

دون خرونیمو به صدای بلند گفت: اجناس قاچاق. به ارزش میلیون‌ها پزو. اول اونو می‌کشن چون بویی برده. بعد که سرهنگ میندرو می‌فهمه یا داشته می‌فهمیده کجا چه خبره، خودشو دختره رو نفله می‌کنن و چون می‌دونستن مردم چی دوست دارن بشنون، این ماجرای کثیفو از خودشون در می‌آرن که طرف چون حسود بوده پالومینو رو کشته. خلاصه، تموم این‌ها یه سرپوش بوده. این وسط کسی از موضوع اصلی، که رد و بدل شدن یه عالمه پوله، حرفی نمی‌زنه.

ستوان آهی کشید و گفت: آشغال‌ها چه فکرهای مسخره‌ای به ذهن‌شون می‌رسه!   وچنگالش را طوری به بشقاب می‌کشید که گویی می‌خواست آن را بشکند.  »


درباره‌ی این کتاب:

+ کتاب‌های عامه پسند
+ کافه کاناپه
+ سانتی مانتالیست

برچسب‌: ماریو بارگاس یوسا، احمد گلشیری

سعدی

ضیاء موحد
انتشارات طرحِ نو
۲۰۳ صفحه، ۳۸۰ تومان
چاپ اول ۱۳۷۳
۵ از ۵

«ضیاء موحد» آدم با سواد و چیزدانی است. شیرین سخن است. توی کتاب‌هایش حرف که می‌زند، اصلن عین خیالِ ذهنت نیست که خسته بشود یا بخواهد از زیر بحث در برود یا نمی‌دانم چه. البته «ضیاء» را نه دیده‌ام و نه می‌شناسم اما نمی‌دانم چرا همیشه دلم می‌خواهد پیش خودم خیال کنم با آدمِ با‌مزه‌ای هم باید طرف باشیم.

کتاب «سعدی» از مجموعه‌ی کتاب‌های «بنیان‌گذاران فرهنگ امروز» است که به همت انتشارات «طرح نو» در دهه‌ی هفتاد منتشر شده است. «سعدی» مشتمل بر هفت فصل است که پس از «درآمد»، با این عناوین نام‌گذاری شده‌اند: یکم: افصح المتکلمین. دوم: تولد و وفات. سوم: زمانه‌ی سعدی. چهارم: سعدی، شاعر ناصح. پنجم: سعدی عاشق. ششم: تاملاتی درسبک آثار سعدی. و هفتم: شاعر قطعه سرا.

همان‌طور که از نام‌گذاری فصول معلوم است، کتاب مجموعه‌ی کاملی از جنبه‌های مختلف زندگی و آثار سعدی را در بر می‌گیرد. «موحد» خیلی ساده، ابتدا از زمان کودکی خود و آشنایی‌اش با سعدی شروع می‌کند، از جنس جادوییِ زبان سعدی می‌گوید  و این‌که زبان او چه‌طور با معیارهای نقد ادبی هر دوره‌ای قابل تحلیل است و هم این‌که چه‌طور است که هیچ کدام از این معیارها حق مطلب را نسبت به جادوی زبان او ادا نمی‌کنند.

به نظرم درخشان‌ترین فصل کتاب، ششمین فصل آن است که به بررسی ویژگی‌های سبک سعدی از جمله واژگان، زبان محاوره، تناظر ترتیب نحو و معنی و مسایلی از این دست می‌پردازد. البته همان‌طور که «ضیاء» عزیز در ابتدای این فصل گفته است، انجام تمام و کمال چنین بررسی‌هایی کاری آن‌قدر پردامنه است که از عهده‌ی یک نفر خارج است. اما از این‌ها که بگذریم، نویسنده در فصل دوم مجموعه‌ی تمام حرف و حدیث‌های این و آن را راجع به سال تولد و مرگ سعدی از همه جا جمع کرده است و با استدلالی دوست داشتنی سعی کرده بالاخره موضوع این تاریخ‌های نامعین و نادقیق را سر و سامانی بدهد که بسیار فصل شیرینی از آب در آمده است. و نکته مهم دیگر دید دقیق موحد است که در تمامی فصول کتاب از تحلیل و گزارش اتفاقات تاریخی زمانه‌ی سعدی غافل نمی‌شود و با ظرافتی کمیاب آن‌ها را به موضوع هر فصل پیوند می‌زند.

