جاسوسی که از سردسیر آمد

جان لوکاره
ترجمه فرزاد فربد
انتشارات جهان کتاب
۲۸۱ صفحه، ۵۵۰۰ تومان
چاپ اول، ۱۳۹۰
۴ از ۵

داستان پلیسی-جنایی، به عنوان یکی از شاخه‌های ادبیات عامه‌پسند، کمتر جدی گرفته می‌شود و کار تئوریک زیادی روی آن انجام نشده است، اما با این وجود این نوع داستان دارای زیرژانرهای مختلف و مکاتب گوناگونی است. یکی از پرجذابیت‌ترین زیرژانرهای این نوع داستان چیزی است که به آن «داستان جاسوسی» می‌گویند، و چنان که می‌توان از نام آن هم پیش‌بینی کرد اغلب ماجرای نفوذ یک جاسوس به سیستم اطلاعاتی دولتی یک کشور، معمولا آلمان نازی، شوروی یا دیگر کشورهای کمونیستی، را روایت می‌کند. جان لوکاره، که مطابق انتظار انگلیسی هم هست، یکی از مهم‌ترین نویسنده‌های زنده داستان پلیسی-جنایی، و احتمالا بزرگ‌ترین نویسنده داستان جاسوسی همه دوران‌هاست. کتاب «جاسوسی که از سردسیر آمد» در بیشتر رده‌بندی‌های کتاب‌های لوکاره دومین یا سومین داستان موفق و خوب او به حساب می‌آید.

جاسوسی به نام لیماس، که از مسئولین رده میانی سرویس اطلاعاتی بریتانیا است، پیش از تکمیل ماموریتش در مدیریت عملیاتی که هدفش نفوذ به دستگاه جاسوسی آلمان شرقی است شکست می‌خورد و به همین دلیل از کار بی‌کار می‌شود و مورد توبیخ قرار می‌گیرد. لیماس کم‌کم روحیه‌اش را از دست می‌دهد، شغل‌های عادی بعدیش را هم رها می‌کند و به ولگردی دائم‌الخمر تبدیل می‌شود. بعد از آن که در یک درگیری خیابانی به زندان می‌افتد و مدتی حبس می‌کشد، آلمانی‌ها به سراغش می‌آیند و سعی می‌کنند او را به خود جلب کنند. لیماس به قصد همکاری با آن‌ها به آلمان می‌رود، اما در آن‌جا خلاف وعده زندانی می‌شود و مورد بازجویی برای تخلیه اطلاعاتی قرار می‌گیرد. اعترافات لیماس باعث می‌شود آلمانی‌ها به نفوذ جاسوسان دیگری در دم و دستگاه خودشان هم مشکوک شوند و به دنبال آن‌ها بیفتند.

نترسید! داستان را لو نداده‌ام! این‌هایی که خواندید بخش کوچکی از روترین سطح ماجراست. داستان پیچیده کتاب چندین لایه دارد و پس از یک بخش اولیه، که کلیت بسیار خلاصه شده‌اش را خواندید، مدام تغییر ماهیت می‌دهد و نه تنها شما، که خود شخصیت‌های داستان را هم متعجب می‌کند. در ضمن، در کنار این ماجرای جذاب جاسوسی، روایت‌های فرعی و درگیری‌های ذهنی و شخصی‌ای هم برای شخصیت‌ها پیش می‌آیند که هم دنبال کردن داستان را خوشایندتر می‌کنند و هم در نهایت به پایان‌بندی داستان شکل و بار عجیبی می‌دهند.

خود لوکاره در دهه‌های پنجاه و شصت میلادی جاسوس بوده و به همین دلیل هم تجربیات دست اول و قابل اتکایی از نحوه کار جاسوس‌ها دارد که قوت طرح داستانش را مدیون آن‌هاست. او در کتابش نه فقط روایت یک ماجرای جذاب، که شاید حتی مهم‌تر از آن، ترسیم سیستم حاکم بر زندگی امروزی و درگیری دشوار و دست‌اول شخصیت‌ها با آن را دنبال می‌کند و به این می‌پردازد که یک ساختار «مفید» لزوما «صحیح و اخلاقی» نیست. این موضوع، در کنار قدرت توصیف و شخصیت‌پردازی او، «جاسوسی که از سردسیر آمد» را به داستانی خوب تبدیل کرده که تصویرهایش تا مدت‌ها در یادتان خواهد ماند. ترجمه فرزاد فربد هم روان و متناسب در آمده است و موقع خواندن کتاب خیلی اذیتتان نخواهد کرد.

