قصیده‌ی کافه‌ی غم

کارسون مک‌کولرز
ترجمه‌ی احمد اخوت
نشر فردا
١٦١ صفحه [پالتویی]
چاپ اول ١٣٨٠، ١١٠٠ تومان
٣ از ٥

این بار می‌خواهیم با یک تیر دو نشان بزنیم!

«کارسون مک‌کولرز» برای خوانندگان فارسی آن‌قدرها که حق‌اش است شناخته شده نسیت. دختر نحیف و مریض احوالی که از بچه‌گی برای مامان و بابا و عمه‌اش نمایشنامه می‌نوشت و اجرا می‌کرد؛ خودش می‌گوید نوشتن را از این‌جا شروع کرده است. البته بعدها موقعی که دختر جوان بیست و چند ساله‌ای شد، همیشه جایش میان نویسندگان موسوم به «رنسانس جنوب» توی مهمانی‌های خانه‌ی فاکنر محفوظ بود.

کتابِ «قصیده‌ی کافه‌ی غم» رمان کوتاهی است که سرگذشت زندگی زنی عجیب، تنومند و ثروتمند را توی شهر کوچکی روایت می‌کند که جز یک جاده و یک کارخانه‌ی ریسندگی چیزی ندارد. اسم این زن با وجود این‌که جایی در اواسط کتاب به یک ازدواج عجیب و غریب تن می‌دهد، تا پایان «میس امیلیا» (دوشیزه امیلیا) باقی می‌ماند که خودتان شاید بعد از خواندن کتاب علت‌اش را بفهمید. باقی ماجرای کتاب حکایت عشق عجیب «میس امیلیا» به «پسرخاله لیمونِ گوژپشت» است و این‌که آخرِ ماجرا چطور قضیه‌ی آن ازدواج مشکوک و «پسرخاله لیمونِ گوژپشت» به هم گره می‌خورد.

«قصیده‌ی کافه‌ی غم» جزو ادبیات کلاسیک دسته‌بندی می‌شود. همچون آثار باقی نویسندگانِ «رنسانس جنوب» نثر ساده‌ای دارد و مترجم به خوبی از پسِ این سادگی برآمده است. «احمد اخوت» در مقدمه‌ای که بر کتاب نوشته است، با ذکر یکی دو مورد، بحثِ دستاوردی به اسم «نقل قولِ غیرمستقیمِ مستقیم» را پیش می‌کشد که معتقد است از محصولات نویسندگی این خانم است.

در این‌جا دیگر ترجیح می‌دهم به جای هر توضیح اضافه‌ای شعری را برای‌تان بنویسم که «چارلز بیکافسکی» به نام «کارسون مک‌کولرز» نوشته است. این شعر خیلی چیزها را راجع به کارسون و آثارش روشن می‌کند:

« او از الکلیسم مرد،
بر فراز کشتی اقیانوس پیما
توی ملحفه‌ای
روی یک صندلی حصیریِ تا شو
مچاله شده بود.

همه‌ی کتاب‌هایش درباره‌ی تنهاییِ ترسناک.

همه‌ی کتاب‌هایش درباره‌ی بی‌رحمیِ عشقِ نامهربان.

وقتی که گردش‌گرانِ دوره‌گرد
جسدش را
– همه‌ی چیزی که از او مانده بود –
پیدا کردند،
کاپیتان را خبر کردند.

جسدش را خیلی زود به جای دیگری توی کشتی منتقل کردند.

و همه چیز به همان ترتیب ادامه پیدا کرد
که او
پیش از این نوشته بود. »

 کتابی که من در دست دارم، چاپِ سال هشتاد است و فکر می‌کنم باید خیلی خوش‌شانس باشید که گیرتان بیاید. اما چیزی که حسابی شیفته‌ام کرده و هنوز هم دست از سرم بر نمی‌دارد، طرح جلد کتاب است که نمی‌دانم کار کدام آدمِ خوش ذوقی است.

برچسب: کارسون مک کولرز، احمد اخوت، چارلز بوکوفسکی

موسیقی آب گرم

چارلز بوکوفسکی
ترجمه‌ی بهمن کیارستمی
نشر ماه‌ریز
۱۱۹ صفحه، ۱۳۰۰ تومان
چاپ دوم، ۱۳۸۵
۵ از ۱۰

«هنری چیناسکی ظهرها از خواب بیدار می‌شود، روزش را با آبجو شروع می‌کند، روی اسب‌های شرط‌بندی می‌کند، از سیاست چیزی سر در نمی‌آورد، در شعرخوانی‌های خودش و دیگران مست می‌کند، از همینگوی بی‌زار است، موسیقی کلاسیک گوش می‌هد و با زن‌ها مشکل دارد. چیناسکی شخصیت اغلب قصه‌ها، رمان‌ها و شعرهای بوکوفسکی است.»

خُب. از کسی که از همینگ‌وی خوشش نمی‌آد، شلخته‌نویسی دور از انتظار نیست. به نظرم اگه مزخرفاتی که من این‌جا می‌نویسم نقد کتاب باشه، نوشته‌های بوکوفسکی هم داستانه. بعد از خوندن «وداع با اسحه» خوندن این کتاب باعث شد بیش‌تر قدر همینگ‌وی رو بدونم. همین نمره‌ای هم که دادم به خاطر اسم و طرح رو جلد خوبشه [تو کتاب‌فروشی ببینید] و بعضی تیکه‌های خوب. البته اینم بگم که خیلی از داستان‌هاش انگار نقد جامعه‌ی روشن‌فکری آمریکاست که طبیعتاً خیلی نفهمیدم.