کتاب متنی بسیار تمیز و پاکیزه دارد. طرح جلد، کیفیت چاپ و صحافی‌ «سعدی» هم بسیار عالی است، آن‌قدر که می‌تواند به سادگی کتاب محبوب‌تان شود.

قسمتی از کتاب:

« سعدی زبان فارسی است و جادوی زبان فارسی. واقعیت نخست را فروغی دقیق و رسا در مقدمه‌ی خود بر کلیات چنین بیان کرده است:

     گاهی شنیده می‌شود که اهل ذوق اعجاب می‌کنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته است ولی حق این است که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن نگفته است بلکه ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموخته‌ایم سخن می‌گوییم. »

برچسب: ضیاء موحد

ریاضیات مهندسی

عبدالله شیدفر
نشر دالفک
٢٧٢ صفحه، ٥٦٠٠ تومان
نوبت چاپ، اسفند ٨٨
٠ از ٥

یکی از کتاب‌هایی که این اواخر خوانده‌ام، کتاب «ریاضیات مهندسی» نوشته‌ی «عبدالله شیدفر» است. حتمن می‌دانید ریاضیات مهندسی، شاخه‌ای از ریاضیات است که با مسایل تحلیلی ریاضیِ محض کمتر سر و کار داشته و بیشتر در پی ارائه‌ی یک تفسیر ریاضی برای مسئله‌ای فیزیکی و عینی می‌گردد. اما بیهوده وقت خودتان را تلف نکنید. با خواندن این کتاب و امثال آن شما به هیچ وجه ریاضی مهندسی یادبگیر نیستید.

کتاب چهار بخش دارد: فصل اول مربوط به مباحث سری‌ها، انتگرال‌ها و تبدیلات فوریه است. من واقعن نمی‌دانم توی این‌جور کتاب‌ها از این‌که این همه کاغذ و جوهر صرف چنین چیزهایی می‌کنند منظورشان چیست. در انتهای این فصل، چشم شما باید با قیافه‌ی یک‌ جور سِری آشنا شود و بتوانید توی آن عددگذاری کنید و مسئله را به حال خود رها کنید تا نمره‌ی کامل بگیرید. در فصل دوم راجع به حل معادلات جزئی دیفرانسیل صحبت می‌شود که پرداختن به آن نقطه‌ی آغاز انحطاط بشری است و راجع به آن بیش از این صحبت نمی‌کنم. در فصول سوم و چهارم هم مثلن قرار است مهملاتی راجع به اعداد و توابع مختلط بیاموزیم.

زبان فارسیِ کتاب ضعیف است و با این‌که دو ویراستار وظیفه‌ی ویرایشِ این کتاب را به عهده داشته‌اند، متن فارسیِ آموزشیِ خوبی از آب در نیامده و فراوان ایرادها و اشکال‌های عجیب و غریب در جمله‌بندی‌های آن به چشم می‌خورد. گویا ویراستار علمی کتاب هم خواب بوده یا هوش و حواس به جایی نداشته است تا آن‌جا که اصلن به صحت فرمول‌ها و علایم کتاب هیچ اعتمادی نیست.

و چیزی که باید آخرِ سر بگویم این‌که تنها نکته‌ی مثبتی که در کتاب وجود دارد و باعث شد در چند هفته‌ی همراهی‌ام با این کتاب دلم را به آن خوش کنم، رنگ قرمزِ زیبای جلد کتاب بود که با رنگ خودکارم هارمونیِ عجیب و بی‌همتایی داشت.

برچسب: عبدالله شیدفر

اَبر صورتی

علیرضا محمودی ایرانمهر
نشر چشمه
١٠٧ صفحه، ٢٣٠٠ تومان
چاپ اول، ١٣٨٨
٣ از ٥

«ابر صورتی» را که برداشتم، نمی‌دانستم چه جور کتابی را دارم می‌خرم. فقط می‌دانستم یک مجموعه داستان است که تازه چاپ شده و خواندن‌اش ضرری ندارد. بعد که اولین صفحه‌ی کتاب را نگاه کردم، دیدم که آقای «ایرانمهر» یک معرفی اجمالی از خودش نوشته و همان‌جا هم گفته که داستان «ابر صورتی»اش برنده‌ی جایزه‌ی «بهرام صادقی» شده است و این حرف‌ها.