***

کارل، جاسوس لیماس، پس از پایان ماموریتی دارد از دیوار برلین رد می‌شود و به سمت لیماس می‌آید. لیماس از یک خانه در سمت غربی دیوار با دوربین به او نگاه می‌کند.

«لیماس کارل را تماشا می‌کرد که دوچرخه‌اش را به نرده‌ها تکیه داد و با بی‌اعتنایی به سمت اتاقک گمرک رفت. با خود گفت: اغراق نکن. بالاخره کارل بیرون آمد، برای مردی که کنار مانع ایستاده بود دست تکان داد و میلۀ سرخ و سفید آرام آرام به سمت بالا حرکت کرد. داشت رد می‌شد، داشت به سمت آن‌ها می‌آمد، موفق شده بود. فقط مانده بود ووپوی میانۀ جاده، خط مرزی، و سپس در امان بود.
در همان لحظه، کارل به نظر صدایی شنید، خطری را حس کرد؛ از روی شانه نگاهی انداخت، با خشم شروع کرد به پا زدن، روی فرمان دوچرخه خم شده بود. نگهبانِ تنها هنوز روی پل بود، و حالا برگشته بود و داشت به کارل نگاه می‌کرد. بعد، به شکلی کاملاً غیرمنتظره، نوافکن‌ها روشن شد، سفید و درخشان، روی کارل متمرکز شد و او را مثل خرگوشی که در نور چراغ جلو اتومبیلی گرفتار شده باشد گیر انداخت. کمی بعد صدای آژیری بلند شد، و صدای دستورهایی که دیوانه‌وار فریاد زده می‌شد. پیش روی لیماس دو مأمور پلیس به زانو نشستند، با دقت از میان شکاف سنگرِ کیسه شنی به جلو خیره شدند و ماهرانه تفنگ‌های خودکارشان را پر کردند.» - از صفحه ۱۶ کتاب

مرتبط:
+ سایت رسمی جان لوکاره
+ جان لوکاره در وبلاگ «توتستان»

خرمن سرخ

 داشیل همت
ترجمه فرهاد منشوری
انتشارات روزنه‌کار
۲۶۴ صفحه، ۱۵۰۰ تومان
چاپ اول، ۱۳۸۱
۴.۵ از ۵

پیش از داشیل همت، اغلب داستان‌های پلیسی و جنایی از درگیر شدن با جامعه‌های انسانی پرهیز داشتند. به حافظه‌تان رجوع کنید تا نمونه‌هایی از داستان‌های پوآرو و خانم مارپل به یادتان بیایدکه اغلب در فضایی محدود به یک خانواده و دوستان آن خانواده اتفاق می‌افتادند. موضوع هم اغلب یک قتل با انگیزه‌هایی مثل ثروت، انتقام و چیزهای شخصی دیگری از این دست بود. این قضیه تا حدی پیش می‌رفت که اغلب داستان‌های پلیسی خارج از شهرهای بزرگ و مثلا در تعطیلات خانواده اشرافی اتفاق می‌افتاد. خانم مارپل که خودش هم ساکن حومه لندن بود. شرلوک هلمز پرونده‌هایی داخل لندن هم داشت، و گاهی توی خیابان هم می‌رفت و حتی کارش به زندان هم کشید. در داستان‌های او گاهی با تعریف مناسبات بخشی از جامعه تصویری از کل آن ساخته می‌شد. اما باز با این وجود هیچ‌وقت جامعه شهری دوره او به شکل یک کل متشکل از اجزا درون داستان‌هایش نمود پیدا نکرد. گسترده کردن دامنه داستان پلیسی، به حدی که منعکس‌کننده صریح وضع حاضر جامعه باشد، شاید اصلی‌ترین تاثیری بود که داشیل همت بر این نوع داستانی گذاشت.

