آلبر کامو
ترجمه‌ی خشایار دیهیمی
نشر ماهی
۱۲۸ صفحه، ۴۹۰۰ تومان
چاپ اول، ۱۳۸۸
۸ از ۱۰

من خیلی نمی‌تونم خوشم‌نیومدهام رو توضیح بدم. ولی تلاشم رو می‌کنم.

بیگانه با مرگ مادر مورسو شروع می‌شه. و اون جمله‌ی معروف: «امروز مامان مُرد. شاید هم دیروز. نمی‌دانم.» از همون اول معلومه که راوی یه آدم بی‌تفاوت و تقریباً منفعله. آدمی که مرگ مادرش غمگینش نمی‌کنه و این چیزا. به قول خود کامو، وارد بازی‌های آدم‌ها نمی‌شه. به نظرم فصل اول خیلی خوبه. تا جایی که روحیات مورسو و تقابلش با دنیای اطرافش توصیف می‌شه و ما می‌بینیم، داستان خوب و روون پیش می‌ره، فضاسازی‌ها و از همه مهم‌تر لحن بی‌تفاوت مورسو عالین.

ولی فصل دوم رو دوست نداشتم. فصلی که نوشته شده تا کامو اندیشه‌های خودشو توضیح بده. شیء نشون‌دادن آدم‌های بیرون از دنیای مورسو، مسخره‌کردن دستگاه قضایی، مونولوگ‌های نسبتاً طولانی مورسو درباره‌ی زندگی و آخرش هم تسویه‌حساب با کشیش‌ها. کاملاً لحن داستانی کتاب از بین می‌ره. مانیفست زندگی مورسو گفته می‌شه. وقتی فصل دوم رو خوندم فهمیدم که کامو فصل اول رو هم نوشته که به این چیزا برسه. همه‌ش دارم افسوس این رو می‌خورم. نمی‌فهمم نویسنده‌ای که فصل اول رو با اون قدرت نوشته، چرا شروع می‌کنه این‌جوری نظریه صادر کردن.

چاپ کتاب واقعاً خوبه. ترجمه هم همین‌طور.

درباره‌ی این کتاب:
+ کتاب‌های عامه‌پسند
+ کتاب‌خوانه
+ کتاب‌نیوز

برچسب: آلبر کامو، خشایار دیهیمی