کتاب مجموعه‌ای از نه داستان کوتاه است. زبانِ داستان‌ها ساده است و تقریبن نیمی از داستان‌ها فضایی جنگی- نظامی دارند. گفتم فضای جنگی، این را هم بگویم که من تا پیش از خواندن این کتاب، این موضوع روی دلم مانده بود که بتوانم یک داستان خوبِ ایرانی مثل تک داستان «اَبر صورتی» پیدا کنم که راجع به جنگ باشد، ساده و احساسی باشد و با پشتِ دست بزند توی پوزه‌ی آن‌هایی که می‌خواهند جنگ را یک چیز مقدس و پاک یا همچین چیزهایی جلوه بدهند. در نهایت اگر بخواهم منصف باشم باید بگویم هیچ‌کدام از داستان‌های کتاب به پای «اَبر صورتی» نمی‌رسند و البته هیچ‌کدام‌شان هم چیز زیادی از «اَبر صورتی» کم ندارند و این است که مجموعه از تعادل خوبی برخوردار است.

مایه‌ی فکری کتاب تا حدود زیادی فانتزی بوده و بی‌خیال عالم واقع شده است. پس اگر کسی این‌روزها دلش می‌خواد مثل من چیزهای واقعی توی دنیا را ول کند و برود توی خواب‌هایش زندگی کند، پیش از خواب، خواندن این کتاب را فراموش نکند.

قسمتی از کتاب:

«  سه روز بعد من را آزاد کردند. با پوتین‌های بی‌بند داشتم به طرف دست‌شویی می‌رفتم که شنیدم سربازها از جن حرف می‌زنند. جسد جن را پیدا کرده بودند، اما نه باد کرده از آب، که یخ زده. آن‌ها گفتند که همان صبح زود به خانه‌ی مادر جن می‌روند. فرمانده پاسگاه دستور می‌دهد پیش از آن‌که چیزی به گوش جناب سرهنگ برسد، باید جن را به پاسگاه برگردانند. اما بر خلاف همیشه اثری از او پیدا نمی‌کنند و سرهنگ پرسنل پاسگاه را از دم توبیخ می‌کند. تا دیشب که آن خبر می‌رسد. فرمانده پاسگاه خود شخصن برای شناسایی جن می‌رود. راننده‌ی خماری، دویست کیلومتر دورتر از شهر، توی کامیون یخچال‌دارش که مخصوص حمل گوشت بوده او را پیدا می‌کند، همراه یک دختر عجیب و غریب پنجاه سانتی...  »

برچسب: علیرضا محمودی ایرانمهر، نشر چشمه

رمانِ پلیسی

ایمره کرتس
ترجمه‌ی گلبرگ برزین
نشر بازتاب نگار، چاپ اول ١٣٨٥
١٠٠ صفحه، ١٣٠٠ تومان
٣ از ٥

من این کتاب را چند بار توی کتاب فروشی‌های مختلف دیده بودم و هیچ وقت خیال نمی‌کردم که یک روز بخوانم‌اش، یا حتا بخرم‌اش. نویسنده‌اش را نمی‌شناختم، طرح جلد جالبی نداشت، اسم مترجم هم به گوشم نخورده بود. تا این‌که یک روز یک رفیق خوبی این کتاب را به من هدیه داد؛ من اشتباه می‌کردم.

داستان از قلم مردی روایت می‌شود که به عنوان یک عضو تازه‌کارِ نیروی امنیتِ ملی یکی از کشورهای آمریکای لاتین در حال خدمت بوده و حالا پس از سرنگونی دولت به زندان افتاده، به مرگ محکوم شده است و با اجازه‌ی وکیل‌اش خاطرات خود را می‌نویسد. قسمت اعظم خاطرات او مربوط به شرح دست‌گیری پدر و پسری یهودی است و همچنین نقل قول‌هایی که این مامورِ تازه کار از از دفتر خاطرات پسر می‌آورد.