دانلد ویلسون پسر الایهیو ویلسون پیر است، پیرمردی که صاحب بیشتر از نیمی از تمام شهر و شاید حتی ایالت است و هیچ نیرویی مانع اجرای خواسته‌هایش نمی‌شود. دانلد با نظام اجتماعی کل شهر، که تحت کنترل چند گروه مافیایی و بیشتر از همه هم پدر خودش است، مشکل دارد. او سردبیر روزنامه‌ای است که صاحب امتیازش پدرش است. دانلد سعی دارد ابتدا با کار رسانه‌ای، و بعد از آن حتی با دخالت در امور جاری وضع را درست کند، و متوجه است که احتمالا در مقابل پدرش هم قرار خواهد گرفت. او به دفتر موسسه کارآگاهی کنتیننتال در سان‌فرانسیسکو زنگ می‌زند و از آن‌ها می‌خواهد کسی را برای کمک به شهر او، پرسون‌ویل (یا چنان که بین مردم متداول است پویزن‌ویل) بفرستند. راوی اول شخص داستان خرمن سرخ همین کارآگاه بی‌نام است که به محض ورودش به پویزن‌ویل، در صفحه پنجم داستان، متوجه می‌شود که دانلد ویلسون به قتل رسیده است.

راوی کارآگاه خصوصی است، و به همین دلیل تا کسی به او ماموریتی ندهد حق ندارد در کاری سرک بکشد. اما هیچ‌کس دلش نمی‌خواهد بداند چه کسی دانلد را کشته. پلیس شهر هم از همان اول کار نشان می‌دهد که عملا خودش هم یکی از گروه‌های خلافکار شهر است. راوی به زور و با تهدید خودش را به استخدام پدر دانلد در می‌آورد. در جریان تحقیقش برای کشف راز قتل دانلد، کم‌کم کارآگاه و ما با فساد عمیق و گسترده شهر بزرگی روبه‌رو می‌شویم که هر بخشی از آن در توافقی به شکل مطلق به یک گروه سپرده شده. قاتل دانلد پیدا می‌شود، اما کارآگاه حالا خودش می‌خواهد که کمی اوضاع شهر را هم بزند. قانون و راه‌کارهایش هیچ کاربردی ندارند، و کارآگاه-راوی داستان تصمیم می‌گیرد نقش بازی کند و خود این گروه‌ها را به جان هم بیندازد.

این خلاصه طرح داستانی «خرمن سرخ» است؛ کتابی که از شاهکارهای داشیل همت است و در سال ۱۹۲۹ چاپ شده است. خط داستانی پیچیده، تعداد زیاد شخصیت‌های اصلی، تنوع فضاها، حرکت و جابه‌جایی شخصیت‌ها و چندبعدی بودن آدم‌های داستان از ویژگی‌های بارز کتاب هستند. کارآگاه، که به شدت از به زبان آوردن اسمش اجتناب می‌کند، نه فقط با نظریه‌پردازی و فرضیه‌سازی، که علاوه بر آن با درگیری فیزیکی با موضوع مورد تحقیق سعی در حل آن دارد. خود او هم گاهی دروغ می‌گوید، مست می‌کند، با زنان مختلف می‌خوابد و از آدم‌ها سوءاستفاده می‌کند. تصاویری که در کتاب خلق می‌شوند از نوعی هستند که تا مدت‌ها در یاد خواننده می‌مانند. «خرمن سرخ» از کتاب‌هایی است که بخش مهمی از سابقه ادبیات و سینمای آمریکا را در خودش دارد. این کتاب، با همین ترجمه، تازگی توسط انتشارات ترانه و به قیمت ۶۰۰۰ تومان تجدید چاپ شده است و می‌توان در کتاب فروشی‌ها پیدایش کرد.

***

«گفتم: «خیله خب.» و به طرف سیگارفروشی راه افتادم. در راه همۀ تلاشم این بود که دست‌هایم را طوری در دو طرف بدنم قرار بدهم که معلوم شود هر دو خالی‌اند.
چیزی به روشن شدن هوا نمانده بود. خیابان رنگ دود به خود گرفته بود. صدای گام‌هایم به شدت سکوت خیابان را در هم می‌شکست.
جلوی در سیگارفروشی ایستادم و با انگشت روی شیشۀ پنجره ضربۀ نسبتاً آرامی زدم. پرده کرکرۀ شبز رنگ داخل سیگارفروشی، شیشۀ پنجره را تبدیل به آینه کرده بود. در این آینه دو مرد را دیدم که به سمت دیگر خیابان می‌رفتند.
هیچ صدایی از داخل مغازه به گوش نرسید. این بار محکم‌تر روی شیشه کوبیدم و دستم را پایین آوردم تا دستگیره در را تکان بدهم.
کسی از داخل توصیه کرد که:
- «حالا که سالمی، راهتو بکش از این جا برو.»» - از صفحه ۶۷ کتاب

