فرانتس کافکا
ترجمه‌ی علی‌اصغر حداد
نشر ماهی
۴۲۶ صفحه، ۷۵۰۰ تومان
چاپ اول، ۱۳۸۸
۳.۵ از ۵

این بار کا. برای کار در قصری به عنوان مساح انتخاب شده است. شبانه به دهکده‌ای در نزدیکی قصر می‌رسد و می‌فهمد ممکن است قصر اصلن به مساح نیاز نداشته باشد و استخدام او ناشی از سلسله اشتباه‌های اداری‌ای باشد که سال‌ها پیش انجام شده؛ هرچند معلوم نیست آن کارها اشتباه بوده یا نه. کا. که زندگی قبلی خود را به کلی از دست داده، تقلا می‌کند تا در دهکده بماند، آن‌جا کار کند و به قصر راه پیدا کند و با مقامات آن‌جا حرف بزند.

تلاش‌های کا. برای رسیدن به قصر نه او را به قصر نزدیک می‌کنند، نه دور. هر چه تلاش می‌کند و از هر راهی که می‌خواهد وارد شود، به جایی نمی‌رسد. نه پیش می‌رود، نه فرو می‌رود؛ صرفن از نقطه‌ای شروع می‌کند و بعد از دوری بی‌حاصل سر جای اول خود برمی‌گردد. هر فرضیه‌ای که برای امکان حضور او در قصر مطرح می‌شود، نقیضی هم دارد و آن نقیض هم نقیض دیگری دارد. کا. در دهکده می‌گردد و هر چه بیش‌تر از قصر و تأثیر آن در جای‌جای زندگی مردم دهکده می‌فهمد، کم‌تر راه به جایی می‌برد. 

«قصر» هم مانند «محاکمه» به خوابی آشفته و انگار بی‌پایان می‌ماند. کل کتاب در ابهام و گیجی‌ای می‌گذرد که خواب‌های ما را دربرمی‌گیرد. دو نفر خود را به عنوان دستیارهای قدیمی کا. معرفی می‌کنند در حالی که او برای بار اول است که می‌بیندشان، زنی خودش را به راحتی تسلیم او می‌کند، کا. بی‌آن‌که بخواهد خود را در موقعیت‌های حساس می‌بیند و  گیج‌ومنگ در هزارتویی بی‌سروته گام برمی‌دارد؛ ناتوان در درک قدرتی که او را انکار می‌کند.

در جهان امکانات کافکا، در جهانی که هیچ چیز قطعی نیست، قصر با آن قدرت درک‌نشدنی‌اش می‌تواند به هر چیز نامعلومی که بر زندگی ما سایه انداخته است، تعبیر شود. می‌تواند صرفن قصری باشد در داستان کافکا، می‌تواند همان نظام غریبی باشد که یوزف کا. را در محاکمه بی‌دلیل محکوم کرده بود یا می‌تواند (به تعبیر ماکس برود) خدای آسمانی‌ای باشد که رسیدن به آن و فرار از قدرتش ممکن نیست یا می‌تواند استعاره‌ای از پدر کافکا باشد که بر همه‌ی زندگی او سایه انداخته بود. اما کافکا تفسیر نمی‌کند، صرفن آن‌چه کا. می‌بیند تعریف می‌کند و خطوطی کلی و البته دقیق از قصر رسم می‌کند.

متأسفانه قصر هم مانند محاکمه ناقص مانده. اما برخلاف محاکمه که همه‌ی فصل‌هاش نوشته شده بود و پایان مشخصی داشت، ناتمام می‌ماند. فصل پایانی نوشته نشده است (هرچند از روند حرکت رمان می‌توان سرانجام داستان را حدس زد و ماکس برود هم پایان کتاب را از کافکا نقل قول می‌کند) و چند خط داستانی در کتاب پی گرفته نمی‌شوند.  در انتهای کتاب قسمت‌های حذف‌شده، نوشته‌های پراکنده‌ی کافکا که در داستان گنجانده نشده‌اند و پس‌گفتارهای ماکس برود دربار‌ی چگونگی چاپ کتاب آورده شده. شک دارم اگر کافکا زنده می‌ماند هم این رمان‌ها تمام می‌شدند، به نظرم جهان تودرتو و پرتناقض کافکا بی‌انتها درون او تکرار می‌شده تا عاملی بیرونی (مثل مرگ) به دادش برسد.