شبهای روشن
ترجمهی سروش حبیبی
نشر ماهی
۱۰۹ صفحه [جیبی]، ۲۲۰۰ تومان
چاپ اوّل، ۱۳۸۹
۳ از ۵
«شبهای روشن» از عاشقانههای کلاسیکِ ادبیات جهانه. چندتا اقتباس هم ازش شده، که معروفترینش مال ویسکونتیه. نسخهی ایرانیشدهش رو هم فرزاد مؤتمن با فیلمنامهی سعید عقیقی ساخته که احتمالن فیلم محبوبِ دوران دبیرستانِ خیلیهاس. همینه که کلن کتاب ناآشنایی نیست. ماجراش اینه که دختری (ناستنکا) با معشوقش قرار میذاره که یک سال بعد همدیگه رو ببینن و چهار شب منتظر همدیگه بمونن. شب اوّل مرد تنها و رؤیاپردازی (راوی) با دختر آشنا میشه و بهش کمک میکنه که شبهای انتظار رو راحتتر بگذرونه. دختر برای اینکه مرد همراهیش کنه یه شرط میذاره: مرد عاشقش نشه. «شبهای روشن» دربارهی رابطهی راوی با ناستنکا تو این چهار شبه.
با وجود داستانِ خیلی خوب، کتاب فوقالعادهای نیست. اصرار نویسنده (و راوی) برای تحت تأثیر قرار دادنِ خواننده اذیتکنندهس. شخصیتها زیاد حرف میزنن، زیاد ناله میکنن و خیلی چیزی برای کشف نمیذارن. احساساتی که میتونست گفته نشه و این گفتهنشدنش کتاب رو تأثیرگذار کنه به طرز آبکیای گفته میشه. فکر میکنم اگه اینها نبود، اگه همه چی انقدر به سطح نمیاومد، «شبهای روشن» میتونست شاهکار باشه. الآن یه کتابِ خوبه.
مشخصه که ترجمه خوبه. سروش حبیبی برای اینکه بتونه جملههای طولانی بسازه، خیلی از جملهها رو به صورت ترکیب وصفی میآره. به نظرم یه جاهایی تو این کار زیادهروی میکنه. مثلن اینو ببینین: «من احساسات خود را بیش از همه نادیده گیران به میان حرفش دویدم و گفتم...» نمیدونم، شاید اگه ذهن من به دیدن یه همچین ترکیبهایی عادت داشت، این جمله به نظر خندهدار نمیاومد.
توصیه میشه. این روزها کتابِ کوچیکِ خوب و نسبتن ارزون کم پیدا میشه.