مرتبط:
+پرونده‌ای درباره داستان پلیسی، روزنامه همشهری

حق‌السکوت

ریموند چندلر
ترجمه احسان نوروزی
انتشارات مروارید
۲۲۰ صفحه، ۲۷۰۰ تومان
چاپ دوم، تیر ۱۳۸۶
۳.۵ از ۵

اگر چندلر خوانده باشید حتما فیلیپ مارلو را می‌شناسید. مارلو، مخلوق دوست‌داشتنی چندلر، کارآگاهی خصوصی است که شخصیت اول تقریبا تمام داستان‌های چندلر است. او مردی است در اواخر دوره جوانی و اوایل میان‌سالی، مجرد، و پابند به اصول اخلاقی خودش؛ اصولی که لزوما با قوانین سازگار نیستند. اما همین نیست. مارلو در ازای پول کار می‌کند، اما گاهی بی‌پول هم کار می‌کند. پیش می‌آید که حتی از جیب هم روی یک پرونده خرج کند. زندگی ساده‌ای دارد، ولی پول‌هایش را جمع کرده و یک اولدزموبیل درست و حسابی برای خودش خریده. یک بار عاشق زنی شده و هنوز گاهی به یادش می‌افتد. گاهی با خلاف‌کار پرونده‌اش هم‌ذات‌پنداری دارد، درکش می‌کند، و حتی در یک داستان فراریش می‌دهد. به عقیده خیلی‌ها، فیلیپ مارلو کامل‌ترین نمونه قهرمانان رمان سیاه است که تا به حال ساخته شده.

رمان حق‌السکوت به این ترتیب شروع می‌شود: فیلیپ مارلو از طرف یک وکیل مامور می‌شود تا دختری را دنبال کند. همین. نه قتل و جنایتی در کار است و نه حتی دزدی‌ای. مارلو نمی‌داند دختر کیست و چه کار کرده. اما روش کار مارلو مزدوری نیست. او باید بداند چه کار می‌کند. بنابر این، مثل اغلب اوقات، به جاده خاکی می‌زند. کارآگاهی که مامور شده تا دختر را مخفیانه دنبال کند خودش را به او نشان می‌دهد، به او می‌گوید که مامور شده تعقیبش کند، و از او می‌پرسد که چرا. مارلو به زور از هر منبعی که بتواند اطلاعات بیرون می‌کشد، از جانش مایه می‌گذارد و تا دم مرگ می‌رود، و کم‌کم ماجرای دختر آن قدر شاخ و برگ پیدا می‌کند که تبدیل به یک پرونده پلیسی درست و حسابی می‌شود.

رمان سیاه، که نوعی جدید از رمان جنایی-پلیسی بود، دو اوج مهم داشت: داشیل همت و ریموند چندلر. داشیل همت را عملا به عنوان مبدع این نوع داستان می‌شناسند و چندلر، که داستان‌نویسی را تقریبا بعد از همت شروع کرد، آن را تکمیل کرد. علاوه بر ویژگی‌های مضمونی و فضاسازی‌های جدید این نوع داستانی، دیالوگ‌های قوی و توجه به نثر در رمان سیاه بسیار بارز است. به طور خاص در مورد چندلر، نثر بدون آن که مصنوعی یا متکلف باشد، آن چنان قوی و تاثیرگذار است که زبان خیلی‌ها را به تحسین باز کرده (جویس کرول اوتس نثر چندلر را در دنیای ادبیات «بی‌مانند» توصیف می‌کند و پل اوستر معتقد است که آمریکا تا به حال نتوانسته از هیچ‌جا بهتر از «منظر و شیوه‌ای که چندلر برای سخن گفتن یافت» به خود بنگرد). متاسفانه ترجمه این کتاب در تولید نثری معادل نثر اصلی در فارسی موفق نبوده است، اما در همین جا هم هر از گاهی که چندلر واقعی از پشت متن ترجمه شده سرک می‌کشد می‌توان از او لذت برد.