نام کتاب از آن‌جا می‌آید که وکیلِ توی داستان معتقد است جهان به چشم موکل‌اش تجسم یک رمانِ پلیسی است. پس در واقع ما در این روایت نه با یک رمان ِپلیسی که با توهم یک رمانِ پلیسی رو برو هستیم. توهمی که هم نظام امنیتی، هم پدر و پسر یهودی و هم دستگاه قضایی حکومت جدید، همه در پروراندن آن موثر بوده‌اند.

فضای کتاب پر است از تنگ نفسی، خفقان و اعمالِ سیاه حکومت‌های دیکتاتوری که ممکن است در هر کجای جهان به چشم بخورد. اما «ایمره کرتس» که در واقع نویسنده‌ای از تبار مجار است اما برای فرار از تیغ سانسور در کشورش، وقایع داستان را به کشوری خیالی در آمریکای لاتین نسبت داده است.

و خلاصه از ترجمه‌ی متوسط کتاب هم که بگذریم، خواندن آن تجربه‌ی نابی است برای این روزها تا پیش خودمان خیال کنیم که تنها نیستیم و مردمِ خیالی یک کشورِ خیالی توی آمریکای لاتین هم غم‌هایی به بزرگی غم‌های ما دارند.

قسمتی از کتاب:

« ماریا می‌پرسد: فدریگو... این چیزها چند وقت دیگه طول می‌کشه؟

سالیناس می‌گوید: همون‌طور که از اسم‌اش پیداس، یه موقعیت استثنایی ئه.
کمی خسته بود. این‌ها را صد بار تکرار کرده، و اگر لازم شود صد بار دیگر هم تکرار خواهد کرد. سیگارش را آتش می‌زند. سیگار معطر می‌کشد، همیشه از مارک‌های خوب خوش‌اش آمده. و هنوز می‌تواند از آن‌ها بهره‌مند شود.
ماریا دنبال می‌کند: پس دیگه خیلی طول نمی‌کشه.
وقتی پاسخی نمی‌گیرد، اصرار می‌کند: خیلی طول نمی‌کشه دیگه فدریگو، نمی‌کشه نه؟
سالیناس برای آرام کردن او می‌گوید: نه. همیشه این‌جوریه، آن‌قدر می‌تونم برات مثال بیارم. میان و میرن. هرچی سخت‌تر باشه، سریع‌تر می‌گذره.
مکثی می‌کند و سرانجام می‌گوید: آدم باید به زندگی ادامه بده. »

برچسب: ایمره کرتس، گلبرگ برزین

قصیده‌ی کافه‌ی غم

کارسون مک‌کولرز
ترجمه‌ی احمد اخوت
نشر فردا
١٦١ صفحه [پالتویی]
چاپ اول ١٣٨٠، ١١٠٠ تومان
٣ از ٥

این بار می‌خواهیم با یک تیر دو نشان بزنیم!

«کارسون مک‌کولرز» برای خوانندگان فارسی آن‌قدرها که حق‌اش است شناخته شده نسیت. دختر نحیف و مریض احوالی که از بچه‌گی برای مامان و بابا و عمه‌اش نمایشنامه می‌نوشت و اجرا می‌کرد؛ خودش می‌گوید نوشتن را از این‌جا شروع کرده است. البته بعدها موقعی که دختر جوان بیست و چند ساله‌ای شد، همیشه جایش میان نویسندگان موسوم به «رنسانس جنوب» توی مهمانی‌های خانه‌ی فاکنر محفوظ بود.

کتابِ «قصیده‌ی کافه‌ی غم» رمان کوتاهی است که سرگذشت زندگی زنی عجیب، تنومند و ثروتمند را توی شهر کوچکی روایت می‌کند که جز یک جاده و یک کارخانه‌ی ریسندگی چیزی ندارد. اسم این زن با وجود این‌که جایی در اواسط کتاب به یک ازدواج عجیب و غریب تن می‌دهد، تا پایان «میس امیلیا» (دوشیزه امیلیا) باقی می‌ماند که خودتان شاید بعد از خواندن کتاب علت‌اش را بفهمید. باقی ماجرای کتاب حکایت عشق عجیب «میس امیلیا» به «پسرخاله لیمونِ گوژپشت» است و این‌که آخرِ ماجرا چطور قضیه‌ی آن ازدواج مشکوک و «پسرخاله لیمونِ گوژپشت» به هم گره می‌خورد.

