کارگردان: سیدرضا میرکریمی
ایران، ۱۳۸۶
۷ از ۱۰

فیلم بدی نیست. حتا می‌تونم بگم خوبه. اما هر چی فکر کردم دیدم نمی‌تونم یه هم‌چی فیلمی رو دوست داشته‌باشم. نه به خاطر کندیِ فیلم یا یه همچین چیزی. به خاطر نوع دادن اطلاعات. مشکلم اینه که فیلم سعی می‌کنه چیزی رو نگه. «حس» ناراحتی رو به ما بده. حس تنهایی رو. حس خیانت رو. تا یه حدی تو این کار موفقه. ولی دقیقا از این‌جا با فیلم مشکل دارم که فیلم شروع می‌کنه به حرف زدن با ما. یعنی به طرز بدی می‌آد روی تنهایی زن تاکید می‌کنه و از اون بدتر تو یه سری دیالوگه خیلی کلیشه‌ای [تو این مایه‌ها که زن می‌گه: یادته ماه عسل رفتیم مشهد؟ بعد شوهره می‌گه: وای نمی‌دونی کار شرکت به کجا رسید.] می‌گه که شوهرش درکش نمی‌کنه. یعنی برخلاف اون چیزی که ادعا داره می‌آد حرفشو داد می‌زنه.

بعضی صحنه‌هاش به نظرم واقعا درخشان بود. مثل اون صحنه‌ای که زن می‌آد زیر تخت با پسرش بازی می‌کنه. یا اون صحنه‌ای که دخترش با دوستاش تو اتاق بازی می‌کنن. یا قضیه‌ی سوسکه.

یه چیز دیگه. به نظرم خیلی شبیهه کاغذ بی‌خط اومد. فکر می‌کنم آگاهانه هم بوده. یعنی یه جورایی خواسته زن رو در مقابل رویای کاغذ بی خط قرار بده. که تو این کار موفق نیست به نظرم. به هر حال میرکریمی ژانر سختی رو انتخاب کرده‌بود. هر چند این توجیه مناسبی واسه کمی‌های فیلم نیست.