(سه نکته: اول این که متن انگلیسی بعضی از رمان‌های چندلر را می‌توانید به راحتی روی اینترنت پیدا کنید؛ دوم این که جز این کتاب، در فارسی کتاب‌های «قاتل در باران» با ترجمه امید نیک‌فرجام و «خواب گران» با ترجمه قاسم هاشمی‌نژاد را هم خوانده‌ام، و به نظرم نیک‌فرجام در نزدیک شدن به چندلر از همه موفق‌تر بوده است؛ و سوم این که تا آن‌جا که می‌دانم، جز این سه کتاب که اسم بردم، کاوه میرعباسی هم داستان «بانوی دریاچه» را در سری کتاب‌های سیاه انتشارات طرح‌نو ترجمه و چاپ کرده که حالا دیگر خیلی سخت گیر می‌آید، اما چاپ جدید آن به زودی با قیمت ۶۰۰۰ تومان به بازار می‌آید. میرعباسی بنا بوده کتاب «خداحافظی طولانی» چندلر را هم در همین سری ترجمه کند که تا به حال چاپ نشده است. این‌جا هم خبر از چاپ کتابی هست که من تا به حال ندیده‌امش.)

***

«اولین حس این بود که اگر کسی باهام بلند حرف زد بزنم زیر گریه. دوم، این که اتاق برای سرم خیلی کوچک است. جلوی سرم از عقبش کلی فاصله داشت و دو طرفش از هم دور بودند، گرچه ضربان گنگی از این شقیقه به آن شقیقه‌ام می‌کوبید. این دوره زمانه هم که فاصله مهم نیست.
سومین حس این بود که از جایی نه چندان دور صدای ناله‌ای از ته گلوی کسی می‌آید. چهارمین حس و آخرینش این بود که آب یخ روی پشتم می‌ریزد. روکش تخت نشان می‌داد که روی صورتم خوابیده‌ام، البته اگر اصلا صورتی داشته باشم. آرام برگشتم و نشستم و صدا با یک تالاپ قطع شد. چیزی که صدا می‌کرد و تالاپ کرد، حوله‌ی گره‌زده‌ای پر از قالب یخ در حال آب شدن بود. یک نفری که خیلی خاطرم را می‌خواسته گذاشته بودش پشت سرم. یک نفری هم که کم‌تر دوستم داشته کوبیده بود پشت سرم. شاید هردوشان یک نفر بود. خب حال و هوای آدم‌ها عوض می‌شود.» - از صفحه ۴۵ کتاب

مرتبط:
+ «خداحافظی با فلیپ مارلوی خسته»، مقاله مهدی یزدانی خرم در معرفی رمان، روزنامه اعتماد
+ «رمان پلیسی چیست؟» به همراه «تولد رمان سیاه» در سایت مد و مه
+ «درباره ریموند چندلر»، فردریک جیمسن، مازیار اسلامی، مجله ارغنون
+ «ریموند چندلر از زبان بیلی وایلدر» در بلاگ کابوسهای فرامدرن

برچسب: 

انگیزه‌های غیرطبیعی

پی. دی. جیمز
ترجمه خسرو سمیعی
انتشارات طرح نو (کتاب‌های سیاه)
چاپ اول، ۱۳۷۸
۲۴۵ صفحه، ۲۳۰۰ تومان
۲.۵ از ۵

«جسد که دست‌هایش بریده شده بودند در کف قایقی بادبانی که در نزدیکی ساحل سوفولک بدون هدف در حرکت بود، قرار داشت.جسدِ مرد میانسالی بود، جسد مردی شیک. به جای کفن لباسی تیره که راه‌راه باریک داشت تن لاغرش را پوشانده بود. لباس، در زمان مرگ نیز به اندازه زمان حیات صاحبش زیبا به نظر می‌رسید. کفش‌های سفارشی‌اش، علی‌رغم نوک‌های پهن و خراش‌های جزئی، هنوز در اثر واکس می‌درخشیدند و کراواتی ابریشمی زیر سیب آدم برآمده‌اش گره خورده بود. این مسافر نگون‌بخت برای گردش در شهر این‌گونه با دقت لباس پوشیده بود نه برای گردش در دریایی خلوت و نه برای مرگ.» - بند اول کتاب