«قصیده‌ی کافه‌ی غم» جزو ادبیات کلاسیک دسته‌بندی می‌شود. همچون آثار باقی نویسندگانِ «رنسانس جنوب» نثر ساده‌ای دارد و مترجم به خوبی از پسِ این سادگی برآمده است. «احمد اخوت» در مقدمه‌ای که بر کتاب نوشته است، با ذکر یکی دو مورد، بحثِ دستاوردی به اسم «نقل قولِ غیرمستقیمِ مستقیم» را پیش می‌کشد که معتقد است از محصولات نویسندگی این خانم است.

در این‌جا دیگر ترجیح می‌دهم به جای هر توضیح اضافه‌ای شعری را برای‌تان بنویسم که «چارلز بیکافسکی» به نام «کارسون مک‌کولرز» نوشته است. این شعر خیلی چیزها را راجع به کارسون و آثارش روشن می‌کند:

« او از الکلیسم مرد،
بر فراز کشتی اقیانوس پیما
توی ملحفه‌ای
روی یک صندلی حصیریِ تا شو
مچاله شده بود.

همه‌ی کتاب‌هایش درباره‌ی تنهاییِ ترسناک.

همه‌ی کتاب‌هایش درباره‌ی بی‌رحمیِ عشقِ نامهربان.

وقتی که گردش‌گرانِ دوره‌گرد
جسدش را
– همه‌ی چیزی که از او مانده بود –
پیدا کردند،
کاپیتان را خبر کردند.

جسدش را خیلی زود به جای دیگری توی کشتی منتقل کردند.

و همه چیز به همان ترتیب ادامه پیدا کرد
که او
پیش از این نوشته بود. »

 کتابی که من در دست دارم، چاپِ سال هشتاد است و فکر می‌کنم باید خیلی خوش‌شانس باشید که گیرتان بیاید. اما چیزی که حسابی شیفته‌ام کرده و هنوز هم دست از سرم بر نمی‌دارد، طرح جلد کتاب است که نمی‌دانم کار کدام آدمِ خوش ذوقی است.

برچسب: کارسون مک کولرز، احمد اخوت، چارلز بوکوفسکی

خروج اضطراری

اینیاتسو سیلونه
ترجمه‌ی مهدی سحابی
نشر ماهی
١٦٦ صفحه [جیبی]، ١٥٠٠ تومان
چاپ دوم، ١٣٨٦
٣ از ٥

کتاب «خروج اضطراری» در واقع دو کتاب است. قسمت اول، مجموعه‌ای از چهار داستان کوتاه و قسمت دوم، یعنی همان «خروج اضطراری» که نام کتاب از آن گرفته شده است، شرح تکه‌هایی از حوادث درون حکومتی نظام شورویِ دوره‌ی استالین، و روابط این دولت با حزب‌های کمونیست انترناسیونال است که «ایناتسو سیلونه» به عنوان یکی از سران حزب ایتالیا‌ به صورت مستقیم با آن‌ها رو به رو بوده است.

راجع به قسمت اول کتاب چیز زیادی نمی‌توان گفت. مهدی سحابی در یاداشتی بر پشت کتاب عبارتِ «زیباترین داستان‌هایی که از سیلونه می‌شناسیم» را راجع به این داستان‌ها به کار می‌برد. اما گمان نمی‌کنم چنین باشد. فکر می‌کنم تنها کارکرد داستان‌های ابتدای کتاب آماده ساختن ذهن مخاطب است با فضایی که قرار است در پایانی‌ترین نقطه‌ی کتاب با آن مواجه شود. و خلاصه‌ی کلام این‌که یک جور پیش غذا هستند.
سیلونه «خروج اضطراری» را با لحنی داستان‌وار و با پی‌جویی ریشه‌های گرایش‌اش به کمونیسم در دوران جوانی‌اش آغاز می‌کند. از این که چه‌طور یک باره حزب را خانه، خانواده، کلیسا و همه چیز خود یافته است و در عین حال از همان ابتدا از علل تمایل‌اش به جدایی از حزب می‌نویسد. سرتاسر این بخش، از آن‌‌جا که از زبان کسی نقل می‌شود که تمام حوادث مورد بحث را از نزدیک دیده و تاریخ در باره‌ی گفته‌هایش قضاوت کرده است، از اهمیت زیادی بر خوردار است. گاهی، وقتی دارد از واقعه یا‌ جلسه‌ای نقل قول می‌کند، خط به خط حرف‌هایی که رد و بدل می‌شود چنان عجیب و آشنا می‌نماید که انگار همین دیروز از درون دستگاه دولت خودمان شنیده‌ایم. در آخر، «خروج اضطراری» تا آن‌جا پیش می‌رود که سیلونه به بهانه‌ی مریضی از حزب کناره می‌گیرد اما در نهایت به دلیل این‌که در اساس‌نامه‌ی حزب چیزی به نام «کناره گیری» پیش‌بینی نشده است، حزب مجبور به اخراج او می‌شود.