پی دی جیمز هم، مثل همه جنایی‌نویسان دیگر، کارآگاهی دارد که با تکیه بر نبوغ و جسارتش پرونده‌ها را حل می‌کند. در مورد او، این کارآگاه زبردست آدام دالگلایش است، سربازرس اسکاتلندیارد، میان‌سال، و البته که مجرد. اما علاوه بر این‌ها، دالگلایش ویژگی منحصر به فردی هم دارد: او شاعر است. و حالا کارآگاه شاعر، بعد از حل یک معمای قتل پیچیده و در میانه یک درگیری عشقی، با استفاده از یک مرخصی چند روزه به دیدار عمه‌اش در سوفولک، ییلاقی در حومه لندن که استراحتگاه نویسندگان و روشنفکران است، می‌رود تا در آرامش ویلای بزرگ این پیرزن خودساخته آشوب درونش را کمی آرام کند و به رابطه‌اش با زن دلخواهش بیندیشد.

ورود دالگلایش به سوفولک مصادف می‌شود با کشف جسد دست بریده، که متعلق به یک نویسنده داستان‌های پلیسی و از همسایگان عمه است، و کارآگاه بیچاره هر چه تلاش می‌کند نمی‌تواند خودش را بیرون این ماجرا نگه دارد. او البته به طور رسمی درگیر پرونده نمی‌شود، و در واقع، مسئول قانونی پیگیری ماجرا کارآگاهی از پلیس محلی است، اما دالگلایش ناگزیر در بحث‌ها و پرگویی‌های دوستان نویسنده‌اش درباره قتل شرکت می‌کند و متوجه می‌شود که مقتول ایده نوشتن رمانی را داشته که با توصیف جسد مردی با دستان بریده در قایق آغاز شود، یعنی دقیقا همان وضیعتی که جسد خودش در آن پیدا شد.

دالگلایش ماجرا را دنبال می‌کند و استمرارش در آخر به کشف راز قتل هم می‌انجامد. در طول رمان، گاه به گاه توصیفات درخشان و ملاقات‌های زیبایی با افراد مختلف شکل می‌گیرند که جدای از ارزشی که می‌توانند در راه حل معما داشته باشند، لحظاتی را خلق می‌کنند که به خواننده لذت ادبی هم می‌دهند. البته تعداد این لحظات خیلی زیاد نیست و کتاب همچنان یک رمان جنایی باقی می‌ماند. به نظر من، دقیقا در تولید یک داستان جنایی کامل هم هست که جیمز ناکام می‌ماند. راز قتل، در آخر داستان، با گوش دادن به اعترافات قاتل در مورد شیوه و انگیزه قتل، از یک نوار ضبط شده که در حکم وصیت اوست، کشف می‌شود. گر چه در پایان داستان متوجه می‌شویم که کارآگاه ما تقریبا تمام ماجرا را متوجه شده بوده و برای جمع‌آوری مدارک علیه مجرمین هم کارهایی کرده، اما در مجموع کل روند راضی‌کننده نیست. به گمانم دلیل این اتفاق ناخوشایند هم این است که خواننده، به خاطر ناقص بودن اطلاعاتش، نمی‌تواند در فرآیند حل مسئله با کارآگاه همراهی و یا صحیح‌تر، رقابت کند و در آخر کار، که قاتل خودش خودش را در اعترافاتش معرفی می‌کند، حس می‌کند کمی کلاه سرش رفته است.

مجموعه کتاب‌های سیاه انتشارات طرح نو، که بنایشان بر ترجمه و چاپ آثار جنایی و پلیسی مهم دنیا از شرلوک هلمز تا امروز، آن هم با ترجمه اکثرا خوب مترجمانی نامی است، مجموعه بسیار ارزشمندی است که با وجود آن که از تمام عناوین چاپ شده‌اش استقبال خوبی نشد و چاپ اول بعضی‌ها، مثل همین «انگیزه‌های غیرطبیعی»، بعد از دوازده سال هنوز در تک و توک کتاب‌فروشی‌ها خاک می‌خورد، باز هم گه گاه کتاب جدیدی بر عناوینش افزوده می‌شود. اگر علاقه‌مند داستان‌های جنایی هستید و تا به حال از این مجموعه چیزی نخوانده‌اید، توصیه من این است که به هر کدام از کتاب‌هایش که دستتان رسید نگاهی بیندازید.