قسمت نهایی کتاب، چند صفحه‌ای تحت عنوان «رنج بازگشت» است. سیلونه‌ی پیر و بیمار در بازگشت به روستای زادگاه‌اش، از مرگ تازه‌ی دختری آگاه می‌شود که سال‌ها پیش، هنگامی که می‌خواست آن‌جا را ترک کند، به او گفته بود که زود برگردد. می‌فهمد که زن بیچاره به منتهای فقر و نداری افتاده بوده و از باقی مانده‌ی غذای همسایه‌ها روزگار می‌گذرانده است. همه‌ی آن‌چه که سیلونه در آن‌جا می‌بیند، همان فلاکت سال‌ها پیش است که در همه جا گسترده شده. بعد از این همه فعالیتی که در راه حقوق کارگران کرده، هیچ تغییری حاصل نشده و کشیش روستا با سماجت از او تقاضای کمک مالی می‌کند.
و اما وصیت من این‌که، کتاب خوش‌خوانی است و از این‌که یکی دو روز وقت‌تان را پای حرف‌های «اینیاتسو سیلونه» بگذرانید به هیچ وجه پشیمان نخواهید شد. قول می‌دهم.

قسمتی از کتاب:
« هنگام حضور در نخستین جلسه‌ی کمیسیون، این احساس را داشتیم که دیر از راه رسیده‌ایم. در یک اتاق کوچک ساختمان کومینترن گرد هم آمده بودیم و ریاست جلسه به عهده‌ی تالمان آلمانی بود. تالمان فورن شروع به خواندن پیش‌نویس قطع‌نامه‌ای علیه تروتسکی کرد که باید در مجمع عمومی مطرح می‌شد. در قطع‌نامه، با لحن بسیار تندی به مطلبی از تروتسکی حمله می‌شد که گویا او خطاب به دفتر سیاسی حزب کمونیست روس نوشته بود. در آن جلسه‌ی کمیسونِ بزرگان، هیئت نمایندگی روس از استالین، ربکوف، بوخارین و مانوئیلسکی تشکیل می‌شد که این خود مسئله‌ای در خور تامل بود. تالمان پس از خواندن پیش‌نویس پرسید که آیا با آن موافقیم یا نه. اتومار کوسینن نماینده‌ی فنلاند، گقت که قطع‌نامه به اندازه‌ی کافی تند نیست. پیشنهاد او این بود که در قطع‌نامه علنن گفته شود که نوشته‌ی تروتسکی خطاب به دفتر سیاسی حزب آشکارا جنبه‌ی ضد انقلابی دارد و سند انکار ناپذیری است که نشان می‌دهد نویسنده‌ی آن دیگر هیچ وجه مشترکی با  طبقه‌ی کارگر ندارد.
از آن‌جا که هیچ کسِ دیگری اجازه‌ی صحبت نخواسته بود با تولیاتی مشورتی کردم و از حاضران پوزش خواستم از این‌که دیر آمده و نتوانسته بودم نگاهی به نوشته‌ی تروتسکی بیندازم تا بتوانم نظر خود را در باره‌ی آن بگویم.
تالمان با لحنی صادقانه گفت: حقیقت این است که ما هم آن را ندیده‌ایم. »

برچسب: اینیاتسو سیلونه، مهدی سحابی